۱۳۸۶ دی ۲۹, شنبه

يادگار 29/10/1386

- توانائی ذاتی

یکروز سعی کردم هنگامیکه پستِه می‏خورم، پوستها را بترتیبی بازکنم که مَغز پستِه دَر دَستِ راستم قراربگیره و پوستها دَر دَستِ چپَم. من یک راست‏دستم و اینکار برام کمی دُشواربود؛ امّا بعنوان یک موضوع کاملاً مَعمولی بهِش نگاه کردم و خودم را خیلی راحت باهاش وفق‏دادم. چندی بعد بازهم رفتم سُراغ پسته؛ آخه من خیلی خوشکبار ساده و موادّ غذایی طبیعی را دوست دارم. یک‏وقت به خودم آمدم و دیدم که: اِی‏بابا، هنوز هم به همون مِنوال قبل دارم پستِه می‏خورم. یعنی اینکه تأثیر آخرین تمرینی که کرده‏بودم هنوز پای‏برجا بود! یادم آمد به زمانیکه یک سواری پیکان با فرمان تقریباً سِفت داشتم. اونوقتها که خیلی خیلی زیاد بایستی رانندگی خارج از شهرمی‏کردم هَم، بخاطِر مُقیّد بودن به اصول، قالباً این دستِ چپَم بود که بار فشار اون فرمون سِفت را تحمّل می کرد. آره، من که یک راست‏دست هستم، بخوبی تونسته بودم از دست چپَم، اونهم در کمالِ مهارت استفاده‏کنم بگونه‏ای که سینۀ طرفِ چپَم کمی بزرگتر و قویترشده‏بود.

می بینی؟ انسان می تونه خودش را با هَرشرایطی تطبیق‏بدِه. این موضوع قبل‏از اینکه اِرادی باشه، ذاتی هست. حالا بیا درموردِ اونهایی که همیشه ساز «نمی‏تونم» را می‏زنند، قِضاوت‏کن. اونها دارن ذاتِ خودشون را زیر سؤال می‏برن؛ به خودشون توهین می‏کنن.

- اِرتباطِ غیرکلامی

یک‏نفر را می‏شناسم که حالاتِ عجیبی را تجرُبه‏کرده. من به اون خیلی نزدیکم. مَحرَم اَسرارش هَستم. چیزهایی را می‏تونه به من بگِه که به کسان دیگِه نمی‏تونه بگِه. برام تعریف‏می‏کرد که: کم‏کم به موضوع «اِنتشار فکر» عادت‏کرده. دیگه تقریباً می‏دونه وقتیکه فکری از ذِهنِش می‏گذره، خیلی سَریع اَطرافیانش هم به اون فکرمی‏کنند و به چند ثانیّه نکِشیدِه، همون موضوع را به‏زبان می‏آرَن. می گفت: اوّلها نمی تونست باورکنه و فکرمی کرد شاید یکجورایی که خودش دُرُست نمی‏دونه، داره فکر اونها را می‏خونه و بعد بعنوان فِکرخودش اِبرازمی‏کنه. برای همین هم هست که چند ثانیّه بعد، همون موضوعات را از اونها می‏شنود؛ ولی کم‏کم متوجّه‏شد که موضوع دُرُست بَرعَکس هَست! اون گفت: وقتیکه که داشت مُطمئِن‏می‏شد که موضوع «انتشارفکرش» جدّی هست، ناراحت و ناراحت‏تر می‏شد چون بسیاری از موارد را نمی‏خواست دیگران بدانند و یا اینکه اِمتیاز اوّل بودن را ازدست بدِه. آخه درواقع اون بود که به بسیاری از موارد بعنوان نفر اوّل می‏اندیشید یا جواب چیزهایی را میّافت ولی بخاطر این موضوع، خیلی زود از زبان دیگران می‏شنید و برای همین هم مجبور بود برای اینکه امتیاز اِجتماعی اوّلین یابنده‏بودن را ازدست ندِه، سریعاً موضوع را به‏زبان بیاره تا به‏نام خودَش تموم‏بشِه؛ این درحالی‏بود که همۀ موارد را نمیشه سریع به‏زبان آورد و خیلی چیزها زمان و شرایط مناسبتری را می‏طلبید.

خلاصه با تبسّم حکایت را ادامه‏داد که: به این موضوع هم کم‏کم عادَت‏کرد. دیگه اون هَراس و واهِمِه را ازدَست داد؛ حتّی گاهی اوقات بااِستفاده از این توانائیَش با دیگران شوخیِ مُختصَری می‏کرد البتّه بدون اینکه اونها مُتِوَجّه بشن! ولی نکتۀ خیلی مُهِم این هست که او بعنوان کسیکه راه‏های ارتباطی و تأثیرگذاری غیرمتعارَف را می‏شناسه، مُعتقِد هست که «کلام» و «زبان» شیوۀ برتر اِرتباطی هستند. او می‏گِه: فکرنکن اَگه همۀ آدمها می‏تونستند با «تِلِه‏پاتی» و «اِحساس از راهِ‏دور» با هم اِرتباط برقرارکنند، بهتر از اَلآن می‏بود. اَگه اینجوربود، یقیناً ساز و کار وجودی اِنسان به هَمون سَمت می‏رفت. و این نشون می‏دِه که رَوَندِ طولانی آموختن زبان برای نوزاد بَسی اَرزشمندتر از آنگونه اِرتباطاتِ غیر مُتعارَفِ دیگراست. او اِضافِه‏کرد: این توانائی سَرزدِۀ من، مُنحَصِر به من نیست بلکه مُعتقِدَم که در وجود همۀ اِنسانها وجودداره و فقط بَنابه شرایطِ خاصّ زندگیَم اینگونه دروجودَم توسِعِه‏یافته؛ بنابراین یکی از بهترین افراد برای شهادت بر این مُدّعا هستم. حَقیقتِش را بخواهی، باتوجّه به شناخت کاملی که از او دارم، نمی‏تونم حرفش را ردّکنم. می‏خوام بیشتر بهِش فِکرکنم؛ مجبورم که بیشتر بهِش فکرکنم. اون گفته که موضوع «اِنتِشارفِکر» محدود به فاصِله نیست بلکه اَثراتش را می‏شه بجز مَجالِس و مَحافِل درهنگام چَت‏کردن توی اینترنت و یا مُکالِمِۀ تِلفنی با اون‏سَر دُنیا هم دید. دُرُست مِثل عِشق؛ آره؛ عِشق. عِشقِ یک عاشِق دَر بُعدِ مَسافت محدود نمیشه بلکه مَعشوق حتّی با فرسَنگها فاصله بازهم باتمام وجود عِشق عاشق را اِحساس‏می‏کنه و حتّی درعالَم خواب هَم، رُؤیاهای خاصّی را تجرُبه‏می‏کنه.

- لافِ عِشق!

بارها شنیده‏ام که دُختر و پسَری از دو کَشور مُختلف و با فرهنگهایی کاملاً مُتفاوت باهم اِزدواج بسیار موفّقی داشته‏اند. این درحالی است که در همین کشور خودمان و حتّی دیگر ممالک دُنیا شاهد طِیفِ گستردِۀ طلاق و ناسازگاری هستیم. این روزها اَیّام عزاداری سالار شهیدان است و برای بیان عِلّت نهانی این جریان متضادّ می‏شه مَصادیق و بَیّنِه‏های مُحکمی دَر بین همین عزاداران سینِه چاک امام حسین(ع) پیداکرد. نمی‏خواد برای فهمیدن موضوع زیاد به‏خودت بپیچی؛ فقط چند لحظه برو بینشون، بین همونهایی که مُحکم‏تر از همه زنجیرمی‏زنند و از داغ سالار شهیدان به تمام وجودِ نازنینِشان فقط برای همین چند روز آسیب واردمی‏آورند! ببین چندتاشون ازیکسو سَنگِ اِمامِشون را به سینه می‏زنند و ازسوی دیگه توی خونه‏هاشون پَرَنده‏های مظلومی که باید درکمال آزادی توی دَشت و جنگل و آسمون باشند را داخِلِ یک قفس و زندان کوچَک حَبس‏کرده‏اند. مَگه هرکدومِشون با اون ژستهایی که بعنوان عزادار و سینِه‏چاکِ امام گرفته‏اند، نمی‏خوان فریاد بزنند که می‏تونستند یار هفتاد و سوّم کربلا باشن؟ اینجوری؟ اونها حتّی از پرندۀ کوچکی نمی‏گذرن حالا چطور ممکن بود توی اون اوضاع وانفسا، چشم به اونهمه وَعدِه و وَعیدهای سِپاه دُشمَن نبَندن؟ نه عزیزم؛ فقط حَبس‏کردن یکی چندتا پرنده نشونۀ «عُشّاق لاف» نیست بلکه اَگه بازهم نِگاه کنی می‏بینی اَفرادی را که در زمانیکه باید از حَقّ دِفاع می‏کردند، یا از ترسِ آبرو و اَموال و موقعیّتشون و یا برای کسب منافعی ازقبیل پول، شغل و اَمثالُهُم، نه‏تنها سُکوت کرده‏اند بلکه همراهی با ظالم هم کرده‏اند. حالا اِنتظارداری اینجور آدمها بتونن آمار طلاق را کاهِش بدَن؟ انتظار داری جزءِ 313 نفر همراهِ اَصلی امام‏زمان(عج) باشن؟ آره عزیزم؛ این حقیقتِ تلخی هست که اون دُختر و پسَر خارجی از دو گوشۀ دُنیا تونستن عشق را درک کنن و به‏پاش بی‏اُفتن و این جمعیّت نتونستن. اَگِه شکّ داری برو فیلم زیبای «روز واقِعِه» را نِگاه‏کن. از فرسخها دورتر، اون تازه مُسلمان مسیحیُ‏الاَصل که توی عُمرش پیامبر(ص) را ندیده، به صَحرای عشقِ کربلا خوانده‏میشه ولی اون حَضراتی کِه سالها وجود مبارک رسول اکرم(ص) را درک‏کرده‏بودند، حتّی باورنمی‏کنند که چنین جریانی وجودداشته‏باشه. عِشق یعنی این. عِشق یعنی اُستاد دانشگاه یا عالِم فرزانه‏ای که در دامَن سُخنرانی‏اش، از شعور، شور می‏آفرینه و همۀ مُستمِعین را بدون هرگونه حرکتِ اِضافه و ایجاد هَیَجاناتِ دُروغین به گِریۀ آگاهانه می‏اَندازه؛ نه اون لاتِ مُنحرفی که با عَربدِه سعی در بهَم‏بافی اَشعار کفرآمیز و خرافیی داره که شوری بی‏پایان و جدای از شعور در همراهان خرافی‏اش آنهم میان کوی و خیابان و مَعابر ایجادمی‏کنه. ازیکسو تمام دستگاه‏های تبلیغات اِسلامی بَسیج می‏شن تا اینجور مُنحَرفین مَعلوم‏ُالحال را کِناربزنند و از سوی دیگه خوراک ویژه‏برنامه‏های رَسانه‏های بلادِ کفر و اِلحاد میشه تا با زبانی ساده و قابل فهم به همۀ مردم دُنیا نشون بدِه که شیعَیان موجوداتی خرافی، غیرمَنطِقی، بدعَت‏گذار در اَدیان اِلهی، خشِن و عاشق دروغین هستند. حالا خودت برو تا جریان اِبهام در حلول ماه مبارک رمضان و هزارتا نکتِۀ دُشمن شادکن دیگه....