- آیا روح وجوددارد؟
چندی پیش، هنگامیکه از درد به خودم میپیچیدم، فکر عجیبی به سَرمزَد! آنطور که در دین ما، اسلام آمدهاست، هنگامیکه جَنین در رَحِم مادر به چهارماهگی رسید، بااِجازۀ خداوند، در جِسمَش روحی دَمیدِهمیشود. درواقع یک انسان محسوبمیگردد.
مشکل از آنجا شروعمیشود که دانش بَشری امروزه نهتنها این امکان را فراهممیکند که عمل لقاح در داخل لولۀ آزمایشگاه و خارج از بدن مقدّس مادر صورتپذیرد، بلکه امکان رُشد و تولّد نوزاد را در خارج از بدن مادر نیز فراهممیکند.
این موضوع بعنوان بخشی از «شبیهسازی» بهمراه ایجاد تغییرات ژنتیکی گزینشی باعث ایجاد انسانهایی با ویژگیهای منحصربفرد و متفاوت با دیگران میشود. حتّی میتوان با این شیوه، نسل جدیدی با خصوصیّات تعریفشده ایجادکرد!
بحثهای اخلاقی سنگینی دراین مورد پاگرفت و بزرگان دینی مسیحیّت بصورت آشکارا با آن به مخالفت برخاستند تاآنجا که کار به سازمان ملل متّحد نیز کشید. همینک این تکنولوژی در کشورهای مختلف بصورت پنهان و آشکار و یا کاملاً سِرّی درحال انجام و بررسی و گسترش میباشد. کشوری مثل چین بههیچیک از هشدارهای جوامع بینالمللی و مذهبی گوشنداد و رسماً امّا محرمانه تحقیقاتش را ادامهداد.
آنچه که اون شبِ دَردناک، من را به فکرکردن درمورد روح واداشت، این بود که این موجود بیولوژیکی، در خارج از بدن مقدّس مادر، ساختهشده و وپرورشیافتهاست. یعنی اینکه انسانها در خِلقت دَستبُردهاند امّا همچنان شرط دمیدهشدن روح در چهارماهگی در جسم موجودی کاملاً بیولوژیکی و دستکاریشده وجوددارد! موضوع از آنهم بدتر هست زیرا باتغییرات ژنتیکیی که در این موجود روحدار جدید ایجادکردهاند، حتّی رفتارهای آیندۀ او را هم تعیینکردهاند! پس روح کجاست؟ مگر عواقب رفتار خوب و بد انسانها به روح برنمیگردد؟
اینجا بود که آثار تردید تمام وجودم را گرفت. ترسیدم. ازخود پُرسیدم: آیا این افکار جُدای از مباحِثِ منطقی، اوّلین گامهای یک انحراف عقیدتی بزرگ نیست؟ به خدا پناهآوردم و سعیکردم بهسرعت موضوع را برای یکنفر که احتمالاً میتوانست من را از سَردرگمی بیرونبیاره، بصورت پُستِ الکترونیکی ارسالکنم.
در عِلم منطق داریم که برای ردّکردن یک موضوع، کافیاست که تنها یک شرط نقض اِرائِهگردد؛ و من ممکن است که یک استنتاج نادرست را بعنوان یک شرط نقض درنظرگرفته و اصلِ اساسی، یعنی روح و مابَعدُالطَبیعِة یا مِتافیزیک را اِنکارکنم.
- خوابِ آب
چندشبِ پیش برای چندمینبار خواب آب را دیدم. آره، آب.... من در دنیای خودم، با اَفکار متفاوت و عجیبی سَرمیکنم. ازیکسو بهفکر بُخار جیوۀ یونیزه و پَرتابِ الکترونها هستم و از سوی دیگِه دنبال مَباحثی همچون سیستمعامل آندروید هستم. از یکسو به گذشته و آب فکرمیکنم و ازسوی دیگه به آینده و آب میاندیشم. در دنیای حرفهای هم با عملیّات گستردۀ شبکههای حسّاس کامپیوتری و پرسنل حسّاس و ویژۀ آن سَروکار دارم ولی درعینحال باید مواظب خانواده و برادرهای بیمارم باشم که البتّه اونها هم بهیکدیگر کمکمیکنند.
این را هم میدانم که تمرکزکردن به موردی، باعثمیشود که نیروی کائنات آن مورد را بسوی ما متمایلکند. دراینمورد، درگذشته تمرینات و تجربیّاتی داشتهام امّا دنیایی که در درون من هست، بسیار عجیب است. حتّی نگرش من به بیماران روانی بهشِکل خاصّی است. وقتی دروقتِ ملاقات دربین اونها هستم و در بیمارستان رفتارشون را میبینم، نمیتونم باورکنم که اونها در بیماریشون هیچ نقشینداشتهاند. بنظرمن اونها میتونن خودشون را درمانکنند. انسان دنیایی از توانائیها است و هرگز نباید خودش را دستکمبگیرد.
- وفای بهآب
چندهفتۀ پیش بااِصرار یکی از آشنایان قدیمی، به شِرکتش رفتم. سعیکرد مجلس را گرمکنِه و نظرمن را درخصوص همکاری مُجدّد جَلبکنِه. دَرذِهنم گذشتهرا مرورمیکردم. همان گذشتهای که دررابطهاش با من، سَنگِتمام گذاشتهبود ولی میدانستم که با دیگران بهشِکل دیگری بودهاست! درمیان حَرفهایش اشارهای به آب کرد و نیکی نگفت! من در دِلَم همین مورد را بعنوان حُجّت تلقّیکردم و عَزم به رَدّ هرگونه همکاری کردم. بعد از اونهم سعی در برقراری ارتباط کرد. منهم درعین رعایت نهایتِ اَدَب، از هرگونه همکاری با او و شِرکتش، شانهخالیکردم. اوّل حُرمَتِ آب، بعد خدمتِ من. من به آب، باد، قاصدک، ابر و.... باهم عشقمیورزم و میدانم که تا وصال آنها در دنیای دیگر، چندقدمی بیش نماندهاست؛ پس در این انتظارِ وفا، باکسی نمیآمیزم.