۱۳۹۰ آذر ۱۵, سه‌شنبه

يادگار 15/09/1390

- روح وجوددارد

توی یادگار 11/09/1390 سؤالی پیرامون وجود روح را بانگاهی به موضوع شبیه‏سازی طرح‏کرده‏بودم. بحمدلله پاسخ نسبتاً کاملی را برادر بزرگم به من داد. در پاسخ مفصّلش دو مورد حائِز اهمیّت بود: اوّل اینکه انسان چه در لولۀ آزمایشگاه و چه در رَحِم مقدّس مادر بوجودبیاید، انسان است و دوّم اینکه حتّی اگر در لولۀ آزمایشگاه نیز متولّدگردد، اصل دانِشش از خداست. پیرامون این دو مورد و موارد وابسته به آنها می‏توان مدّت‏ها بَحث‏کرد و از جوانب مختلف آنها را بررسی‏نمود.

- مُحَرّم

ماهِ مُحَرَّمِ امسال کمی با سال‏های دیگر فرق‏می‏کرد. به‏جرأت می‏توانم بگویم که من هیچ‏نوع اَلوات‏بازی و کارهای خِلاف آداب اجتماعی ندیدم. حتّی برخی از دستِه‏ها، انتظامات داشتند و ترافیک خیابان‏ها را هدایت‏می‏کردند. افرادی که غذاهای نذری می‏دادند نیز زیادتر و پراکنده‏تر شده‏بودند. ازهمه جالب‏تر اینکه کمتر ارادمتند ظاهرنما می‏دیدم بلکه برعکس افراد از اقشار مختلف اجتماعی و حتّی با دیدگاه‏های کاملاً متضادّ را هم در برخی مراسم سوگواری در کنارهم مشاهده‏کردم.

جالب آنجایی بود که مخلصانه مردمی گِرد عزاداران جمع‏شده‏بودند و حتّی به‏دیدۀ تبرّک همه چیز را می‏دیدند. من امسال نیکوکاران واقعی را دیدم. در تلویزیون هم از آن مدّاح‏هایی که بی‏بهره از صدای خوش، به تهییج غیردینی اجتماعات می‏پرداختند، خبری‏نبود. ظاهراً رادیو-تلویزیون هم بادیدگاهی بمراتب صحیح‏تر و عمیق‏تر از سال‏های پیش به انتخاب مدّاح‏ها و ذکرمُصیبت‏ها پرداخته‏بود. ای‏کاش این برنامه‏ریزی‏ها را سال‏های پیش انجام‏داده‏بودند. یعنی قبل از اینکه اونهمه خسارت و انحرافِ فرهنگی و بدئت‏ها در دین ایجادشود! آیا می‏شود همینگونه، ابهامات مربوط به تشخیص اوّل و انتهای ماه‏های قمری و خصوصاً ماه مبارک رمضان را هم برطرف‏کنند؟ اگر نکنند، دست شیطان را برای ایجاد انحرافات گسترده‏تر و عمیق‏تر جوامع مسلمان باز و بازتر گذاشته‏اند!

- آب در ماه

دستِ خودم نیست. وقتی به ماه نگاه‏می‏کنم، خودبخود به آب سلام‏می‏کنم. من به آب عشق‏می‏ورزم امّا عشقم به ماه هم می‏رسد!

۱۳۹۰ آذر ۱۱, جمعه

يادگار 11/09/1390

- آیا روح وجوددارد؟

چندی پیش، هنگامیکه از درد به خودم می‏پیچیدم، فکر عجیبی به سَرم‏زَد! آنطور که در دین ما، اسلام آمده‏است، هنگامیکه جَنین در رَحِم مادر به چهارماهگی رسید، بااِجازۀ خداوند، در جِسمَش روحی دَمیدِه‏می‏شود. درواقع یک انسان محسوب‏می‏گردد.

مشکل از آنجا شروع‏می‏شود که دانش بَشری امروزه نه‏تنها این امکان را فراهم‏می‏کند که عمل لقاح در داخل لولۀ آزمایشگاه و خارج از بدن مقدّس مادر صورت‏پذیرد، بلکه امکان رُشد و تولّد نوزاد را در خارج از بدن مادر نیز فراهم‏می‏کند.

این موضوع بعنوان بخشی از «شبیه‏سازی» بهمراه ایجاد تغییرات ژنتیکی گزینشی باعث ایجاد انسان‏هایی با ویژگی‏های منحصربفرد و متفاوت با دیگران می‏شود. حتّی می‏توان با این شیوه، نسل جدیدی با خصوصیّات تعریف‏شده ایجادکرد!

بحث‏های اخلاقی سنگینی دراین مورد پاگرفت و بزرگان دینی مسیحیّت بصورت آشکارا با آن به مخالفت برخاستند تاآنجا که کار به سازمان ملل متّحد نیز کشید. همینک این تکنولوژی در کشورهای مختلف بصورت پنهان و آشکار و یا کاملاً سِرّی درحال انجام و بررسی و گسترش می‏باشد. کشوری مثل چین به‏هیچیک از هشدارهای جوامع بین‏المللی و مذهبی گوش‏نداد و رسماً امّا محرمانه تحقیقاتش را ادامه‏داد.

آنچه که اون شبِ دَردناک، من را به فکرکردن درمورد روح واداشت، این بود که این موجود بیولوژیکی، در خارج از بدن مقدّس مادر، ساخته‏شده و وپرورش‏یافته‏است. یعنی اینکه انسان‏ها در خِلقت دَست‏بُرده‏اند امّا همچنان شرط دمیده‏شدن روح در چهارماهگی در جسم موجودی کاملاً بیولوژیکی و دستکاری‏شده وجوددارد! موضوع از آنهم بدتر هست زیرا باتغییرات ژنتیکیی که در این موجود روح‏دار جدید ایجادکرده‏اند، حتّی رفتارهای آیندۀ او را هم تعیین‏کرده‏اند! پس روح کجاست؟ مگر عواقب رفتار خوب و بد انسان‏ها به روح برنمی‏گردد؟

اینجا بود که آثار تردید تمام وجودم را گرفت. ترسیدم. ازخود پُرسیدم: آیا این افکار جُدای از مباحِثِ منطقی، اوّلین گام‏های یک انحراف عقیدتی بزرگ نیست؟ به خدا پناه‏آوردم و سعی‏کردم به‏سرعت موضوع را برای یکنفر که احتمالاً می‏توانست من را از سَردرگمی بیرون‏بیاره، بصورت پُستِ الکترونیکی ارسال‏کنم.

در عِلم منطق داریم که برای ردّکردن یک موضوع، کافی‏است که تنها یک شرط نقض اِرائِه‏گردد؛ و من ممکن است که یک استنتاج نادرست را بعنوان یک شرط نقض درنظرگرفته و اصلِ اساسی، یعنی روح و مابَعدُالطَبیعِة یا مِتافیزیک را اِنکارکنم.

- خوابِ آب

چندشبِ پیش برای چندمین‏بار خواب آب را دیدم. آره، آب.... من در دنیای خودم، با اَفکار متفاوت و عجیبی سَرمی‏کنم. ازیکسو به‏فکر بُخار جیوۀ یونیزه و پَرتابِ الکترون‏ها هستم و از سوی دیگِه دنبال مَباحثی همچون سیستم‏عامل آندروید هستم. از یکسو به گذشته‏ و آب فکرمی‏کنم و ازسوی دیگه به آینده و آب می‏اندیشم. در دنیای حرفه‏ای هم با عملیّات گستردۀ شبکه‏های حسّاس کامپیوتری و پرسنل حسّاس و ویژۀ آن سَروکار دارم ولی درعین‏حال باید مواظب خانواده و برادرهای بیمارم باشم که البتّه اونها هم به‏یکدیگر کمک‏می‏کنند.

این را هم می‏دانم که تمرکزکردن به موردی، باعث‏می‏شود که نیروی کائنات آن مورد را بسوی ما متمایل‏کند. دراین‏مورد، درگذشته تمرینات و تجربیّاتی داشته‏ام امّا دنیایی که در درون من هست، بسیار عجیب است. حتّی نگرش من به بیماران روانی به‏شِکل خاصّی است. وقتی دروقتِ ملاقات دربین اونها هستم و در بیمارستان رفتارشون را می‏بینم، نمی‏تونم باورکنم که اونها در بیماریشون هیچ نقشی‏نداشته‏اند. بنظرمن اونها می‏تونن خودشون را درمان‏کنند. انسان دنیایی از توانائی‏ها است و هرگز نباید خودش را دستکم‏بگیرد.

- وفای به‏آب

چندهفتۀ پیش بااِصرار یکی از آشنایان قدیمی، به شِرکتش رفتم. سعی‏کرد مجلس را گرم‏کنِه و نظرمن را درخصوص همکاری مُجدّد جَلب‏کنِه. دَرذِهنم گذشته‏را مرورمی‏کردم. همان گذشته‏ای که دررابطه‏اش با من، سَنگِ‏تمام گذاشته‏بود ولی می‏دانستم که با دیگران به‏شِکل دیگری بوده‏است! درمیان حَرف‏هایش اشاره‏ای به آب کرد و نیکی نگفت! من در دِلَم همین مورد را بعنوان حُجّت تلقّی‏کردم و عَزم به رَدّ هرگونه همکاری کردم. بعد از اونهم سعی در برقراری ارتباط کرد. منهم درعین رعایت نهایتِ اَدَب، از هرگونه همکاری با او و شِرکتش، شانه‏خالی‏کردم. اوّل حُرمَتِ آب، بعد خدمتِ من. من به آب، باد، قاصدک، ابر و.... باهم عشق‏می‏ورزم و می‏دانم که تا وصال آنها در دنیای دیگر، چندقدمی بیش نمانده‏است؛ پس در این انتظارِ وفا، باکسی نمی‏آمیزم.