۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه

يادگار 11/04/1391


-          از ورزش به همه‏جا
            بعضی از بعدازظهرها، حدود دوازده کیلومتر پیاده‏روی سریع و دُوِ مُلایم دارم. درمسیرم هم چهاربار ورزش‏می‏کنم. معمولاً حدود سه‏ساعت طول‏می‏کِشِه. توی این مسیرطولانی، سعی‏می‏کنم که از مسیرهایی عبورکنم که هوای بهتری داره و مغازه‏های کمتری هم وجودداره. درواقع از کوچۀ25 فرهنگ‏شهر در شیراز به‏سمت ابتدای بزرگراه حسینی‏الهاشمی می‏رَم. توی راهم هَم دوتا پارک محلّه‏ای هست که درزمان رفت و برگشت، از وسایل ورزشی هردو پارک استفاده‏می‏کنم.
            حقیقتش، توی مسیر طولانیم به خیلی چیزها فکرمی‏کنم. گاهاً دنیا را از زاویّه‏های مختلفی می‏بینم. ازیکسو به گذشته‏هایم می‏اندیشم و ازسوی دیگر به ایده‏هایی که دائم و بصورت انفجاری در ذهنم می‏گذرد، فکرمی‏کنم.
            گاهی فکرمی‏کنم که نگاهم به دنیای پیرامونیم به‏گونۀ دیگری شده‏است ولی حقیقتش این است که درونم را بیش‏ازپیش از دیگران مخفی‏می‏کنم. رازهایی که در دل دارم و هرگز و در هیچ محفلی آنها را بیان‏نکرده‏ام، من را آزارمی‏دهد. سینه‏ام گنجینه‏ای از اَسرار است.
            تقریباً هرروز، علاوه‏بر بازبینی نمارایانه‏های شلوغم، به گوگل‏پِلاس و گوگِل‏ریدِر یا همان خبرخوانِ گوگل سَرمی‏زنم. اِنگار همیشه دنبال گمگشته‏ای می‏گردم. علاوه‏براینها، توی ذهنم ترکیب خاصّی از دوعنصر شیمیّایی سیلیسیوم و ژرمانیوم می‏گذرد. آخه شیوۀ عجیبی را درنظرم برای تولید انرژی الکتریکی تقریباً رایگان و بی‏پایان، بدون راه‏اندازی نیروگاه‏های خطرناک هسته‏ای دارم. تازه، کلّی دنبال خرید و تهیّۀ این دوعنصر گشتم. توی شیراز پیدانکردم. البتّه بعضی‏ها هم می‏گفتن که اگر گیرم‏بیاید، باید برای خریدشون کلّی هزینه‏کنم.
            اوضاع اقتصادی جامعه هم بدجوری بهم‏ریخته‏است. جُدای از مسائل و بازی‏های بی‏پایان و مُنزجرکنندۀ سیاسی و دروغ‏های شاخ‏دار سیاستمداران و رسانه‏های دروغ‏پراکنی کلّ دنیا، صِرفاً بخاطر ندانم‏کاری افرادی که در سیاست‏های کلان اقتصادی دست‏داشته‏اند، جامعه به‏خاک سیاه نشسته‏است. این فقر عمومی که دامنگیر اکثریّت جامعه را گرفته، بهمراه خودش ناهنجاری‏های متعدّد اجتماعی را بدنبال‏داشته‏است. فساد و انحرافات از یکسو و از سوی دیگر، درگیری‏ها و پَرخاشگری مردم نسبت‏به‏هَم و خصوصاً در رانندگی‏ها، همه متأثّر از شرایط سخت روزگار است.
            اگه پات رو بزاری یکجایی مثل جزیرۀ کیش که غالباً بخاطر تفریح و گاهاً برای تجارت، مسافران به آنجا می‏روند، می‏بینی که همین ایرانی‏ها رفتاری متفاوت دارند! رفتارها خوب و پسندیده‏شده، پرخاشگری وجودندارد. اعتماد عمومی زیاد است. آخه بیشتر آدم‏هایی که اونجا هستن، وضع مالی خوبتری نسبت به دیگران دارن. آره، بدون هیچگونه تفسیر حضرات اساتید اخلاق و سیاست، می‏تونی با چشم‏های خودت ببینی. من دیدم. اونجا خیلی چیزهای دیگه هم دیدم. من اونجا خیلی چیزها دیدم. چیزهایی که در خارج هم وجودداشت امّا نسخۀ بومی و ایرانی‏اش را دیدم. جدای از هوای بسیار بسیار گرم و شرجی‏اش، عالَم آزادی را دیدم. آری آزادی. آزادی تعریف واقعی‏تری در آنجا پیدامی‏کند. مفهوم آزادی اونجا هیچ مفهوم سیاسی و ایدئولوژیکی نداره. یک مفهوم ساده و بدیهی تلقّی‏می‏شِه. آزادیی که بعد از تحصیل منابع کافی مالی و پولی بدست‏می‏آید. یعنی همون چیزی که قرنهاست انسان‏ها و جوامع سعی در کسب آن نموده‏اند. یعنی همون چیزی که جنگ‏های زیادی بخاطرش دامنگیر همۀ جوامع بشری را گرفته‏است. یعنی همون چیزی که باعث‏شد رفته‏رفته جوامع انسانی درک‏کنند که برای کسب منافع، حتّی پیروزی در جنگ هم یک شکست و ازبین‏رفتن منابع انسانی و غیره است و بهمین‏جهت سعی‏کردند تا جنگ‏ها را در عرصه‏های دیپلماتیک و سیاسی دنبال‏کنند.
            آری، منشإ سیاست همین بوده‏است. درواقع سیاستمدار می‏بایست یک سرباز باشد. سربازی که با سربازی خود، جلو هزینه‏های گزاف و جبران‏ناپذیر جنگ‏های خانمان‏سوز را می‏گیرد. امّا حالا ما شاهد این هستیم که افراد ناشایستی که حتّی الفبای معرفت و انسانیّت را نمی‏دانند، در سَرتاسَر جهان، افسار سیاست را بدست‏گرفته‏اند و جایگاه آنرا عوض‏کرده‏اند.
            این خائنین، تمام امکانات دنیا را درخدمت تفسیر جدید خود از سیاست گرفته‏اند. آنها بارفتار خود، اِنکارمی‏کنند که سیاست جانشین کم‏ضرر جنگ‏ها شده‏است. آنهاماشین‏های جنگی را درخدمت چیزی بنام سیاست، ایدئولوژی و شبیه‏به آنها قرارداده‏اند. وقتی اسم احزاب دینی مثل احزاب صهیونیست، مسیحی، وهّابی و غیره را می‏شنوم، وقتی سیاستمداران حزبیی را می‏بینم که مثلاً برای پیروزی حزب مثلاً سوسیالیست، دموکرات، جمهوری‏خواه و غیره دست‏به مبارزات به‏اصطلاح سیاسی علیه مردم خودشان می‏زنند و در راه‏رسیدن به هدف مُنحرف خودشان، دست به‏هرکاری، از دستکاری و تقلّب در انتخابات‏های مختلف گرفته تا حذف و تحریف قوانین و ایجاد تِراست‏های بزرگ و یا به‏انحصارکشیدن رسانه‏های گروهی دنیا می‏زنند، حالم بهم‏می‏خورد.
            دنیای واقعی و آزاد، از این حرف‏ها جداست. این کارهای زشت فقط و فقط به نابودشدن منابعی که می‏توانست باعث آزادی انسان‏ها شود، می‏انجامد؛ البتّه به‏قیمت  پولدارشدن حامیان خودشان! حامیانی که همون پول‏ها را صرف همین مبارزات سیاسی می‏کنند. بخدا اینها معتادند. مگر معتاد باید به هروئین، تریاک و یا شیشه معتادباشه. سیاست و سیاست‏بازی هم اعتیادداره. سیاستمدار قلّابی، همه‏چیز و همۀ رویدادها را سیاسی می‏بینه و همه را جاسوس دشمن سیاسی خودش می‏پنداره. این درد بی‏درمان سیاستمداران اکثر جوامع هست.
            آبِ عزیزم، این یک درد بزرگی است که می‏تونی مبتلایانش را دربین همون‏هایی که با مردم خودشون بعنوان مبارزات سیاسی و حزبی، جنگیدند، بیابی. خون آنها آلوده به ویروس غیرقابل درمان سیاست‏زدگی است. می‏گی نه، برو به همون جزیرۀ کیش که داخل همین کشور هست، سَربزن. برو به مناطق بی‏طرف سَربزن. برو به مناطقی که توانسته‏اند درست درهمان راستای انسانیّت و رفاه جوامع بشری قدم‏بردارند، سَربزن. ببین چطوری تونستند به آزادی و کمال دستیابند. برو مسیحیّت، اسلام و سایر ادیان و مکان‏های مقدّسشان را در آن جوامع ببین. حقیقت انسان، تعالی جویی است و آنرا در جوامع آزاد می‏توان یافت.
            آبِ عزیز، اشتباه‏نکن. نمی‏تونی آزادی و معرفت و انسانیّت را در جایی مثل عربستان ببینی. وجود مراکز اصلی مذهبی مسلمانان در اینگونه جاها، هیچ توجیهی برای آزادی نیست. حاکمانشان نیز همچون سایر سیاستمداران آلوده و دروغگوی دنیا، آزادی را در زندانی بانام مقدّسات، حبس کرده‏اند. مقدّساتی که ریشه در باورهای انسان‏ها دارند. اینها استثمارگران مذهبی هستند. افرادی که به هموطنانشان هم دروغ می‏گویند. همان بازی سیاست برای حامیان، و حمایت مالی حامیان برای سیاستمداران است. این وسط مردم فقط یک اسباب‏بازی هستند. فقط یک ابزارهستند. فقط حیوانات باربَری هستند که با طعمه‏ای متناسب با هرجامعه، شکارشده‏اند. در عربستان، مکان‏های مقدّس و استناد به سنّت نبیّ(ص)، طعمه بوده‏است. درجایی دیگر، سوسیالیسم و حمایت از کارگر. آنجای دیگر یک موضوع ملّی و حفاظت از خاک و سرزمین. هرجایی، نیرنگی را طعمه‏کرده‏اند.
            این بیچاره‏ها نمی‏دانند که اگر راستی را پیشۀ خودکرده‏بودند، چه منافع عظیمی را به خود، حامیان و مردمشان می‏رساندند. امروزه بازرگانان هم فهمیده‏اند که رقابت، با حمایت از همکار، یکی است. درواقع کمک به بازرگان دیگر، باعث رونق بازارمی‏شود و خود او نیز سهیم این رونق افزوده خواهدبود. بازارهای بورس اجناس و تعداد زیادی بنگاه معاملاتی و فروشگاه درکنارِهَم نشان از این واقعیّت است. پاساژها و مراکز تجاری کوچک، بزرگ و بین‏المللی نیز مؤیّد همین حقیقت هستند.
            سازمان ملل هم می‏توانست درهمین راستا قدم‏بردارد ولی آیا مَگر این سیاستمداران پَست و دزدانِ صاحبخانه اِجازه‏دادند؟!