- کار حرفهای
من یک برنامهنویس حرفهای بودم و توی دنیای کامپیوتر با اِتّکاء به خودم و براساس مطالعاتِ شخصیام، شیوههایی را بهاجراء میگذاشتم که منحصربفردبود. به این راحتیها حاضرنبودم که به تحصیل در رشتۀ کامپیوتر فکرکنم و تصوّرمیکردم که یک مهندس کامپیوتر قاعدتاً کارهایی شبیه به من انجاممیدهد؛ ولی یکروز، عزیزی که به من خیلی نزدیک بود، بهشکل خاصّی مَرا درگیر دانشگاه کرد. آره، من که سالهای پیش برای چندمینبار درس و دانشگاه را رَهاکردهبودم و فقط به مُطالِعات غیرآکادمیک علاقۀ وافِرداشتم، دوباره دَر دام دانشگاه و تحصیل افتادم. وقتی که به این موضوع خوب فکرمیکنم، اون زمان تنها راه برای اینکه من از لاکِ خودم بیرون بیایم و جهان واقعیتری را بپذیرم، اِصرار همون مهربان بود و مطمئناً فقط او میتونست من را به اینکار وادارکنِه. تنها کسی که نمیتونستم بهِش نه بگم.
حالا بعد از گذشت این سالها، با دنیایی آشناشدم که فکرش هم درذهنم نمیپروراندم. این درست است که فردی با مَشغلِۀ من، طبیعتاً نمیتواند بصورت مُستمِرّ و منظّم اقدام به تحصیل آکادمیک کند امّا باتمام سختیهایی که حتّی تصوّرش را هم در ذهن نمیتوان پروراند ادامۀ تحصیل دادم و این فقط بخاطر قولی که از من گرفتهشدهبود! چیزی حدود دو سال و نیم علاوه بر مشغلههایی که داشتم باید کارهای مربوط به ساختمانسازی و اجاره و نقلِمکانهای مُکرّر دو خانواده را هم سامان میدادم که عملاً باعثشد تا نزدیک به یکسال و نیم تحصیلم عقببیافتد ولی ابداً دست از تحصیل نکشیدم و بحمدالله تونستم به دانشگاه برتری هم قدم بگذارم.
قراربود کاردانی بگیرم امّا دانشجوی کارشناسی شدم. این روزها باید بنابه دلایلی مجدداً به برنامهنویسی حرفهای رویبیاوَرَم. پروژۀ فوقالعادّه بزرگی را باید برای جایی جدای از محلّ کار فعلیّم انجامدهم. کار پیچیده و جدّیی است و مقدّمات کار آمادهشدهاست. بنابراین مجبورم که درکنار شغل عادّیم یعنی کار در شرکت برق و نیز تحصیل در دانشگاه، این پروژۀ گسترده را شروعکنم. امتحاناتم که تمامشد باید دستبکار بشم ولی دائماً زمانی را که از کار حرفهای دستکشیدم و وارد عالم تحصیلات دانشگاهی شدم را بیادمیآورم؛ قولی را که دادهام بیادمیآورم؛ تلاشهای بیوقفۀ اون فداکار عزیز که با دستهای پاکش، مدارک ثبتنام کنکور مرا پرکرد و مرا درمقابل کار انجامشدهقرارداد، کتابها و جزواتی را که برایم فراهمنمود تا برای کنکور آمادهشوم و یارای هرنوع مخالفتی را با جانفشانیهای مخلصانۀ خودش از من گرفت!
امّیدوارم اینکار را درپناه ایزد منّان بهدرستی و دقّت بهپایان ببَرَم و در این راستا آنگونه که در این سالها برروی من سرمایهگذاری شدهاست، منطبق بر اصول آکادمیک و علمی، شیوهای حرفهای را باکمک دوستم اجراء کنم. شاید این کمترین چیزی بود که آن روزها آن عزیزترین درنظرداشت.