۱۴۰۳ اسفند ۴, شنبه

بی‌کران یا درهم‌تنیده؟

چطور ممکن است که در این بی‌کران هستی، در این بیلیون بیلیون بیلیون سیّاره و در این گستره‌ی ده‌ها میلیارد سال نوری، حیات هوشمند دیگری، بجز ما انسان‌های زمینی، وجودنداشته‌باشد؟
آخه، هرجور حساب‌بکنیم، حتّی براساس بدبینانه‌ترین حساب احتمالاً هم، به یک نتیجه‌ی قطعی می‌رسیم: حتماً موجودات هوشمند دیگری هم وجوددارند. 
نمی‌توانم بپذیرم که بخاطر بُعد مسافت، هرگز نخواهیم‌توانست با آنها ملاقات‌بکنیم.
بیشینه‌ی سرعت نور را بعنوان بیشینه‌ی سرعت برای هر متحرّکی، درنظرگرفته‌اند! و رسیدن به آن را، مرز تبدیل‌شدن به انرژی فرض‌کرده‌اند. 
هرچند به این روش نظریّه‌پردازی، باورندارم ولی در ژرفای ذهنم، ندایی می‌گوید: برای سفر به اقصی‌نقاط بی‌کران هستی، روشی فراتر از حرکت و طیّ مسیر، براساس دستگاه مختصّات سه‌بُعدی، باید وجودداشته‌باشد.
خمیدگی فضا-زمان هم، استوار بر این است که بُعد چهارم را، زمان درنظربگیریم. 
نه، نیازی به چنین فرضیّاتی نیست. حتماً، راه و روش ساده‌تر و امکانپذیری باید وجودداشته‌باشد. 
حتماً ، راهی هست، تقریباً، مطمئنّ هستم.
😔

همه رفتند!

هرازچندروزی، یک خبر ناگوار دیگری می‌آید. آری، یکنفر دیگری هم رفت.
😢
همه، رفتند. افراد کمی باقی‌مانده‌اند و من، تنها و تنهاتر شده‌ام. 
خیلی دلم‌می‌خواهد که منهم، بروم. بروم به آنجایی که آنها رفته‌اند. 
از صمیم قلبم، دلتنگشان هستم. 
آخه، نوبت من، چه‌وقت است؟ 
😔

۱۴۰۳ بهمن ۲۷, شنبه

بی‌فایده

فکرکنم که خیلی سخت باشه برای کسی‌که احساس‌می‌کنه: هیچ کارآیی مؤثّری برای جامعه و بویژه نزدیکانش، نداره.
😔
حال دل سالمندان عزیز، چطوری هست؟ 
😢