😔
بغض، گلویم را میفشارد و اشک در چشمانم حلقهمیزند.
مادر، موجود عجیبی است. درواقع، هست و نیست خود را عاشقانه بهپای فرزندش میریزد و کوهی از مشکلات را با دل و جان، تحمّل میکند تا فرزندش سختی نبیند.
😢
راستش، نمیتوانم حتّی از رویدادهای خوشایند، لذّتببرم زیرا فوراً مادرم را بیادمیآورم درحالیکه او، سزاوار شادی بود ولی آنچه که مستحقّش بود را در زندگیِ پُراز درد و سختیاش، بدستنیاورد.
😭