۱۳۸۶ مهر ۱۱, چهارشنبه

يادگار 11/7/1386

- لطیفۀ زشت

یکروز لطیفۀ زشتی شنیدم که از یک طرف منو به خندِه می اَنداخت و از طرفِ دیگه ناراحَتم می کرد. درمُوردِ کسی بود که توی زندان اَزش پرسیدن: چرا زندونیت کردن؟ اونم پاسخ داد: آخه اعلام کردم که جلدِ دوّم قرآن رسید! وقتی این لطیفۀ زشت را می شنیدم اصلاً فکرنمی کردم یکروزی عملاً شاهد چنین چیزی باشم! جلو چشم همه دارن توی رادیو و تلویزیون می گن ولی هیچکس بهش توجّه نمی کنه. چرا تعجّب می کنی؟ باوَرت نمیشه؟ پس ببین چی می گم: شب قدر، شبی است که قرآن در آن شب نازل شده است. یعنی شبی که به روایت قرآن، روح نازل میشه. یک شب مُنحَصِربفرد است. ولی حالا که هرجایی شروع ماه رَمِضانش براساس اَصلی و رُؤیَتی اِعلام میشه، شبِ قدرشم مربوط به خودش میشه. من کاری به حِساب و کتابهای رؤیَتِ ماه ندارم. فقط اینو می دونم که اگه بعنوان مثال شب 23ام ماه مبارک رمضان همان شب قدر باشه، دیگه این شب در دنیا یکی نیست بلکه برای هر خِطّه و دیاری فرق می کنه. یعنی هرجای دنیا روح یک شب متفاوت نازل میشه. کافیه با چندتا پروازِ بموقع از یک دیار به دیار دیگه سفرکنیم تا بیش از یک شب واقعی قدر را تجربه کنیم! یعنی با تکنولوژی روز میشه شب نزول قرآن را که منحصربفرد بود را به بیش از یک شب در سال افزایش داد! خدای من؛ تکنولوژیی که نتونست مشکل اوّل و آخر ماه رمضان را حلّ کنه، حالا باعث شده تا ثابت بشه بیش از یک شب منحصربفردِ نزولِ قرآن وجودداشته است! می بینی؟! این نتیجۀ چی هست؟ چرا اینطورشد؟ اگه دارُالتقریب بینُ المَذاهِب و حُوزۀ عِلمیّه نجُنبن دیگه چیزی باقی نمی مونه. ما داریم خودمون و تمام اِعتقاداتِمون را قربانی خطا در نتیجه گیریهامون می کنیم. گاهی اوقات آنچنان غرق دانسته ها و تصمیماتِ سنّتی خودمون می شیم که فقط ظاهِرمون با اون متکبّرهایی که دائماً مَنم مَنم می کنند فرق می کنه ولی درواقع از اونها بَدتریم. یک کمی واقعی تر به اینهمه جَوون که اینجور مُغایرَتها را به سُخره گرفته و روز به روز بیشتر از عِبادات دورمی شن باید نگاه کنیم. شاید فردا دیر باشه؛ خیلی دیر باشه و شاید هَم اَصلاً فردایی وجودنداشته باشد. کی می دونه فردا زنده هست؟ آیا بخاطِر هَمین سَهل اِنگاریها نبود که حالا شاهد اینهَمِه فِرقِۀ اِسلامی و شِبهه اسلامی هستیم؟ آیا دشمَنان قسَم خوردۀ اِسلام در طِیّ اَعصار و قرون از همین نقاطِ کور اِعتِقادی و اِجتهادی نهایَتِ استفاده را نبُردِه اند؟ چرا دائِماً خودِمون را تبرَئِه کردیم و به خودمون اینجوری دِلداری می دیم که: نهایتاً اگر هَم قصوری وجودداشته، مربوط به صَدها سال پیش است و ما در اون دَخیل نبوده ایم. این یک فرار از مَسئولیّتِ بزرگ است. ما هَمِه مُقصِّریم. هَمه کوتاهی کردیم. مُشکل را ریشه یابی نکرده ایم و باعث شدیم اِدامه پیداکنه. صَدها سال اِدامه پیداکرد و اینطور که معلومه، قرارهست اِدامه پیداکنه. وای بَرما؛ وای بر مَن؛ وای بر....

هیچ نظری موجود نیست: