۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

يادگار 14/07/1390

- فطریّه

بازهم مثل هرسال، درآخر ماه مبارکِ رمضان، فطریّه‏ای را برای آب کنارگذاشتم. آره، همون آبی که سَرمَنشع خوبی‏ها است. خوبی‏هایی که جاودانه هستند. آب جاری است و زنده. او زندگی بخش است. پس ذکاة فطریّه را باید قبل از هرچیز برای سلامتی آن سلامتی‏بخش کنارگذاشت. مگِه نه؟

- پدر آب، باد است

چندروز پیش پدر آب را دیدیم. من «باد» را دیدم. مگه یادت رفته؟ همون بادی که در یادگار 13/3/1384 گفتم. من اون روزها برای اوّلین‏بار نام مادر آب یعنی «اَبر» را هم در «حرف‏های دل» نوشتم. همونطوری که «شبنم»، خواهر آب و «قاصدک» که برادر اوهست را هم درهمون یادگار نام‏بردم.

من «باد» را تعقیب‏کردم. خیلی ناراحت‏کننده‏بود. آرام راه می‏رفت. او با همۀ باری که حَمل‏می‏کرد، درست مثل پیرمردهایی که یک پایشان ازشدّت کهولت نارحت و خسته‏است، لنگان لنگان می‏رفت تا بار را به منزل برساند. آری، منزل. همان منزلی که «آب» نشانم داده بود. عدد 22 یک نشانۀ عجیب است که نزدیکترین مسیر را به خانۀ آب، شبنم، قاصدک، اَبر و باد یادآورمی‏شود.

نمی‏دانی بادیدنِ باد چقدر خوشحال‏شدم. مثل این بود که دنیایی را به‏من داده‏باشند. او درهمان مسیری حرکت‏می‏کرد که انتظارش را داشتم. درمسیر خانۀ آب. همان خانه‏ای که باد ساخته‏بود. نمی‏دانی که من چقدر این پنج‏تا را باهم دوست‏دارم. من عاشق این عزیزان هستم. می‏دانم که آب هم این را می‏داند. خدا خوب می‏داند. بهتر از همه. مَگِه نه؟

- انرژی

نمی‏تونم باورکنم برای تولید انرژی، باوجود اینهمه الکترون فعّال در اَتمِ مولکول‏های موادّ اطرافمون، مشکل داشته‏باشیم. خیلی عجیب است. چرا نمی‏توانیم این انرژی پویا را اِستِخراج‏کرده و بکاربگیریم و بجای آن، اینهمه سوخت فسیلی ارزشمند را می‏سوزانیم؟

آخه چطورمی‏شِه که آدم اینگونه به همۀ دنیای خودش آسیب‏برسونه؟! برای حرکت دادن یک خودرو، باید باک بنزین را پُرکنِه. بنزینی که حاصل از کلّی نفتِ‏خامِ پالایش‏شده‏است، نفتِ‏خامی که حاصل میلیون‏ها سال فِعل و اِنفِعالاتِ زیر لایه‏های مختلف زمین در دوره‏های طولانی زمین‏شناسی است.

نه عزیزم، آب. تو بهتر از هرکسی می‏دونی که طَرزِ فکرِ من با دیگران متفاوت‏است. من نمی‏توانم از انرژی حرکتی الکترون‏ها بگذرم. تمام ذهنم از این ایده پُرشده‏است. ایده‏های خامی برای استخراج انرژی الکترونی آنهم بشکل گسترده و در قدرت‏های ضعیف تا قوی. مثل باطری‏های کوچک و نیروگاه‏های بزرگ.

می‏دونی چیه؟ من هرگز نتونستم بعضی از نظریّه‏ها و تئوری‏های فیزیک را قبول‏کنم. مثل همین نسبیّتِ مرحوم انیشتین. همون فرمولِ:

E = MC2

آخرش هم که دیدی چطورشد؟ توی آزمایشگاه‏های بزرگ و در داخل اون شتابدهنده‏های کیلومتری، تونستن نوترینوها را به‏سرعتی بیش از سُرعتِ نور برسونند ولی تبدیل به انرژی نشدند! آخه مَگِه می‏شِه ازیکسو بگن فلان سیّاره از ما چند میلیون سال نوری فاصله داشته باشه ولی اگر جسمی به‏سُرعتِ نور برسِه، به انرژی تبدیل می‏شِه؟ تازه، برای ما مسلمان‏ها که دستورات صریحی درخصوص سِیر و سفر به آسمان‏ها و زمین داده‏شده‏است، برای ما آدم‏هایی که خداوند ما را اَشرَفِ مخلوقات خوانده‏است، چطور ممکن است چنین محدودیّتِ مسافرتیی وجودداشته‏باشِه؟!

برای انرژی و حتّی سیستم حرکتی خودروها، دَر ذهنم غوغایی وجوددارد. اصلاً نمی‏توانم بپذیرم که این وسیله، از زمان اختراعش تاکنون، همچنان بوسیلۀ چرخ‏های متحرّک درحال حرکت است.

در دانشگاه، آنهم در آزمایشگاه الکترونیک، قسمتی از فرضیّۀ ناپخته‏ام را با استاد مطرح‏کردم. اون نتوانست پاسخ درستی به من بدهد امّا اجازۀ آزمایش مُخرّب برروی دیود را به من داد. مرا هم به اساتید فیزیک معرّفی کرد. بعد از آن با استاد فیزیکی صحبت‏کردم. او هم نتوانست نظرم را ردّ یا تأییدکند. شاید اگر ردّکرده‏بود، امروز اینقدر در ذهنم غوغا نبود. حالا دنبال بخار جیوه و آرگون و نیز بعضی کریستال‏ها هستم و با دانِش کمی‏که دارم، باید سعی کنم ایده‏ام را اِجراءکنم.

اگر آب بود.....

هیچ نظری موجود نیست: