- فطریّه
بازهم مثل هرسال، درآخر ماه مبارکِ رمضان، فطریّهای را برای آب کنارگذاشتم. آره، همون آبی که سَرمَنشع خوبیها است. خوبیهایی که جاودانه هستند. آب جاری است و زنده. او زندگی بخش است. پس ذکاة فطریّه را باید قبل از هرچیز برای سلامتی آن سلامتیبخش کنارگذاشت. مگِه نه؟
- پدر آب، باد است
چندروز پیش پدر آب را دیدیم. من «باد» را دیدم. مگه یادت رفته؟ همون بادی که در یادگار 13/3/1384 گفتم. من اون روزها برای اوّلینبار نام مادر آب یعنی «اَبر» را هم در «حرفهای دل» نوشتم. همونطوری که «شبنم»، خواهر آب و «قاصدک» که برادر اوهست را هم درهمون یادگار نامبردم.
من «باد» را تعقیبکردم. خیلی ناراحتکنندهبود. آرام راه میرفت. او با همۀ باری که حَملمیکرد، درست مثل پیرمردهایی که یک پایشان ازشدّت کهولت نارحت و خستهاست، لنگان لنگان میرفت تا بار را به منزل برساند. آری، منزل. همان منزلی که «آب» نشانم داده بود. عدد 22 یک نشانۀ عجیب است که نزدیکترین مسیر را به خانۀ آب، شبنم، قاصدک، اَبر و باد یادآورمیشود.
نمیدانی بادیدنِ باد چقدر خوشحالشدم. مثل این بود که دنیایی را بهمن دادهباشند. او درهمان مسیری حرکتمیکرد که انتظارش را داشتم. درمسیر خانۀ آب. همان خانهای که باد ساختهبود. نمیدانی که من چقدر این پنجتا را باهم دوستدارم. من عاشق این عزیزان هستم. میدانم که آب هم این را میداند. خدا خوب میداند. بهتر از همه. مَگِه نه؟
- انرژی
نمیتونم باورکنم برای تولید انرژی، باوجود اینهمه الکترون فعّال در اَتمِ مولکولهای موادّ اطرافمون، مشکل داشتهباشیم. خیلی عجیب است. چرا نمیتوانیم این انرژی پویا را اِستِخراجکرده و بکاربگیریم و بجای آن، اینهمه سوخت فسیلی ارزشمند را میسوزانیم؟
آخه چطورمیشِه که آدم اینگونه به همۀ دنیای خودش آسیببرسونه؟! برای حرکت دادن یک خودرو، باید باک بنزین را پُرکنِه. بنزینی که حاصل از کلّی نفتِخامِ پالایششدهاست، نفتِخامی که حاصل میلیونها سال فِعل و اِنفِعالاتِ زیر لایههای مختلف زمین در دورههای طولانی زمینشناسی است.
نه عزیزم، آب. تو بهتر از هرکسی میدونی که طَرزِ فکرِ من با دیگران متفاوتاست. من نمیتوانم از انرژی حرکتی الکترونها بگذرم. تمام ذهنم از این ایده پُرشدهاست. ایدههای خامی برای استخراج انرژی الکترونی آنهم بشکل گسترده و در قدرتهای ضعیف تا قوی. مثل باطریهای کوچک و نیروگاههای بزرگ.
میدونی چیه؟ من هرگز نتونستم بعضی از نظریّهها و تئوریهای فیزیک را قبولکنم. مثل همین نسبیّتِ مرحوم انیشتین. همون فرمولِ:
E = MC2
آخرش هم که دیدی چطورشد؟ توی آزمایشگاههای بزرگ و در داخل اون شتابدهندههای کیلومتری، تونستن نوترینوها را بهسرعتی بیش از سُرعتِ نور برسونند ولی تبدیل به انرژی نشدند! آخه مَگِه میشِه ازیکسو بگن فلان سیّاره از ما چند میلیون سال نوری فاصله داشته باشه ولی اگر جسمی بهسُرعتِ نور برسِه، به انرژی تبدیل میشِه؟ تازه، برای ما مسلمانها که دستورات صریحی درخصوص سِیر و سفر به آسمانها و زمین دادهشدهاست، برای ما آدمهایی که خداوند ما را اَشرَفِ مخلوقات خواندهاست، چطور ممکن است چنین محدودیّتِ مسافرتیی وجودداشتهباشِه؟!
برای انرژی و حتّی سیستم حرکتی خودروها، دَر ذهنم غوغایی وجوددارد. اصلاً نمیتوانم بپذیرم که این وسیله، از زمان اختراعش تاکنون، همچنان بوسیلۀ چرخهای متحرّک درحال حرکت است.
در دانشگاه، آنهم در آزمایشگاه الکترونیک، قسمتی از فرضیّۀ ناپختهام را با استاد مطرحکردم. اون نتوانست پاسخ درستی به من بدهد امّا اجازۀ آزمایش مُخرّب برروی دیود را به من داد. مرا هم به اساتید فیزیک معرّفی کرد. بعد از آن با استاد فیزیکی صحبتکردم. او هم نتوانست نظرم را ردّ یا تأییدکند. شاید اگر ردّکردهبود، امروز اینقدر در ذهنم غوغا نبود. حالا دنبال بخار جیوه و آرگون و نیز بعضی کریستالها هستم و با دانِش کمیکه دارم، باید سعی کنم ایدهام را اِجراءکنم.
اگر آب بود.....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر