۱۳۹۰ مهر ۲۴, یکشنبه

يادگار 24/07/1390

- گوشی موبایل

این را برای «آب» می‏نویسم. آخه اون می‏دونه که من چقدر به پیشرفت انسان‏ها در عرصه‏های تکنولوژی روز، مثل موبایل‏ها علاقه‏دارم. روز جمعه نامه‏ای را برای مدیرعامل نوکیا نوشتم. توی اون نامه، اشتباهات استراتژیک اون کمپانی بزرگ را گوشزدکردم و بهشون هشداردادم که دوباره ممکنه دُچار همون اشتباهات بشن. می‏دونم که کمپانیی مثل سون-اِریکسون هم اشتباهاتِ خاصّ خودش را خواهدداشت. نمی‏دانم چطورشد ولی ناگهان نتونستم خودم را کنترل‏کنم و شروع‏به نوشتن یک نامۀ طولانی کردم. من هیچوقت از گوشی‏های نوکیا استفاده‏نکردم ولی اینبار دلم سوخت و فکرکردم می‏تونن موفّق بشوند. بهرحال براشون آرزوی موفّقیّت می‏کنم.

- جنبش ظاهراً غربی

حالم از اینهمه سیاست‏بازی بهَم‏می‏خوره. یک عالمی را به آتش کشیده‏اند تا حرف‏های خودشون را به‏کُرسی بنِشانند. مثلاً همین جریان «وال‏اِستریت». اینهمه سَروصدا برای چی؟ برای اعتراض به چی؟ آیا این یک نهضت هست؟ آیا رهبری دارد؟ چه کسی قراراست محاکمه شود؟ براساس کدام قانون؟

می‏دونی چیه؟ همه از فاصلۀ طبقاتی دارن رنج‏می‏برن. یک عدّه‏ای خیلی‏خیلی از بقیّه پولدارتر شده‏اند. تا دلِت‏ هم بخواهد، نفوذ دارند. همه چیز و همه جا را می‏خرَن. آدم‏ها را هم می‏خرَن. حالا بقیّه می‏خوان علیه اینها قیام‏کنند. دادگاه چی‏می‏شِه؟ اصلاً توی کدام کشورها قراراست مساواتِ اجتماعی صورت‏بپذیرد؟ آمریکا؟ انگلیس؟ مالزی؟ شایدم عربستان؟ کویت؟ اصلاً بزارببینم؛ توی ایران چطور؟ اینجا اختلاف طبقاتی نداریم؟

عزیز دلِ من، همه‏جا همینجوری هست. این اختلاف طبقاتی همه‏جای دنیا هست. حتّی همین آقای اسیوجابز که اخیراً فوت شد را نگاه‏کن. از یک مادر متولّدشد که او برای حفظ آبرویش، استیو را سریعاً به خانوادۀ دیگری داد. حالاهم دچار یکنوع بیماری روانی هست که اصلاً نمی‏تونه بفهمه که پسر واقعی‏اش فوت‏کرده‏است! بگذریم. همین استیو جابز چقدر پولدار بود؟ اونهای دیگه چی؟ آقای بیل‏گیتس، اون هنرپیشه‏های هالیوودی و همین آقایونِ پولدارِ ایرانی که خیلی معمولی سوار ماشین‏های بسیاربسیار گران می‏شوند. آیا واقعاً همۀ اینها مُجرم هستند؟ آیا باید علیه همۀ اینها تظاهرات بشِه؟

نه عزیزم، من می‏خوام بگم: اون چیزی که بعنوان «جنبشِ وال‏اِستریت» نام‏گرفت، برای مبارزه با فساد، انحصار و تِراست‏ها و مافیاهای اقتصادی و غیره بوده‏است ولی حالا داره بسرعت تبدیل میشه به اعتراض‏های مردم علیه مردم! آره؛ عاملین اصلی تبعیض‏های اجتماعی خیلی سریع تونستند انحراف اساسی توی این حرکت ایجادکنند بنحویکه خون جلو چشم معترضین را بگیره و هرچی پولدارهست را بعنوان قاتل پدرشون، بدون محاکمه بکشند! حالا اون معترضین بدبخت، به یک مُشت اغتِشاشگر و شورشی و اراذل و اوباش تبدیل‏بشن! حکم همشون هم ازپیش معلومه، مگه نه؟

می‏دونی چجوری تونستن اینکار را انجام‏بدن؟ خیلی راحت. از کلمات بزرگان و معترضان اجتماعی جهان استفاده‏کردند. خیلی راحت گذاشتند تا خورده‏حساب‏های رهبران کشورها علیه یکدیگر، اونهم بعنوان حکومت‏های سَرسپُرده و اسباب دست پولدارها در خبرگذاری‏ها پخش‏شود. رسانه‏های مشهور اونها دراین‏رابطه خیلی خوب اطّلاع‏رسانی کردند. اونها بگونه‏ای اینکار را انجام‏دادند که آتش خشم معترضین زیاد و زیادتر شود. معترضین هم درست همون کاری را انجام‏دادند که نباید انجام‏می‏دادند.

این ترفند رسانه‏ای بود. درست مثل خاموش‏کردن آتش بااستفاده از باروت! آره عزیزم، آتشنشان‏ها می‏دانند که چگونه می‏شود با باروت، آتش را خاموش‏کرد. انفجار باروت برروی یک آتشسوزی شدید باعث‏می‏شِه که اکسیژن هوا ناگهان صَرفِ انفجار و سوختن باروت بِشِه و اکسیژنی برای ادامۀ آتشسوزی باقی‏نمونه. این رسانه‏ها باکمک کلمات اعتراضی رؤسای کشورهای مخالف و سایرین تونستن همون باروت‏ها را روی آتش منفجرکنند.

حالا ببین آخرش کی استفاده می‏کنِه! آیا فکرنمی‏کنی که این اعتراض‏ها به سایر کشورها، حتّی همون‏هائی که خودشون را بَری از اینگونه اعتراض‏ها می‏دانستند، گسترش‏خواهدیافت؟

- آب

فکر و ذهن دلم مَملو از اندیشه به آبِ ذلال است. حتّی هنگام دَرد. چندی‏پیش بصورت کاملاً اتّفاقی معلوم‏شد که من مدّت‏ها از نوعی بیماری بسیار پُردرد رنج‏می‏بُرده‏ام. ولی چندان روآور نمی‏کردم. دکترها تعجّب‏کردند. حتّی کلّی آزمایش روی بدنم انجام‏شد. وقتی تشخیص قطعی‏دادند، معلوم‏شد که من به‏راحتی دَرد زیادی را برای مدّت‏های بسیار طولانی تحمّل‏کرده‏بوده‏ام. خلاصه طیّ یک دورۀ درمانی کوتاه، مشکل من برطرف‏شد ولی برایم مهمّ این بود که خدا قدرت تحمّل بالایی به من داده‏است. من واقعاً دردمی‏کشیدم امّا با اراده بهش فکرنمی‏کردم و به چیزهای دیگری فکرم را متوجّه‏می‏کردم. من دردهای بزرگی را تجربه‏کرده‏بودم که این دردها درمقابلش هیچّی نبود. دردِ فراغِ آب بسیار جانکاه‏تر از اینجور دردهای جسمانی مقطعی است. وقتیکه آدم یک درد بزرگ داشته‏باشه، متوجّۀ دردهای کوچک نمیشِه.

بهرحال دیگه وقتِشِه که ورزش‏های سنگین را دوباره شروع‏کنم. یاد اونوقت‏ها بخیر. توی بَرف، چیزی نزدیک به چهارده‏ساعت بصورت تقریباً پیوسته، کوهنوردی می‏کردیم. حالا هم تاب و طاقتم برای راهپیمائی طولانی بَدنیست امّا باید به این چیزها اِکتفاءنکنم. باید از ورزش‏های مادر شروع‏کنم. دوباره عین اون‏وقت‏ها بشم. اوّل باید ریه‏هایم دوباره تقویت‏کنم تا نفس کم‏نیارم و سپس بقیّۀ اندام بدنم همچون عضلات پاها، شکم و غیره. آبِ عزیزم، دعایم‏کن.

هیچ نظری موجود نیست: