- تداوم عشق
هیچمیدونی که اگر کسی در عشق صادق باشِه، عشقش را در محیطی محدود و به فردی خاصّ خلاصهنمیکنِه. عاشق واقعی کسی است که باویژگی متمایز انسان نسبت به سایر مخلوقات، بعنوان اشرف مخلوقات، با بهرهگیری از عاطِفِه، عقل و احساس فوقالعادّه، به عالمی عشقبوَرزد. این فرد، عاشق واقعی است و درهنگام ابراز عشق، صادق است. او عاشق آتشین چند مورد ساده و گذرا همچون چهره و صورت و سایر موارد سطحی نیست بلکه به دِل نِگریستِه و سیرَت را دَرککرده؛ حقیقتِ روح را دریافته و در راه عشق پایدار است و از جان خواهدگذشت. چنین کسی در چَموخَم روزگار ازحرکت متوقّفنمانده و کارزار زندگی را تاپای جان ترکنخواهدکرد و مَعشوقِ خود را هرگز تنها نخواهدگذاشت. پس عاشق واقعیِ آب، عاشق همۀ انسانها و آزاده است و آزادگی را برای همۀ آحادِ بَشر میپَسندَد. آب هم همین را میداند و فقط دل به چنینکسی میدهد.
بزار یک مثال خیلی خیلی ساده بزنم: یکی اِبراز عشق به دیگری میکنِه و در دوران آشنائیاش، همه لطف و مهربانیی از او بُروزمیکنه. آنچنانکه معشوق باخود میاندیشد که «چقدر او انسان مهربان و خوبی است؟!». امّا حقیقت درونش وقتی آشکارمیشود که معشوق مطمئنشود که آن مدّعای عشق همواره و درهمهحال، با همه مهربان است و برای مقطع زمانی خاصّی و با هدف شکار کسی دست به این تظاهر و تغییر رویّه نزدهاست. یعنی عاشق واقعی، درهمهچیز صادق است. یادت باشه: همه، آخرالاَمر به ذات خودشان برخواهندگشت و این یک معنی بیشتر نداره: این تظاهرات عاشقانه روزی پایانخواهدیافت و حقیقت واقعی و زشت آن ظاهرنما روزی برای همیشه عُریان نمایان خواهدشد؛ چهبَسا که علیرغم ظاهری مهربانانهاش، نوعی خُلق و خوی تسلّط جویانه و بهقول امروزیها، دیکتاتورمَعابانه در پَس ظاهری زیبا، مخفینگاهداشتهباشد!
- انتخابات
اون روز جمعه، برای دهمین ریاست جمهوری نظام جمهوری اسلامی ایران، انتخابات انجامشد. خِیل عظیمی پای صندوقهای رأی رفتند و تمام دنیا را شِگِفتزدهکردند. ولی درهنگام اعلام نتایج، اتّفاقات پیچیدهای رُخداد. نتایج بگونهای شد که اختلاف فوقالعادّه زیادی بین آراءِ کسبشده جهت رئیسجمهور فعلی یعنی آقای محمودِ اَحمدینژاد و سِه نامزد دیگر اعلامشد.
اعتراضات گستردهای بُروزکرده و پاسخهای ناقص و کوتاهی دادهمیشد. اون سِه کاندیدای دیگه به رهبری و مراجع قُم شکایتبُردهاند. اوضاع عجیبی شده. رَهبری هم روز شنبۀ بعد از انتخابات را روز صبر و آرامش اعلامکرد. بااینحال عدّهای در خیابانها درحال بوقزدن و شادمانی بودند که تحریکات مخرّب وحشتناکی را بهدنبال داشت. اون سه نامزد دیگه، طرفدارانشان را به خودداری و سکوت تشویقکردند تا دوباره درگیری نشِه. آخِه چندروز پیش درگیریهای شدیدی رُخداد و تذکّراتی در تلویزیون دادند ولی کار از کار گذشت و فجایع باورنکردنیی رُخداد.
توی خانوادهها هم مشکلات ادامِهداره. صَحنِۀ بحث و جدل در آنجا هم هست. ولی بدتراز همه، چشمهایی خارج از کشور است. خیلی ساده است: سرمایهگذاران خارجی بدنبال ثبات هستند. اونها در این روزها چی فکرمیکنند؟ آیا بحث تقلّب گسترده در انتخابات رَدّ میشه و یا تأییدمیشِه؟ اونها خیلی دقیق بهاین موضوع نگاه میکنند. براشون واقعاً مهمّ نیست که کی رئیسجمهور ایران میشِه بلکه نتیجۀ برخورد حکومت را میخواهند بدانند. قدرتهای دیگِه هم منتظرَن ببینن که آیا حکومت مرکزی ایران قادر به حفظ وحدتِ عمومی هست یا نه؟ اونوقت جهت همکاری و یا تجاوز به این کشور بُحرانزده تصمیمگیری میکنند.
ببین: از دوحال خارج نیست. یا اساساً تعداد هواداران آن سه نامزد دیگِه واقعاً براساس آمار ارائِهشده، کم است و یا اینکه خطای وحشتناکی رُخداده و هواداران آن سه نامزد بسیار بسیار بیشتر بوده و انتخابات دُچار مشکلشدهاست.
درصورت اوّل عدم اعتناء به ایشان حتّی درصورت پیشگرفتن نافرمانی مدنی سازمانیافته و غیرممکن ازجانب هواداران، خسارت چندانی به حکومت مرکزی واردنخواهدکرد. امّا درصورتیکه واقعاً تعداد آنان بیش از هواداران نامزد پیروز بودهباشد و واقعاً خطایی رُخدادهباشد، آسیب دامنِهدار و جدّی به حکومت مرکزی و اصل نظام و بحثِ ولایتِ فقیه واردخواهدشد.
آنچه که با ابزارهای حکومتی درخفا قابل پیگیری است، امکاناتی جهت تشخیص صحیح موارد بالا را دراختیارشان قرارخواهدداد. مسلّماً اگر اعلامشود که تقلّبی صورتنپذیرفته، معنی آن این خواهدبود که: اصولاً خطایی رُخنداده و یا اینکه اساساً تعدا د آن هواداران کماست.
حساب دو دوتا، چهارتا است. اگِه حکومت مرکزی متوجِّه بشِه که تقلّب گسترده آنچنان بوده که خیل عظیمی را خلعیَد کرده، بااعلام صحّتِ انتخابات یک خودکشی قطعیکرده است.
حالت استثنائی هم وجوددارد؛ آنهم زمانی رُخمیدهد که مثل بَرخی از کشورها، چیزی شبیه به کودتای نهچندان آشکار رُخدادهباشد که باتوجّه به ساختار نظامی ایران که متشکّل از ارتش و سپاه پاسداران میباشد(یعنی دو سیستم نظامی نسبتاً مستقل)، تصوّر آن سخت است.
پس نتیجه چیمیشِه؟ خیلی سَخت شد. اوّلش با حساب منطق و ریاضی میشِه راحت نتیجهگیریکرد ولی وقتی خودم را میزارم جای مسئولین نظام، میبینم پارامترهای بسیار مهمّ دیگری هم وجودداره. اتّهامات سنگینی که رئیسجمهور وقت در تبلیغات انتخاباتیاش به افراد بسیار پُرنفوذ و پایۀ نظام واردکرد و عکسالعمل مراجع حوزۀ علمیّه که بسیاری از آنها تشکیلدهندۀ مجلس خبرگان رهبری نیز هستند هم بهنوعی موضوع را بیشاز پیش پیچیدهمیکنِه. تأیید انتخابات بهمعنی تأیید مردمی ادّعاهای رئیسجمهور برای برخورد با آن متّهمان است. اتّهاماتی که قوّۀ قضائیّه تأییدنکرده. حالا چیمیگی؟ شاید آب سکوتش را بشکنِه و یک گوشۀ چشمی بهمن نشون بدِه. اون ارزیابیهای خوبی داشتِه و داره. اینجا دیگه بحثِ گامبالینیها و دستاندازها را بهنحو دیگهای باید توی گوش من نجواکنِه. شاید اینبار هم چیزی یادبگیرم.
- امتحان
درست درمیانۀ امتحانات بسیار سختِ دانشگاه بودم که این اتّفاقات رُخداد. باخودم گفتم که امتحان واقعی، حضور درجلسۀ امتحان دانشگاه نیست بلکه کمک به حقّ است. من باید روی پای خودم میایستادم و درست تشخیصمیدادم. باید طرف حقّ را میشناختم و به به او کمکمیکردم. امتحان من این بود. قبلاً هم در شرایطی شبیه به این حالت قرارگرفتهبودم ولی اینبار فرقمیکرد. من خوب فکرکردم. شواهد و دلایل زیادی را جمعآوری کردم. از تخصّص و مهارتم در کامپیوتر، شبکههای کامپیوتری و اینترنت بهرهبردم و همهچیز را دراون روزها بارها و بارها و بنحو گستردهای بررسیکردم. هیچ مانع رَسمی و غیررسمیی نمیتوانست جلو دستیابی من به اطّلاعات مختلف داخل و خارج کشور را بگیره. وقتیکه یقینپیداکردم که حقیقت چیست، به قرآن متوسّلشدم. آخه میخواستم دراین فضای غبارآلود تصمیمگیری کنم. اینهم مثل جبههرفتن بود. اینبارهم آیاتی آمد که هرگونه شکّ و شبهه را دردلم ازبینبُرد. دستام را گذاشتم روی زانوهایم و راستقامت ایستادم و از حقّ دفاعکردم. دیگه توی این ایّام وبلاگ ننوشتم ولی همهجا بودم. نفهمیدم چی خوندم و چگونه امتحان دادم ولی این را فهمیدم که خیلی سریع، بهلطف خدا درهای خاصّی بهرویم بازمیشد. دَری پُشتِ دَر دیگر. دنیای جدیدی که از ابهامات چندین سال گذشته، بهسرعت مرا بیرون میآورد. به دیدگاه وسیعی درمورد انسانها و تعریف آزادی آنها دستیافتم. موضوع ولایت امر مسلمین و ولایت فقیه قانون اساسی ایران و تعاریف مطلقیّت و الزامات آنها را بهعینه دریافتم. چیزهایی که در مباحثی تئوری و آکادمیک و مقالات عمومی در تمام این سالهای پس از انقلاب اسلامی عرضهشدهبود را عمیقاً درککردم و منشأ نظریّات و هدف نهایی و نیّت طرفداران و علّت مخالفتِ منتقدان آنها را دریافتم. درست مثل انفجار نور در فضای ذهنم بود که زوایای مخفی و تاریک زیادی را بهناگاه روشنکرد. اینها همه معجزۀ اِراده درپرتو توسّل به کلام خدا برای گامبرداشتن در راه حقّ بود که نصیب منشد. من دراینقسمت از امتحاناتم، موفّقشدم. آری؛ قبولشدم.
- حرکت
رَدّ آبِ عزیز را داشتم. این ویژگی ذاتی من است. رنگ سبز و سیاه و دیگر رنگها را بهشکل مفهومی دنبالمیکردم و خطوط فکری شاخص را بعنوان راهنما برای جلوگیری از انحراف احتمالی ذهنیام مَدّنظرداشتم. درجاهایی بودم که آب بود ولی نمیدانست که من هم حضوردارم. آنچیزی که روشنایی هدفم را برایم بهارمغان آوردهبود، همان دیدگاه انبیاء الهی از اوّلینشان تا آخرین یعنی حضرت محمّد مصطفی(ص) بود. تساوی انسانهای آزاد و هدایت بدون اجبار بهسوی حقّ ازطریق اخلاق پسندیده و رفتاری نیکو و محبّتی ازسَر عشق به همۀ مخلوقات خدای عاشق. این همان چیزی بود که آب میخواست و من نیز به آن معتقد هستم. اینبار بیشازپیش فهمیدم که برای درک کلمات حقّ نباید به ظاهر گوینده توجّهکرد. رنگ پوست و نحوۀ پوشیدن لباس و اعتقادات شخصی مذهبی نمیتواند باعثشود که حرف حقّ را ازکسی نپذیریم و یا حتّی اصلاً به کلامش توجّه ننمائیم. پس باتمام مهارتهایی که در این سالها در سیستمهای مختلف کسبکردهبودم؛ آستین بالا زدم و دقیقاً همان راه آب را ادامهدادم. من، عرصۀ فعّالیّتم را در حوزۀ فرهنگی، بهمراتب از وبلاگنویسی گستردهترنمودم و پا جای پای معلّمین گذاشتم. درشرایطی که کسی حاضر به برداشتن قدمی نبود و کلامها را درگلو خاموش نگاهمیداشت، بامهربانی و صبوری سخنگفتم و حرفهای دل و منطق استوار را بامحبّت برزبان جاریساختم. پیش چشم متحیّران حرفهای دل، لاجرَم بردل مینشست و یخها ذوبمیشد! این معجزۀ عشق است؛ نیست؟ آستین بالازدم و گامهای بزرگتری برداشتم. گامهایی که باورش در ذهن حتّی آب هم نمیگنجید ولی آرزوی قلبیاش این بود. شاید روزی بفهمد که خون من چگونه در رگهای مردم آزادۀ جهان، جریانیافت. این هدیّۀ ناچیزی بود که باتمام وجود به آب تقدیمکردم.