۱۳۹۱ مرداد ۲۹, یکشنبه

يادگار 29/05/1391


-          فطریّۀ آب
            اینبارهم درپایان ماه مُبارکِ رَمِضان، یعنی روز عیدِ سعید فِطر، فطریّۀ اعضاء خانواده را دادم. آری فطریّۀ «آب» را هم دادم. مثل همیشه، مثل هرسال.

۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه

يادگار 11/04/1391


-          از ورزش به همه‏جا
            بعضی از بعدازظهرها، حدود دوازده کیلومتر پیاده‏روی سریع و دُوِ مُلایم دارم. درمسیرم هم چهاربار ورزش‏می‏کنم. معمولاً حدود سه‏ساعت طول‏می‏کِشِه. توی این مسیرطولانی، سعی‏می‏کنم که از مسیرهایی عبورکنم که هوای بهتری داره و مغازه‏های کمتری هم وجودداره. درواقع از کوچۀ25 فرهنگ‏شهر در شیراز به‏سمت ابتدای بزرگراه حسینی‏الهاشمی می‏رَم. توی راهم هَم دوتا پارک محلّه‏ای هست که درزمان رفت و برگشت، از وسایل ورزشی هردو پارک استفاده‏می‏کنم.
            حقیقتش، توی مسیر طولانیم به خیلی چیزها فکرمی‏کنم. گاهاً دنیا را از زاویّه‏های مختلفی می‏بینم. ازیکسو به گذشته‏هایم می‏اندیشم و ازسوی دیگر به ایده‏هایی که دائم و بصورت انفجاری در ذهنم می‏گذرد، فکرمی‏کنم.
            گاهی فکرمی‏کنم که نگاهم به دنیای پیرامونیم به‏گونۀ دیگری شده‏است ولی حقیقتش این است که درونم را بیش‏ازپیش از دیگران مخفی‏می‏کنم. رازهایی که در دل دارم و هرگز و در هیچ محفلی آنها را بیان‏نکرده‏ام، من را آزارمی‏دهد. سینه‏ام گنجینه‏ای از اَسرار است.
            تقریباً هرروز، علاوه‏بر بازبینی نمارایانه‏های شلوغم، به گوگل‏پِلاس و گوگِل‏ریدِر یا همان خبرخوانِ گوگل سَرمی‏زنم. اِنگار همیشه دنبال گمگشته‏ای می‏گردم. علاوه‏براینها، توی ذهنم ترکیب خاصّی از دوعنصر شیمیّایی سیلیسیوم و ژرمانیوم می‏گذرد. آخه شیوۀ عجیبی را درنظرم برای تولید انرژی الکتریکی تقریباً رایگان و بی‏پایان، بدون راه‏اندازی نیروگاه‏های خطرناک هسته‏ای دارم. تازه، کلّی دنبال خرید و تهیّۀ این دوعنصر گشتم. توی شیراز پیدانکردم. البتّه بعضی‏ها هم می‏گفتن که اگر گیرم‏بیاید، باید برای خریدشون کلّی هزینه‏کنم.
            اوضاع اقتصادی جامعه هم بدجوری بهم‏ریخته‏است. جُدای از مسائل و بازی‏های بی‏پایان و مُنزجرکنندۀ سیاسی و دروغ‏های شاخ‏دار سیاستمداران و رسانه‏های دروغ‏پراکنی کلّ دنیا، صِرفاً بخاطر ندانم‏کاری افرادی که در سیاست‏های کلان اقتصادی دست‏داشته‏اند، جامعه به‏خاک سیاه نشسته‏است. این فقر عمومی که دامنگیر اکثریّت جامعه را گرفته، بهمراه خودش ناهنجاری‏های متعدّد اجتماعی را بدنبال‏داشته‏است. فساد و انحرافات از یکسو و از سوی دیگر، درگیری‏ها و پَرخاشگری مردم نسبت‏به‏هَم و خصوصاً در رانندگی‏ها، همه متأثّر از شرایط سخت روزگار است.
            اگه پات رو بزاری یکجایی مثل جزیرۀ کیش که غالباً بخاطر تفریح و گاهاً برای تجارت، مسافران به آنجا می‏روند، می‏بینی که همین ایرانی‏ها رفتاری متفاوت دارند! رفتارها خوب و پسندیده‏شده، پرخاشگری وجودندارد. اعتماد عمومی زیاد است. آخه بیشتر آدم‏هایی که اونجا هستن، وضع مالی خوبتری نسبت به دیگران دارن. آره، بدون هیچگونه تفسیر حضرات اساتید اخلاق و سیاست، می‏تونی با چشم‏های خودت ببینی. من دیدم. اونجا خیلی چیزهای دیگه هم دیدم. من اونجا خیلی چیزها دیدم. چیزهایی که در خارج هم وجودداشت امّا نسخۀ بومی و ایرانی‏اش را دیدم. جدای از هوای بسیار بسیار گرم و شرجی‏اش، عالَم آزادی را دیدم. آری آزادی. آزادی تعریف واقعی‏تری در آنجا پیدامی‏کند. مفهوم آزادی اونجا هیچ مفهوم سیاسی و ایدئولوژیکی نداره. یک مفهوم ساده و بدیهی تلقّی‏می‏شِه. آزادیی که بعد از تحصیل منابع کافی مالی و پولی بدست‏می‏آید. یعنی همون چیزی که قرنهاست انسان‏ها و جوامع سعی در کسب آن نموده‏اند. یعنی همون چیزی که جنگ‏های زیادی بخاطرش دامنگیر همۀ جوامع بشری را گرفته‏است. یعنی همون چیزی که باعث‏شد رفته‏رفته جوامع انسانی درک‏کنند که برای کسب منافع، حتّی پیروزی در جنگ هم یک شکست و ازبین‏رفتن منابع انسانی و غیره است و بهمین‏جهت سعی‏کردند تا جنگ‏ها را در عرصه‏های دیپلماتیک و سیاسی دنبال‏کنند.
            آری، منشإ سیاست همین بوده‏است. درواقع سیاستمدار می‏بایست یک سرباز باشد. سربازی که با سربازی خود، جلو هزینه‏های گزاف و جبران‏ناپذیر جنگ‏های خانمان‏سوز را می‏گیرد. امّا حالا ما شاهد این هستیم که افراد ناشایستی که حتّی الفبای معرفت و انسانیّت را نمی‏دانند، در سَرتاسَر جهان، افسار سیاست را بدست‏گرفته‏اند و جایگاه آنرا عوض‏کرده‏اند.
            این خائنین، تمام امکانات دنیا را درخدمت تفسیر جدید خود از سیاست گرفته‏اند. آنها بارفتار خود، اِنکارمی‏کنند که سیاست جانشین کم‏ضرر جنگ‏ها شده‏است. آنهاماشین‏های جنگی را درخدمت چیزی بنام سیاست، ایدئولوژی و شبیه‏به آنها قرارداده‏اند. وقتی اسم احزاب دینی مثل احزاب صهیونیست، مسیحی، وهّابی و غیره را می‏شنوم، وقتی سیاستمداران حزبیی را می‏بینم که مثلاً برای پیروزی حزب مثلاً سوسیالیست، دموکرات، جمهوری‏خواه و غیره دست‏به مبارزات به‏اصطلاح سیاسی علیه مردم خودشان می‏زنند و در راه‏رسیدن به هدف مُنحرف خودشان، دست به‏هرکاری، از دستکاری و تقلّب در انتخابات‏های مختلف گرفته تا حذف و تحریف قوانین و ایجاد تِراست‏های بزرگ و یا به‏انحصارکشیدن رسانه‏های گروهی دنیا می‏زنند، حالم بهم‏می‏خورد.
            دنیای واقعی و آزاد، از این حرف‏ها جداست. این کارهای زشت فقط و فقط به نابودشدن منابعی که می‏توانست باعث آزادی انسان‏ها شود، می‏انجامد؛ البتّه به‏قیمت  پولدارشدن حامیان خودشان! حامیانی که همون پول‏ها را صرف همین مبارزات سیاسی می‏کنند. بخدا اینها معتادند. مگر معتاد باید به هروئین، تریاک و یا شیشه معتادباشه. سیاست و سیاست‏بازی هم اعتیادداره. سیاستمدار قلّابی، همه‏چیز و همۀ رویدادها را سیاسی می‏بینه و همه را جاسوس دشمن سیاسی خودش می‏پنداره. این درد بی‏درمان سیاستمداران اکثر جوامع هست.
            آبِ عزیزم، این یک درد بزرگی است که می‏تونی مبتلایانش را دربین همون‏هایی که با مردم خودشون بعنوان مبارزات سیاسی و حزبی، جنگیدند، بیابی. خون آنها آلوده به ویروس غیرقابل درمان سیاست‏زدگی است. می‏گی نه، برو به همون جزیرۀ کیش که داخل همین کشور هست، سَربزن. برو به مناطق بی‏طرف سَربزن. برو به مناطقی که توانسته‏اند درست درهمان راستای انسانیّت و رفاه جوامع بشری قدم‏بردارند، سَربزن. ببین چطوری تونستند به آزادی و کمال دستیابند. برو مسیحیّت، اسلام و سایر ادیان و مکان‏های مقدّسشان را در آن جوامع ببین. حقیقت انسان، تعالی جویی است و آنرا در جوامع آزاد می‏توان یافت.
            آبِ عزیز، اشتباه‏نکن. نمی‏تونی آزادی و معرفت و انسانیّت را در جایی مثل عربستان ببینی. وجود مراکز اصلی مذهبی مسلمانان در اینگونه جاها، هیچ توجیهی برای آزادی نیست. حاکمانشان نیز همچون سایر سیاستمداران آلوده و دروغگوی دنیا، آزادی را در زندانی بانام مقدّسات، حبس کرده‏اند. مقدّساتی که ریشه در باورهای انسان‏ها دارند. اینها استثمارگران مذهبی هستند. افرادی که به هموطنانشان هم دروغ می‏گویند. همان بازی سیاست برای حامیان، و حمایت مالی حامیان برای سیاستمداران است. این وسط مردم فقط یک اسباب‏بازی هستند. فقط یک ابزارهستند. فقط حیوانات باربَری هستند که با طعمه‏ای متناسب با هرجامعه، شکارشده‏اند. در عربستان، مکان‏های مقدّس و استناد به سنّت نبیّ(ص)، طعمه بوده‏است. درجایی دیگر، سوسیالیسم و حمایت از کارگر. آنجای دیگر یک موضوع ملّی و حفاظت از خاک و سرزمین. هرجایی، نیرنگی را طعمه‏کرده‏اند.
            این بیچاره‏ها نمی‏دانند که اگر راستی را پیشۀ خودکرده‏بودند، چه منافع عظیمی را به خود، حامیان و مردمشان می‏رساندند. امروزه بازرگانان هم فهمیده‏اند که رقابت، با حمایت از همکار، یکی است. درواقع کمک به بازرگان دیگر، باعث رونق بازارمی‏شود و خود او نیز سهیم این رونق افزوده خواهدبود. بازارهای بورس اجناس و تعداد زیادی بنگاه معاملاتی و فروشگاه درکنارِهَم نشان از این واقعیّت است. پاساژها و مراکز تجاری کوچک، بزرگ و بین‏المللی نیز مؤیّد همین حقیقت هستند.
            سازمان ملل هم می‏توانست درهمین راستا قدم‏بردارد ولی آیا مَگر این سیاستمداران پَست و دزدانِ صاحبخانه اِجازه‏دادند؟!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

يادگار 08/02/1391


-          هَک‏شدن نمارایانه
            امروز صبح متوجّه شدم که حدود دوساعت از نیمه‏شب گذشته، نمارایانۀ یاهویَم، هَک‏شده. سریع همه چیز را چِک کردم. حقیقت داشت! واقعاً هَک‏شده‏بود و ازطرف من، نامه‏ای بهمراه لینکی از یک خبر بی ربط و اتّفاقی بی‏بی‏سی را به بسیاری از افرادی که در فهرست تماس‏هایم وجودداشت، فرستاده‏بود.
            سریعاً نسبت به تعویض گذرواژه‏ها اقدام‏کردم و در سایر پُست‏های الکترونیک دیگرم هم برای چندمین‏بار، همین کار را انجام‏دادم.
            دیشب در اخبار تلویزیون هم شنیده‏بودم که تعداد زیادی دُچار همین مشکل شده‏اند. بنابراین سعی‏کردم تا علّت نفوذ به سیستم‏هایم را دریابم. حقیقتش را بخواهی، نکات امنیّتی را تقریباً بصورت کامل رعایت می‏کنم و برایم مهمّ بود تا راه نفوذ را بیابم.
            من دیشب، حدود ساعت یک بامداد، بخاطر خستگی نتوانستم برای مشاهدۀ نامه‏هایم، لپ‏تاپم را روشن کنم بلکه در رختخواب، ازطریق موبایلم که سیستم‏عامل آندروید دارد، اقدام به مشاهدۀ ای-میل‏های یاهو کردم. تصوّرمی‏کنم که علی‏رغم ایمنی زیاد آندروید در استفاده از حساب‏های گوگل، این سیستم‏عامل جدید، فاقد توانائی لازم برای حفظ امنیّت سایر حساب‏ها ازجمله همین حساب‏های یاهو باشد. البتّه هنوز مطمئن‏نیستم ولی این، دوّمین مرتبه هست که به امنیّت این سیستم‏عامل شکّ‏کرده‏ام.
            یکی از رازهای موفّقیّت این سیستم‏عامل، پیوستگی شدیدش به حساب‏های گوگل است. گوگل هم ازاَساس، بسیار حفاظت‏شده بنیان‏نهاده‏شده‏است. بنابراین طبیعی است که درهنگام استفاده از حساب‏های گوگل برروی آندروید، کمتر احساس عَدَم امنیّت بکنیم.
1-نتیجۀ اوّل اینکه، آندروید احتمالاً به تنهایی امنیّت‏ندارد و اگر امن بنظرمی‏رسد، شاید ناشی از امنیّت نسبی حساب‏های گوگل باشد!
2-نتیجۀ دوّم اینکه، خدا رَحم‏کنِه، همونطور که یک سیستمِ اَمن تونسته امنیّت نسبی به یک سیستم نااَمن بدهد، ممکن است همون سیستم نااَمن نیز به‏نوبۀ خود، نااَمنی را وارد اون سیستم اَمن بکنه!
این مطالب را به «آب» تقدیم‏می‏کنم. آری، همون آبِ زلال و لطیف که حتّی یادش، آرامش درد است و مایۀ انبساط خاطر. عشق من، آب.

۱۳۹۱ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

يادگار 14/01/1391

- سیزده فروردین

خدا می‏داند که چقدر این روز برایم مهمّ است. این روز، روز آب است. روزی که آغاز حیات است. روز آغاز عشق. پس من این روز را به عشقم یعنی «آب» و همچنین «باد» و «ابر» و «قاصدک» تبریک می‏گویم.

- زمان تحویل سال

امسال حال عجیبی داشتم. آخِه از چندی پیش تصمیم گرفته‏بودم که در زمان تحویل سال، در کنار آرامگاه کورش بزرگ باشم. همان بزرگ‏مردی که در قرآن از او به نیکی نام‏برده‏شده‏است.

وای خدای من، نمی‏دانی چقدر جالب بود. خیلی لذّت بردم. باتمام مشکلاتی که وجودداشت، خِیل جمعیّت بود که در آن صبح‏گاه سَرد، به‏طرف پاسارگاد سَرازیر شده‏بودند. هرگوشه مَراسمی بود. ناگهان صدای فلوت و نَوای دلنوازی، توجّهمان را به‏خود جَلب‏می‏کرد. می‏رفتیم و می‏دیدم دوتا کودک دارند از روی نُت‏های موسیقی، با رهبری مادرشان، چه دلنشین می‏نوازند. آن‏سوتر، دختری داشت ویلون می‏نواخت. همه را مردم تشویق می‏کردند. صحنه‏های دلنشین فراوانی بود. بیشترین نواها، سرودهای میهنی و اصیلی همچون «اِی ایران» بود. همخوانی‏های گروهی رفته‏رفته فراگیرشد تا اینکه حلقه‏های شورانگیزی به‏دور آرامگاه آن مرد بزرگ زده‏شد و مردم، دست‏به‏دستِ یکدیگر، درحال چرخش بدور آرامگاه، سُرودمی‏خواندند.

آنچنان مَرا به شور آورد که شاید امسال را بهترین سال عُمرم می‏دانم! ازنظر روحی، بسیار بَشّاش هستم و انرژی فوق‏العادّه‏ای یافته‏ام. دائماً آن خانم زرتشی، دَر ذهنم نقش بسته‏است که به همه می‏گفت: «نورزتان خجَسته.» و سپس به هرکه می‏توانست، شیرینی هدیّه می‏داد.

دعای زمان تحویل سال زرتشتیان را علاوه‏بر زبان خودشان، به زبان فارسی نیز شنیدیم. من شاهد مردمی بسیار بسیار متمدّن و بافرهنگ بودم. جمعیّت کثیری از مسلمانان آنجا بودند و با احترام زیادی درکنار اقلیّت‏های مذهبی همچون زرتشتیان، خوشحال بودند.

آبِ عزیزم، آنجا دُرُست باب‏طبع تو بود. تازه بعدش رفتیم تخت‏جمشید. اونجا هم غوغایی بود. جمعیّت زیادی هم آنجا بودند.

- سیاست دروغ!

حالم از اون مُزخرفاتی که سیاستمداران عالم سَرهَم می‏بافند و به‏خوردِ مردمشون می‏دَن، بهَم‏می‏خوره. دائماً یک‏مُشت دروغ و ظاهرنمایی تحویل رسانه‏هایی که از اَساس دَربَند هَمونها هستند، می‏دهند تا اون رَسانه‏ها هم مردم بدبخت دنیا را سَرکار بزارن! تمام معاملات، در پُشتِ پرده‏ها و در کلان‏ترین سُطوح بین‏المللی انجام‏می‏شود و تمام سیستم‏های نظامی در توازنی عجیب، تضمین اون معاملات پُشتِ‏پَرده را حِفظ‏می‏کنند. امّا مردم در همه‏جای دنیا، مشغول اَراجیف اون رسانه‏ها می‏شوند تا مَبادا چیزی را از اصل جریان متوجّه‏بشوند و خدایی ناکرده، علیه اون سیاستمداران رذلشان، قیام نکنند!

یادمه که اون‏وقت‏ها با داستان‏هایی شبیه به هواپیمارُبایی، جنگ و نسل‏کشی در بُسنی‏هِرزگوین و هزارتا داستان دنباله‏دار دیگه، مردم دنیا را مشغول‏می‏کردند و درپَس اون حکایت‏ها که هزاران انجمنِ دِفاع از حقوق‏بَشر و جمعیّت‏های اسلامی و غیره درگیرشده‏بودند، چه منافع بین‏المللی نبود که بین خود اون سیاستمداران تقسیم‏‏نشد؟!

همین مسئلۀ تحریم جهانی ایران را ببین: از یکسو با چراغ‏قرمز چین و روسیّه، تحریم‏ها را شدیدتر کردند و فوقِش یکی‏چندتا جنگ زرگری باهم راه‏انداختند، امّا دستِ‏آخر تمام بازار ایران را به همون دو کشور معامله‏کردند. تمام اقتصاد و صنعت ایران را به‏نَفع همون چینی‏ها مصادره‏کردند. حقّ و حسابشون را هم از اونطرف با هم صاف‏کردند.

چینی‏های خاک‏بَرسَر هم طبق معمولِ تاریخ چندهزارسالۀ خودشون، نفهمیدند که لقمۀ بزرگتر، خود اَحمقِشون هستند. اقتصاد اونها وارد دوران ریسک شده و نشانه‏هایی از طُغیان‏های اجتماعی بُروزکرده. معنی‏اش هم اینه که در دورۀ زمانی بسیار طولانیی، رفته‏رفته شرایط اجتماعی چین وخیم‏تر شده و اونهمه ذخائر ارزی به‏جیب اون برنامه‏ریزان اصلی واریزخواهدشد!

درواقع اون قدرت مخفی اقتصاد جهانی، قربانی‏های زنجیره‏ای خودش را مبتنی بر «اصل ناپایداری» انتخاب‏می‏کند. یعنی اینکه ابداً با نظام حکومتی هیچ کشوری مشکل‏ندارد و اصلاً نمی‏خواهد اون نظام حکومتی سَرنگون‏شود بلکه فقط می‏خواهد که درحالت ناپایدار و درگیر چالش‏های درونی و بیرونی باشد. هنگامیکه کشوری دُچار چالش‏های درونی و بُرونی بصورت همزمان باشد، بزرگترین منشأِ ناآرامی و عدم پایداری سایر کشورها خواهدبود.

سیاستمداران دَستِ دوّم اَحمق و بسیاری از دنباله‏روهای متعصّب اونها کافی بود کمی به خودشون زحمت دهند و بروند زیادشدن روزافزون و تصاعدی اختلاف طبقاتی را در هرگوشۀ دنیا، ببینند. درواقع آنچه که باعث این افزایش تصاعدی ثروت شده‏است، همان بازی‏های بین‏المللی است. آتش‏زدن پرچم کشورها، توهین مستقیم به یکدیگر در داخل کشورها و حتّی بین کشورها، همه در ناپایداری جهانی نقش‏داشته‏است تا آنها به هدف خودشان که کسب هرچه‏بیشتر منابع قدرت و مالی است، بپردازند.

همین ایران را نگاه‏کن. هزارتا شاهد برای اعلام شرایط اضطراریِ مورد حمله‏قرارگرفتن ازطرف یک جایی مثل اسرائیل و دیگران، بصورت ناگهانی در رسانه‏های عالم ارائه‏می‏شود. تمام کانال‏های اطّلاعاتی هم چنین احتمالاتی را تأییدمی‏کنند. بنابراین ناگزیر، منابع عظیمی از دارائی‏های کشور، صرف تهیّه و انباشت تسلیهات نظامی‏می‏شود. منابعی که باید صرف تولید و خودکفایی می‏شد. متعاقب آن، اقتصاد کشور دچار بُحران‏شده و اقتصاددانان سعی در اجرای برنامه‏های جبرانی اقتصادی می‏کنند. سرمایه‏گذاری‏های متوقّف‏شده، دوباره ازسَرگرفته‏می‏شود ولی تا آمادۀ بهره‏برداری می‏شود، مشکل و تهدید دیگری باعث‏می‏شود تا منابع اقتصادی صرف هزینه‏های گزاف کنترل چالش‏های فراگیر اجتماعی و تکمیل سیستم‏های دفاعی شود.

تهدیدات سایبری نیز باعث‏می‏شود تا هزینه‏های سنگینی صرف امنیّت سایبری آنهم بصورت ناگهانی و بدون تحقیقات و توسعۀ زیربنایی شود. یعنی‏اینکه ساختار حکومتی برای مقابله با تهدیدات، اقدام‏به تعریف پُست‏های سازمانی و تشکیلات حفاظتی می‏کند. تشکیلاتی که فعّالیّتِ ناگهانی آنها به‏نوبۀ خود باعث شروع چالش‏های جدید در مجموعۀ ادارات و کلّ جامعه‏شده و گره‏هایی به گره‏های گردش کار اداری مردم اضافه‏می‏کشود.

همۀ این فعّالیّت‏ها باعث اتلاف گسترۀ منابع اقتصادی هر کشوری شده و آن کشور را از توسعه بازمی‏دارد. زمان اجرای پروژه‏ها طولانی‏شده و هنگامیکه به‏ثمرمی‏رسند، دیگر بی‏فایده‏شده و حتّی اجرای آنها بدلیل قدیمی‏بودن تجهیزات بکارگرفته‏شده و عدم سازگاری با تکنولوژی روز، باعث زیان مضاعف می‏شود.

اگر خوب نگاه‏کنی متوجّه‏می‏شوی که قربانی این بازی، تنها جهان سوّمی‏ها و اعراب نیستند بلکه همون کشورهایی که به‏تصوّر برخی، استعمارگر و ظالم هستند نیز، به‏نوبۀ خود قربانی هستند. درواقع منابع آنها توسّط سیاستمدارانشان درراستای حفظ منافع خودشان، صرف جنگ‏های گستردۀ سیاسی شده و عملاً همان ناپایداری را در اقتصاد خود دامن‏می‏زنند. خوب نگاه‏کن، ازدواج مجدّد «نیکولاس سارکوزی»، رئیس‏جمهور فرانسه با سَرکارخانم «کارلا برونی» درواقع تکمیل سناریوی حضور در عرصۀ قدرت آقای «برلوسکونی» بعنوان رئیس‏جمهور ایتالیّا بود. درواقع چالش‏های اجتماعی این دو کشور شباهت‏هایی دارد که ظهور همزمان این‏دو مورد در این دو کشور زیبا می‏توانست باعث ادامۀ آن شود. مردم هردو کشور مدّعی زیبایی شناختی و داشتن زیبارویان هستند.

همونطور که اون کشورها با استفاده از علاقمندی‏های تاریخی مردمشان سَرکار گذاشته‏شدند، کشورهای اسلامی هم درگیر تعصّبات و عقاید ظاهراً محکم خودشون شدند. پیروانِ فِرَق اسلامی غالباً شعار آن را دارند که: «فقط ما دُرست‏می‏گوییم و سایر فِرَق اسلامی، مُنحرف هستند!» حال، هرکشور اسلامی با پیوند به یکی از آن فِرَق، عملاً در سیاست‏های بنیادی خود، با دیگران مشکل پیداکرده و در درون حکومت‏ها نیز تابعین اعتقادی حکومت مرکزی با سایرین که تابع عقاید دیگر مذهبی بودند، درگیرشدند. این سناریوی ناپایداری ادامه‏داشته و از راه‏های مختلف آنها را درحالت تحریک داخلی و خارجی نگهداشتند.

- سازمان‏ملل کجاست؟

اگر دولت‏ها راست‏می‏گفتند و درعالم سیاست‏، دروغ‏نمی‏گفتند، نهادهای اطّلاعاتی و گستردۀ خود را درخدمت یک نهاد محکم بین‏المللی مثل همین سازمان‏ملل قرارمی‏دادند تا این فسادهای بین‏المللی را ریشه‏کن کنند. بازیی که حکومت چین با مردم ایران کرد، بُحران‏هایی که در فرانسه، ایتالیا، اروپا و یا آمریکا رُخ‏داد، پولشوئی‏های وسیعی که همواره در روسیّه درحال انجام‏است و هزاران مشکل دیگر، نیاز به فعّالیّت گسترده و بین‏المللی اطّلاعاتی دارد. هیچ کشوری به‏تنهایی نمی‏تواند از عُهدۀ عامل اصلی این ناپایداری جهانی بَرآید. قدرت در دست هیچ حکومت و کشوری نیست بلکه این مردم فریب‏خوردۀ کشورهای جهانند که درذهن خودشان عامل همۀ بدبختی‏های خود را، کشور دیگری می‏دانند.

تازمانیکه مردم دنیا نیاموزند که باید به یکدیگر و عقاید و سلایق یکدیگر احترام بگذارند و مداخله‏ای در سنّت‏ها و علایق هیچ انسانی نکنند، دنیا عرصۀ معاملۀ پشت‏پردۀ قدرت‏های بزرگ اقتصادی است که تشکیل‏شده از افراد خاصّ است و نه دولت‏های خاصّ!

انجمن‏های جهانیی همچون فراماسون‏ها، سازوکارهای بسیار منسجمی به قِدمَتِ چندصدسال دارند بگونه‏ای که حاصل تصمیمات و برنامه‏ریزی آنها، دَه‏ها سال بعد به‏ثمر می‏نشیند! ظهور فرقِه‏های مختلف و گاهاً متضادّ در ادیانی همچون مسیحیّت و اسلام درست همانند اختلافاتی است که اینک از یکسو بین دولت‏ها مشاده‏می‏شود و از سوی دیگر بین هردولت با اقشار مختلف مردم کشورش بُروزمی‏کند!

- راه‏حلّ

هرکسی که به‏راستی به عمق فاجعه پی‏ببَرد، بی‏شکّ به این نتیجه می‏رسد که بهترین راهِ مقابله، درست حرکت کردن در همان مسیری است که با ایجاد اینهمه گَرد و غبار، سعی در مَخفی‏کردن آن کرده‏اند. قدرت واقعی یک گروه، قوم و یا ملّت، در توان اقتصادی و کسب منافع و حفظ منابع خودشان است. آنها سعی در مشغول‏نگهداشتن مردم به بازی‏هایی همچون جَنگ‏های اِعتقادی، سیاسی و نظامی دارند. از هر وسیله‏ای، حتّی یک بازی خشن فوتبال نیز بیشترین استفاده را خواهندبُرد. آدم عاقل در این راستا، تحت تأثیر جوّسازی‏های آنها قرارنگرفته و سعی در ساخت و توسعۀ زیربنای اقتصادی و فعّالیّت‏های تدارکاتی آن همچون کسب دانش، تحقیق و پژوهش می‏نماید.

بُرو به سایت‏های اجتماعی مثل فیس‏بوک و یا گوگل‏پلاس که داره روزبه‏روز جایش را بیش‏ازپیش بازمی‏کنه، خوب نگاه‏کن. یک عدّه شروع‏به راه‏انداختن بحث سیاسی سنگینی‏می‏کنند. این بحث‏های سیاسی، خیلی زود فرومی‏کِشَد و افراد هوشمند، با بی‏تفاوتی به آنها، موضوعات دیگری را که عمومیّت داشته و از جنبه‏های سالم‏تر فرهنگی، هنری و یا زندگی برخوردار است را جانشین بحث‏های متعصّبانۀ اعتقادی و سیاسی می‏کنند. به اون افرادی که این کار را بصورت معمول انجام‏می‏دهند، توجّه‏کن. بسیاری از اونها بنابه دلایل مختلف، به پوشالی بودن اِدّعاهای بسیاری از سیاسیّون و احزابِ اینطرفی و اونطرفی، واقف‏شده‏اند. معلومه که بعضی‏هاشون درگذشته قربانیّان برخی از برخوردها بوده‏اند و خون‏های زیادی در دِل دارند امّا آموخته‏اند تا از واقعیّت وجودی مُثبتشان، حراست‏کرده و اجازه‏ندهند تا آن بازی‏گردانانِ نابکار، آنها را به قهقرای چاه‏های تاریک و بی‏پایان بحث‏های «بدون داور» سیاسی نکشانند. خیلی زود و نهایتاً پس از چندتا کامِنت‏نویسی، می‏بینی که افرادِ مُتِعَصّب و یا زِشت‏گفتار، تردشده و دیگر کسی به‏آنها پاسخی نمی‏دهد، بلکه صرفاً خودشان به خودشان نان قرض‏می‏دهند! همین برخورد را دررابطه با افرادی که کلمات زشت و ناپسند را بکارمی‏برند، می‏بینی. یعنی اینکه نوعی آگاهی عمومی بصورتی کاملاً نهادینه، رفتارهای زشت، خشن، مُتعصّبانه و مبتنی بر دروغگویی را ترد و منتزع می‏کند.

درسطح جامعه نیز شاهد همین برخورد هوشمندانه هستیم. درهمۀ مَجامع، اینچنین افرادی، کنارزده‏می‏شوند و چنانچه درجمعی حاضرشوند، جمع اگر سکوت‏نکند، بحث‏ها را به‏سمت دیگری هدایت‏می‏کند بگونه‏ای که چندبار شاهد بحران روانیی که منسوبین و نزدیکانِ افراد تَردشده، بودم. دیدم که برخی نزدیکانشان که با واقعیّت‏های اجتماعی بیشتر درتماس بودند، از رفتار آنها، ابتدا احساس شرم‏کرده و پس از مدّتی، شاید برای جبران تحقیر اجتماعی، به‏صورت ناشیانه سعی در تقلید رفتارهای همگن اجتماعی کردند. مسلّماً این یک بحران روانی-اجتماعی بود که نتیجه‏ای جُز بی‏ریشه‏شدن برای آنها و درگیر ابتذال و گمراهی و درمقابل نزدیکانِ خود قرارگرفتن، نداشت. بسی تأسّف که برخی از نیروهای فعّال جامعه، اینگونه درحال ریزش و ازپای‏درآمدن هستند! هیچ‏می‏دانی که ضایعات رفتاری و آسیب‏های روانیی که به این افراد واردمی‏شود، تا چند دَهِه بُحران‏های بی‏هویّتی جامعه را بدنبال‏خواهدداشت؟ اینگونه است که برادر را دشمن برادر و فرزند را بَدخواهِ پدر خواهی‏دید. به‏قول حافظِ عزیز اونم در چندین قرن پیش:

این چه شوریست که در دور قمر می بینم؟ // همه آفاق پُر از فِتنِه و شرّ می بینم

هر کسی روز بهی می طلبد از ایام // مُشکل آنست که هر روز بَتر می‏بینم

ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است // قوتِ دانا همه از خونِ جگر می‏بینم

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان // طوق زرّین همه در گردنِ خر می‏بینم

دختران را همه جنگست و جَدَل با مادر // پسران را همه بدخواه پدر می‏بینم

هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد // هیچ شفقّت نه پدر را به پسر می‏بینم

پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن // که من این پند به از گنج و گوهر می‏بینم

- سینما و سیاست

شاهد مُدّعا هم همین سه‏تا فیلم است که به درگیری‏های خیابانی هم کشید. آخرش هم در برخی از شهرها، اِکران عمومیشان ممنوع‏شد. تا آنجا که می‏دونم اسم اون فیلم‏ها عبارتند از: «خصوصی»، «گشت اِرشاد» و «قلّاده‏های طلا». درواقع اون فیلم‏ها به‏نوعی بازخورد عقاید برخی از افراد اجتماع بود امّا بجای ایجاد یک فضای تبادل اندیشه و تعدیل و تقریب عقاید، به درگیری‏های شدید اَنجامید. آیا فکرمی‏کنی این موضوع پایان‏می‏یابد؟ قطعاً نه. از یکسو اِکران‏های اختصاصی در برخی مراکز و از سوی تکثیر لوح‏های فشرده و غیرقانونی ادامه‏خواهدیافت. باتوجّه‏به‏اینکه شرایط تبادل اندیشه بَرهَم‏خورده و به تقابل و درگیری انجامیده، بازهم سَرخوردگی و عقده‏های اجتماعی در هردو گروه بصورت حادّ و باکمال تأسّف بصورت مضمن رُشدخواهدکرد. دُرُست در راستای همون «اصل ناپایداری» جامعه را همچنان درگیرخودنگاه‏داشته و علاوه بر اتلاف انرژی‏ها، از فعّالیّت اصلی و تولیدی و شکوفایی اقتصادی، دورتر و دورترخواهدکرد. درست همانگونه که فِرقه‏سازی در دَهِه‏های پیشین با مردم دنیا و خصوصاً مسلمانان باعث رکود و عقب‏ماندگی اساسی جوامع شد!

این نکته‏را بیادداشته‏باش که هرنوع تسلّط گروهی بر گروهِ دیگر در درون یک جامعه، خواستگاه نوعی درگیری طولانی‏مدّت و غیرقابل کنترل می‏باشد که نتیجه‏ای جُز نابودی آن جامعه را دربرنخواهدداشت. مسلّماً جامعه‏ای که مبتنی بر تسلّط گروهی بر گروه دیگر اداره‏می‏شود، دیر یا زود، دستکم براثر تعارضات و تحدیدهای جوامع دیگر و بعلّت ضعف درونی ناشی از درگیری‏های بی‏پایان درونی جامعه، ازپای درمی‏آید. گروه مُسلّط، چه از دستۀ اقلّیّت باشد و چه از اکثریّت، درهرصورت نتیجه یکی بوده و جامعه محکوم به فنا است؛ فقط در مدّت پایداری جامعه و فرارسیدنِ زمان فروپاشی آن متفاوت است. حکومت‏های شریفی همچون «حکومت مُختار» نیز ازهمین ناهنجاری ضربه‏خورند بگونه‏ای که حکوکتِ مُختار حتّی نتوانست فِساد جاری دربین نیروهای امنیّتی و انتظامی خود را درک‏کند.

امّا موضوع خطرناکتر این است که گروه مسلّط تنها در قسمتی از حوزۀ جغرافیایی استقرار آن جامعه، مسلّط باشد و در برخی نقاط جغرافیایی دیگر، مُسلّط نبوده بلکه مساوی و یا حتّی تحتّ تسلّط گروه یا گروه‏های دیگرباشد. آنگاه است که فاجعه رُخ‏می‏دهد یعنی اینکه موفقیّت‏های گروه مُسلّط در نقطه‏ای به‏قیمت تحتِ فشار قرارگرفتن افراد آن گروه در نقطۀ دیگر تمام‏می‏شود. درست مثل شرایط جاری عراق، لیبی، مصر و غیره.

ازآنجا که گروه‏ها تحمّل یکدیگر را نداشته و بصورت غالب و مغلوبی در نقاط مختلف فعّالیّت‏می‏کنند، هرگز به تعامل مُثبت، هم‏اندیشی و تبادل افکار نپرداخته و از توهین‏گرفته تا درگیری‏های فاجعه‏بار پیش‏می‏روند. طبیعی است که لاشخورها بهمراه گرگ‏ها در بیرون از جامعه برای دریدن و چپاول منابع آن جامعۀ ضعیف‏شده، دندان تیزکرده‏اند. هیچ اقدام جدّیی هم نیازندارند، فقط کافی‏است تا اینکه بصورت نسبی بُحران درداخل آن جامعه فروکش‏کرد، چَنگ و دندانی نشان‏دهند تا آن گروه‏های درون جامعه، بجای هم‏اندیشی، به‏جان یکدیگر بی‏افتند و ضعیف و ضعیف‏تر شوند.

- آندروید

آندروید را بعنوان یک سیستم عامل موبایل و تَبلِت بررسی‏کردم. جالب بود. به خیلی از زوایای پنهانش، باکمک سایت‏های تخصّصی واردشدم. پیشرفت بزرگی محسوب‏می‏شود. خیلی خوش‏دست است و سِزاوار تقدیر. امّا کامل نیست و خیلی مانده تا به ویندوزفون و یا همون ویندوزموبایل برسِه. نسخۀ هفت‏و‏نیمِ ویندوزفون معروف به مَنگو، بسیار کامل است و انتظارمی‏رود در نسخۀ بعدی یعنی ویراستِ هشت، شاهد پیشرفت گسترده‏تر و بی‏رقیب آن باشیم. تنها مَزیّت آندروید این است که برروی محصولات ارزان، بصورت فراگیر نصب‏شده‏است. البتّه نسخۀ چهار آن درحال حاضر برروی دستگاه‏های گران نصب‏شده‏است امّا مسلّماً نمی‏تواند ازنظر ساختار با ویندوزفون رقابت‏کند. آندروید بخاطر ارزانی محصولاتش، توجّه عموم را به‏خود جلب‏کرده‏است بگونه‏ای که این ابهام را درذهن پدیدمی‏آورد که شاید توانمندتر از سایر سیستم‏عامل‏های مشابه باشد. بهرحال آندروید محصول شرکت خوشنام گوگل است و خیلی خوب توانسته جای خودش را دربین محصولات مشابه، بازکند. امّا ازنظر من بعنوان یک مهندس کامپیوتر، کاملترین و دقیقترین سیستم‏عامل موبایل، ویندوزفون هفت‏و‏نیم به بالا است.

يادگار 07/11/1390

- شعر

یک شعر از آقای محمّدحسین جعفریّان شنیدم که بعضی از قسمت‏هایش به دِلَم نشست. شاید بخاطر اِجرای قویّ آقای بهنام صفوی همراه با آهنگ بود. آهنگ‏ساز و تنظیمش هم آقای بهنام ابطحی بود. متن کاملش را اینجا می‏آورم:

فصل‌های پیش از این هم اَبر داشت

بر کویرم بارشی بی‌صبر داشت

پیش از اینها آسمان، گلپوش بود

پیش از اینها یار، در آغوش بود

اینک امّا عده‌ای آتش شدند

بعد کوچ کوه‌ها، آرش شدند

از بلند آز، حلق آویزها

قلب‌های مانده در دهلیزها

بذرهایی ناشناس و گول و گند

از میان خاک و خون قد می‌کشند

بعضی از آنها که خون نوشیده‌اند

اِرث جنگ عشق را پوشیده‌اند

عدّه‌ای حُسن القضاء را دیده‏اند

عدّه‌ای را بِنزها بلعیده اند

بُزدلانی کز هَراس اَبتر شدند

از بسیجی‌ها، بسیجی‏تر شدند

آی بی‏جان‏ها! دلم را بشنوید

اندکی از حاصلم را بشنوید

تو چه‏می‌دانی تگرگ و بَرگ را

غرقِ خونِ خویش،‌ رقصِ مرگ را

تو چه‏می‌دانی که رَمل و ماسه چیست؟

بین اَبروها، رَدِّ قنّاسِه چیست؟

تو چه می‌دانی سقوط «پاوه» را

«عاصِمی» را «باکِری» را «کاوه» ‌را

هیچ می دانی«مَریوان» چیست؟‌ هان!

هیچ می‌دانی که «چَمران» ‌کیست؟ هان!

هیچ می‌دانی بسیجی سَر جداست؟

هیچ می‌دانی «دوعیجی»‌ در کجاست؟

این صدای بوستانی پَرپَر است

این زبانِ سرخِ نسلی بی‏سَر است

با همان‌هایم که در دین غَشّ زدند

ریشۀ اسلام را آتش زدند

پای خَندَق‌ها، اُحُد را ساختند

خون‏فروشی کرده، خود را ساختند

زنده‌های کمتر از مُردارها

با شما هستم، غنیمت‏خوارها

بَذر هفتاد و دو آفت در شما

بَردگان سِکِّه! لعنت بَر شما

باز دنیا کاسۀ خمر شماست

باز هم شیطان اولی‏الاَمر شماست

با همانهایم که بعد از آن ولیّ

شوکران کردند در کامِ علی

باز آیا اُستخوانی در گلوست؟

باز آیا خار در چشمان اوست؟

ای شکوهِ رفته، اِمشب بازگرد!

این سکوتِ مُرده را دَرهَم نَوَرد

از نسیمِ شادیِ یاران بگو

از «شِکستِ حَصرِ آبادان» بگو!

از شِکَستن، از گُسَستن، از یقین

از شکوهِ فتح در «فَتحُ‏المُبین»

از «شلَمچِه»، «فاو»‌ از «بُستان» بگو!

از شکوهِ رفته! از «مِهران»‌ بگو!

از همانهایی که سَر بَر دَر زدند

روی فَرشِ خونِ خود پَرپَر زدند

شب‏شکاران سحر اندوخته

از پَرستوهای در خود سوخته

زان همه گُل‏ها که می‏بردی بگو!

از «بقایی»، از «بُروجردی» بگو!

پهلوانانی که سهرابی شدند

از پلنگانی که مهتابی شدند

عشق بود و داغ بود و سوز بود

آه! گویی این همه دیروز بود

اینک اَمّا در نگاهی راز نیست

تیردان پُرتیر و تیرانداز نیست

نسل‏های جاودان، فانی شدند

شعرها هم آنچه می‏دانی شدند

روزگاران عجیبی آمدند

نسل‏های نانجیبی آمدند

ابتدا احساس‏هامان تُرد بود

ابتدا اندوه‏هامان خُرد بود

رفته‏رفته خنده‏ها، زاری شدند

زخم‏هامان کَم‏کَمَک کاری شدند

خواب‏دیدم دیو بی‌عار کبود

در مسیل آرزوها خُفته بود

خواب‏دیدم برف‏ها باقی شدند

لحظه‌های مُرده‏ام، ساقی شدند

ای شهیدان! دردها برگشته‏اند

روزهامان را به شب آغشته‌اند

فصل‏هامان گونه‌ای دیگر شدند

چشم‏هامان مَست و جادوگر شدند

روح‏هامان سخت و تن آلوده‌اند

آسمان‏هامان لَجَن آلوده‌اند

هفته‏ها در هفته‏ها گُم می‌شوند

وَهم‌ها فردای مردم می‌شوند

فانیانِ وادی بی‏سنگری!

تیغ‏ها مانده در آهنگری

حاصل آغازها، پایان شده‏است؟

میوۀ فرهنگ جبهه، نان شده‏است؟

شعله‏ها! سردیم ما، سردیم ما

رُخصَتی، ‌شاید که بَرگردیم ما

«یسطرون» ‌هم رفت و ما نون مانده‌ایم

بعد لیلا باز مجنون مانده‌ایم

بَحر، مرداب است بی امواج، ‌آی!

عشق، یک شوخی است بی حلّاج، آی!

یک نفر از خویش دلگیر است باز

یک نفر بُغضَش گلوگیر است باز

زخمی‌ام، اما نمک… بی‏فایده‏است

درد دارم، نی‏لَبَک… بی‏فایده‏است

عاقبت آب از سَر نوحَم گذشت

لشگر چنگیز از روحَم گذشت

اینم نشانی سایتی که با کیفیّت مطلوب می‏تونه این سرود را دراختیارمون قراربده:

http://www.iransong.com/song/55571.htm

۱۳۹۰ بهمن ۴, سه‌شنبه

يادگار 04/11/1390

- رفتار وارونه

جلّ‏الخالق!

نمی‏دانم چرا این‏روزها هرکه را که می‏بینم، باخنده درمورد افزایش لحظه‏ای ارزش اَرز و سکّه به دیگری خبرمی‏دهد! حتّی گاهی اوقات متوجّه‏می‏شوم که درهنگام اطّلاع‏رسانی، تهِ دلشان می‏لرزد و نگرانی ناشی از گران‏شدن کالاها، رنگ از رخسارشان می‏بَرد ولی همچنان با خنده افزایش قابل پیشبینی قیمت انواع اَرز و طلا را به یکدیگر می‏گویند.

بازهم عجیب‏تر اینکه همه اَرزها درحال افزایش قیمت است و ارزش ریال ایران نسبت به همه اَرزها درحال سقوط آزاد است ولی بیشتر درمورد دلار و یورو حرف‏می‏زنند.

این خنده‏ها نسبت به همه خبرهای بَد و ناگوار دیگر هم درحال اضافه‏شدن است. وقتیکه نگاه کسی به صفحه اوّل روزنامه‏ها می‏اُفتد، گاهاً همان لبخندها را می‏بینم. خوب که به همان صفحه از روزنامه که او می‏نگریسته، نگاه‏می‏کنم، متوجّه‏می‏شوم که به یک خبر ناخوشایند مثلاً درمورد یک تهدید نظامی و یا تحریم اقتصادی جدید چشم‏دوخته‏بوده‏است.

حقیقتاً این لبخندها مرا سَردَرگُم کرده‏است. آخر اگر آن خبر، بَد و دلهُره‏آور است، پَس چرا با خنده اِعلام‏می‏شود؟ چه بَرسَر رَوان مَردم آمده‏است؟

بحث من، ابداً درمورد تقابل ارزش‏ها نیست بلکه از تغییر ساده‏ترین واکنش طبیعی انسان‏ها نسبت به یک رویداد بَد و تأثّرآور می‏گویم.

وقتی بصورت اتّفاقی بَدَنِمان به یک وسیله داغ بَرخوردمی‏کند، بصورت کاملاً ناخودآگاه از آن وسیله، خودمان را دورمی‏کنیم. امّا آنچه که من می‏بینم، گواه آن است که شاید درآینده، رفتاری برعکس انجام‏دهیم؛ یعنی بصورت ناخودآگاه خودمان را به آن وسیله داغ بچسبانیم تا کاملاً دُچار سوختگی گردیم!

ای‏کاش آسیب‏شناسان اجتماعی و روانشناسان درمورد این حالت روانی عجیب توضیح‏می‏دادند. من فقط کامپیوتر می‏دانم و مهارت اصلیم دراین زمینه است ولی احتمال‏می‏دهم آمار خودکشی نیز روبه افزایش رود چراکه اینگونه واکنش به رویدادهای ناگوار را نوعی استقبال از اتّفاقات بَد و نهادینه‏شدن حالت یأس و ناامّیدی حدس‏می‏زنم.

حتّی فکرمی‏کنم برگزاری سلسه‏وار مراسم عزاداری به‏مناسبت‏های مختلف مذهبی نیز احتمالاً این حالت روانی را تشدیدخواهدکرد امّا شاید درهنگام برگزاری اینگونه مراسم، تصوّرشود که ذکرمُصیبت‏ها باعث افزایش مقاومت مردم‏شود.

من روانشناس نیستم و شاید تفسیر و تعبیرم هم نادرست باشد ولی بهرحال این حالت عجیب بصورت یک الگوی رفتاری، بصورت شایع درسطح جامعه مشاهده‏می‏شود.

- آب

نمی‏دونم چرا به هر سختی و یا راحتیی که گرفتارمی‏شم، تمام ذهنم را یاد «آب» پُرمی‏کند؟! می‏بینم که «آب» به این رویدادهای اقتصادی ناگوار، کوچکترین توجّهی نمی‏کند. بارها برمن ثابت شده است که آب مسیر درست را می‏یابد و می‏پوید. عشق من «آب»!

۱۳۹۰ آذر ۱۵, سه‌شنبه

يادگار 15/09/1390

- روح وجوددارد

توی یادگار 11/09/1390 سؤالی پیرامون وجود روح را بانگاهی به موضوع شبیه‏سازی طرح‏کرده‏بودم. بحمدلله پاسخ نسبتاً کاملی را برادر بزرگم به من داد. در پاسخ مفصّلش دو مورد حائِز اهمیّت بود: اوّل اینکه انسان چه در لولۀ آزمایشگاه و چه در رَحِم مقدّس مادر بوجودبیاید، انسان است و دوّم اینکه حتّی اگر در لولۀ آزمایشگاه نیز متولّدگردد، اصل دانِشش از خداست. پیرامون این دو مورد و موارد وابسته به آنها می‏توان مدّت‏ها بَحث‏کرد و از جوانب مختلف آنها را بررسی‏نمود.

- مُحَرّم

ماهِ مُحَرَّمِ امسال کمی با سال‏های دیگر فرق‏می‏کرد. به‏جرأت می‏توانم بگویم که من هیچ‏نوع اَلوات‏بازی و کارهای خِلاف آداب اجتماعی ندیدم. حتّی برخی از دستِه‏ها، انتظامات داشتند و ترافیک خیابان‏ها را هدایت‏می‏کردند. افرادی که غذاهای نذری می‏دادند نیز زیادتر و پراکنده‏تر شده‏بودند. ازهمه جالب‏تر اینکه کمتر ارادمتند ظاهرنما می‏دیدم بلکه برعکس افراد از اقشار مختلف اجتماعی و حتّی با دیدگاه‏های کاملاً متضادّ را هم در برخی مراسم سوگواری در کنارهم مشاهده‏کردم.

جالب آنجایی بود که مخلصانه مردمی گِرد عزاداران جمع‏شده‏بودند و حتّی به‏دیدۀ تبرّک همه چیز را می‏دیدند. من امسال نیکوکاران واقعی را دیدم. در تلویزیون هم از آن مدّاح‏هایی که بی‏بهره از صدای خوش، به تهییج غیردینی اجتماعات می‏پرداختند، خبری‏نبود. ظاهراً رادیو-تلویزیون هم بادیدگاهی بمراتب صحیح‏تر و عمیق‏تر از سال‏های پیش به انتخاب مدّاح‏ها و ذکرمُصیبت‏ها پرداخته‏بود. ای‏کاش این برنامه‏ریزی‏ها را سال‏های پیش انجام‏داده‏بودند. یعنی قبل از اینکه اونهمه خسارت و انحرافِ فرهنگی و بدئت‏ها در دین ایجادشود! آیا می‏شود همینگونه، ابهامات مربوط به تشخیص اوّل و انتهای ماه‏های قمری و خصوصاً ماه مبارک رمضان را هم برطرف‏کنند؟ اگر نکنند، دست شیطان را برای ایجاد انحرافات گسترده‏تر و عمیق‏تر جوامع مسلمان باز و بازتر گذاشته‏اند!

- آب در ماه

دستِ خودم نیست. وقتی به ماه نگاه‏می‏کنم، خودبخود به آب سلام‏می‏کنم. من به آب عشق‏می‏ورزم امّا عشقم به ماه هم می‏رسد!