- آب و سیاست
- میدونم آب اهل سیاست نیست و فقط بهیک زندگی پاک و سالم میاندیشِه؛ ولی اینبار مجبورم براش از پُشتِ پَردههای سیاست بگم. سیاستی که اگِه درست اجراءبشِه، همهجا را به ذلالی آب میکنِه. آبِ عزیزم، قبول کن. میدونی که همیشه سعیمیکنم همهچیز را اونطور که هست و نه اونطور که دلممیخواد، درککنم. یعنی همونجوری که تو از من انتظارداری. مگه نمیخوای خودمباشم؟!
- اقلّیّت در اقلّیّت
یک کم بیشتر فکرکن؛ ببین عزیز من: توی دنیا مگِه چند درصد مسلمان وجودداره؟ کلّیها پیرو ادیان و مذاهب الهی و غیر الهی هستند که فقط یک هفتم تا یک ششمشان مسلمان هستند. حالا کمی جلوتر برو. از این مسلمانها، چقدرشون شیعه هستند؟ می بینی که درصد کمی هستند. چون اکثراً اهل تسنّن هستند که البتّه در داخل سنّیها نیز فرقههای متعدّدی وجودداره و میشِه به شافعیها و غیره و حتّی وهّابیون هم اشارهکرد. توجّهی هم به بابیها و بهائیها داشتهباش که از دیدگاه دیگری برخوردارند و حتّی گاهاً میبینیم که بهائیها خودشون را پیرو یک مذهب از اسلام نمیدانند بلکه بهائیّت را نوعی دیانت جدید میدانند که تفسیر خاصّ خودش را دارد.
بگذریم؛ برگردیم سَر بحث اصلی: میبینی که شیعیان درصد بسیار کمی را تشکیل میدهند. خُب حالا توی همین شیعیان هم فرقههای مختلفی داریم. چند امامیها مثل حوثیها که ظاهراً چهارامامی هستند. شکلهای مختلفی هم وجوددارن. امّا فقط یکی از این فرقههای شیعه، دوازدهامامی هست! یعنی مذهب رسمی ایران.
حالا به من بگو چه حالی داری؟ وقتی میبینی که اقلّیّتی در اقلّیّتها هستی، چه احساسی داری؟ بازم حرف دارم:
- دشمن
خُب، دیدی که یک اقلّیّت در داخل اقلّیّتها هستی. یعنی اقلّیّتِ شیعۀ دوازدهامامی در اقلّیّتِ مسلمان درکلّ جهان. امّا موضوع به همینجا ختمنمیشِه. این اقلّیّتِ در اقلّیّت، در یک کشور استثنائی، اکثریّت است. یعنی در ایران، اکثریّت غالب هست. بنابراین برای خودش میتونِه ساز و کار خاصّی تدارکببینِه. آخرین امام شیعیان دوازده امامی، امام مهدی(عج) هستند. همانی که درزمان غیبتِ صُغری، چهار نائب خاصّ داشت و در زمان غیبتِ کبری اشاره به نیابت عُلما کردند که به روایت امروزیها و از دیدگاه مرجعیّت به شکل خاصّی به موضوع ولایت فقیه مطلقِه میرسیم. درمورد این آخری هم بحث زیادی وجودداره که مهمترینش، بحث حکومت مطلقِه و تمامعیار است که در بطن بحث، سخن از ولایتی جهانی است و ابداً به یک مرز جغرافیای سیاسی مثل ایران محدودنمیشود.
چیه؟ به اینیکی توجّهنکردهبودی؟ حالا کجاش را دیدی؟ اگِه یک کم بیشتر دقّتکنی، این بحث حکومت مطلقۀ جهانی همان بحثی است که ازهمان ابتدا، یعنی درست از صَدر اسلام، موضوع اصلی حکومت اسلامی را تشکیلمیداد و درست بعد از وفات حضرت محمّد(ص) و عدم خلافت امام علی(ع) و آغاز خلافت سه خلیفۀ دیگر، باعث بوجوآمدن انشعابات دربین مسلمانان شد؛ اونهم درست درزمانیکه قدرتهای بزرگ جهانی، بشدّت از پیشروی اسلام جلوگیری میکردند و جنگهای صلیبی فقط قسمت کوچکی از دشمنیهای نهادینه بود. بَدنیست به اَندُلِس(اسپانیای فعلی) که مسلمانشده و بعداً از حکومت گستردۀ مسلمانان پَسگرفتهشد نیز نگاهکنی.
خُب، حالا به من بگو به چه نتیجهای رسیدی؟ آره، درستِه: یک عالَم دُشمن!!! اکثریّت دشمنان و اقلّیّت مسلمانان. این مسئله در حکومت شیعۀ دوازده امامی که هرگز پانگِرفت و اینک درقالب نظام ولایتِ مطلقۀ فقیه، در یک گوشِۀ کوچک جهان پاگِرفتِهاست، ابداً یک نظام سیاسی حاکم بر یک کشور نیست بلکه براساس اصول حاکم بر شریعت شیعۀ دوازدهامامی، برمبنای یک حکومت مطلقۀ جهانی است و داعیّۀ آنرا دارد واِلّا قواعد تشکیلدهندۀ آن دُچار تزلزل میشود.
یک نگاهی هم به قوانین انتهای حکومت بر غیرمسلمانان در سرزمینهای اسلامی که صراحتاً در قرآن کریم آمدهاست، بیانداز. بحث خراج و مالیّات افزوده و موارد بسیار دلهرهآور برای آنان وجوددارد.
حالا خودت را جای آنها قراربده. چکارمیکنی؟ قطعاً تمامعیار وارد جنگ میشی. یعنی اون اقلّیّت مسلمان را هدفقرارمیدی. از گروههای تندروترشون هم شروعمیکنی. مثل وهّابیهای سنّی مذهب و یا دوازدهامامیهای شیعه مذهب. حتّی غیرمستقیم هم حملهخواهی کرد. مثل کمک به غیرتندروها، یعنی سنّیهای دیگر و یا بهائیها و غیره. روشهای مستقیم هم وجودداره که از جنگهای تمامعیار گرفته تا جنگهای روانی و بهاصطلاح نرم و غیره، طیف گستردهای از دشمنها را تکمیلمیکند.
میبینی؟ اون کلمات دُشمن-دُشمنی که مکرّراً در سخنرانیها میشنوی، اصلاً مربوط به دشمنیهای نظامی عصرجدید نیست بلکه گوینده، سخنران و یا مقالِهنویس، عمق جریان دشمنی هزار و چهارصدساله را دَرککرده امّا مُخاطَبین غالباً فقط پیامی سطحی از آنرا درکمیکنند. برای همین هم هست که برخی از شنیدن مداوم این کلمه، اِبراز ناخرسندی میکنند. حتّی بحثِ «توهُم توطئه» نیز مطرحمیشود که البتّه هرچند بحث درست و ریشهداری است ولی جایگاه طرح آن اینجا نیست. تاریخ نشانداد که «توهّم توطئه» نیز باعثشد که جریانی مثل پُشتکردن اَهل کوفه به امام زمانشان رُخدهد که بعدها هم به پشیمانی و ندامت مادامالعمر انجامید. آره عزیزم، هر عبارت، جایگاه خاصّ خودش را دارد و استفادۀ نادرست از آن در جایگاهی نامناسب، باعثمیشود تا از هدف بحث اصلی خارجشویم. درست مثل همین حکایت «دُشمن» که سخنران به دشمنی دیرینِه اشارهدارد امّا با بحثِ نابجای «توهُّم توطئه» به دشمن تخیّلی تبدیلمیشود! بَدتر از اون باعث جبههگیری گروه موافق وجود دشمنان شده و اصل بحث «توهّم توطئه» نیز درجایگاه خودش مطرحنمیشود و هزارتا خسارت دیگری نیز واردمیگردد.
- اشکال کجاست؟
یک کم به طیف گستردۀ مخالفین و موافقین در هردو گروه نگاهکن. چیمیبینی؟ کلّی آدم دُرست و راست که غالباً خیرخواه و سالم هستند. اوّلش اختلاف سلیقه و بحثهای مقدّماتی داشتهاند ولی کمکم ازهَم بیشتر فاصلهگرفتهاند و کار به جاهای وحشتناک کشیده. در همین انتخابات دهمین دورۀ ریاست جمهوری ایران دیدی که چه اوضاعی بپاشد؟ دیدی چقدر همون آدمهای مُعتقد، همدیگر را متّهمکردند؟ آخر داستان از همون اوّل معلوم بود. به چندتا توبه و بخشش ختممیشد و سعی در رفع ابهامات میکردند ولی چرا یکبار نمینشینند و اصل مشکل را مطرحنمیکنند؟ اون آدمهائی که یک روز همواره و دائماً چشم تو چشم همدیگه، از صبح تا شب، با هم کارمیکردند و باهم سَر یک سُفره مینشستند و مسئولیّتهای اصلی یک نظام حکومتی دُشوار را بعهدهگرفتهبودند، حالا تا اینحدّ ازهم فاصلهگرفتند و حتّی به فحّاشی و کارهای دیگر پرداختند! اونهمه درگیری خیابانی و جار و جنجال بخاطر چیبود؟ آیا واقعاً مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این آتشبازی را دامنزدهبود یا اینکه غفلت از اصل موضوع، اینها را بهجان یکدیگر انداختهبود؟
چرا هیچکدومشان نفهمیدند که استراتژی همان دشمنی که بهوجودش اعتقادداشتند، فقط به استفاده از عناصر کمتحرّکترهمچون بیشتر فرقههای معتدل مذاهب اسلامی و حتّی فرقههای جدید همچون بهائیها خلاصهنشده و اینک از تندروهای درون سیستم نیز بهشیوۀ جدیدی استفادهمیشود؟! برای بهانحرافکشاندن یک حرکت اصیل، نمیتوان مستقیماً با آن مقابلهکرد بلکه دو شرط وجوددارد:
اوّلاً از عناصر مُنفعِل برای ایجاد کُندی در حرکت و یا توقّف آن باید استفادهکرد که در اینجا میشود فِرقِههای کمتحرّک و جدید.
ثانیّاً از عناصر تندرو و احساسی غیرمسلّط به اصول، جهت تخریب و فروپاشی اصل حرکت باید بهرهجست.
آنچیزی را که ازهمان ابتدا متوجّهشدهبودند، مورد اوّل بود ولی بهغلط. درواقع همهچیز را درهمان اوّلی خلاصهدیدهبودند درحالیکه موضوع اوّل تنها وظیفۀ ایجاد کُندی و رَخوَت را بعهدهداشت و ابداً درحدّی نبود که بحث فروپاشی را ایجادنماید. فاجعه آنجا بود که عناصر نوع دوّم، با برداشتِ نادرست از عناصر گروه اوّل و عدم شناخت کافی از اصل و تاریخچۀ موضوع، بهشدّت تحریکشدند و سلسله رفتارهای خطرناک و مخرّب را شروعکردند. این رفتار بهنوبۀ خود تشدیدمیشد. یعنی یک «بازخورد مثبت» و دامنۀ تحریکات اجتماعی را میافزود. درهردو جناح اصلی این اتّفاق مکرّراً رُخمیداد و هرلحظه بیشتر از قبل، کنترل را ازبینمیبُرد. اگر به درگیریهای خیابانی و وبلاگنویسیها و توهینهای متقابل جناحها و استفاده از تمام امکاناتشان در برخوردهای مستقیم و غیرمستقیم نگاهکنی، باتوجّه به مطالبِ بالا متوجّهمیشوی توطئۀ اصلی تاچهحدّ سازمانیافته و موفّقبودهاست.
جریان «نفوذیها» نیز درهمین بُرهِه مطرحمیشود که جایگاه بحث مبسوطی را میطلبد. بگذار بحث را جمعکنم:
این نظام، فارغ از بحث درستی و مشروعیّت و ریشهاش، دُچار نوعی تلاطم خطرناکشد که ناشی از «غفلت» است. غفلتی که سَران اصلی آن، درسخنرانیها، بهصراحت بهآن اشارهکردند و تذکّردادند. اشتباه است اگر فکرکنی که فقط ناشیبازیِ عوامل امنیّتی کار را به اینهمه خسارت کشاندهباشد بلکه باتوجّه به «اصل دشمنی» و باتوجّه به تحلیل بالا متوجّهمیشوی که «غفلت» باعثشد که استراتژی همان «دُشمن» را درکنکنند و در یک گودال فتنه بیافتند. فتنهای که آسیبهای فراوان آن حالاحالاها ادامهدارد و برای مَهارکردن آن، هوشمندی فوقالعادهای را میطلبد.
- کی بهرۀ اصلی را بُرد؟
پیروز واقعی این جریان، درخارج از برخوردها وجودداشت و دارد. حقیقت اینجاست که اصل نظام هیچکشوری قرارنبود عوضشود بلکه بیثباتی در آن هدف یکسلسله توافقات بینالمللی بود. توافقات پُشتِپَرده و دقیق. هیچکس در این دنیای پولپَرست دِلش برای دیگری نسوختهاست. قسمتی از داستان پُشتِپردِه که هنوز هم ادامهدارد ازاینقراراست:
اقتصاد جهانی بهشکل غیرقابل کنترلی برای چندسال پیاپی دُچار تزلزل شدهبود و سهامداران اصلی، دائماً دُچار وقفه و رکود دامنگیر و فلجکنندۀ اقتصادی و بدنبال آن عواقب اجتماعی ویژهای شدهبودند. دراینبین کشورهای فرصتطلبی مثل چین و روسیّه نهایت بهرهرا بُردند. درست درزمانی که شرکای تجاری آنها در سازمانهای تجارت بینالمللی دُچار گرفتاریهای فلجکنندۀ اقتصادی و اجتماعی بودند، با یک تقلّب برنامهریزی شده، بارِخودشون را بستهبودند و به رُشدهای اقتصادی عجیبی دستیافتهبودند.
بزار روشنتر بهت بگم: چین، محصولات درجه یک و درجه سِه دارد. با محصولات درجهیک، در دنیا مطرح است و در بازارهای جهانی حتّی توانستهاست نمایندگی تولیدات عمدۀ مارکها و کمپانیهای مطرح جهانی را بدستآورد. امّا جمعیّت میلیاردی آن که عمدتاً در روستاهای بازمانده از سیاستهای کمونیستی و مائوئیسمی متمرکزهستند، نیاز به کار و درآمد دارند. صنایع دست سوّم، سَبُک و خانگی این روستاها، شهرهای کوچک و ضعیف میتوانست نجاتدهندۀ اقتصاد روبهزوال اینکشور باشد. بانگاهی به محصولات درجهسوّم و نامرغوب چینی، از اسباببازیها گرفته تا بسیاری از کالاهای دیگر، خیلی سریع متوجّهمیشوی که در کارگاههای کوچک ساختهشدهاند. برای تولیداتِ این کارگاههای کوچک و افتضاح چینی باید بازار متناسبی فراهممیشد. چین با یک سیاست، سعی در عدم مخالفت نسبت به تحریمهای بینالمللیی که به کشورهائی نظیر ایران، لیبی، کوبا و غیره تحمیلمیشد، میکرد و از سوی دیگر، بعنوان بهترین محلّ تدارکات اقلام مصرفی همین کشورهای تحریمشده، واردِعملمیشد. در این راستا همواره سعیکرد که ظاهرنمائی کافی برای انحراف ذهن شرکای تجاریاش ازخود بروزدهد. مثل زمینگذاشتن کار نیروگاه هستهای بوشهر که سالها پیش، از ادامۀ آن انصرافداد. درواقع از منابع این کشورهای درحال تحریم، کمال استفادهرا کرد و روابط بسیار گستردهای را تدارکدید. چین توانست اقتصادکشورش را درحالیکه شرکای بینالمللیاش درحال نابودیبودند، نجاتداده، رُشددَهَد و کمکم به یک رقیب غیرقابل رقابت تبدیلشود.
بهمیندلیل بود که وزیر امورخارجۀ آمریکا از عبارتِ توهینآمیز «تحت فشارقراردادن» درقبال چین بهراحتی استفادهکرد. درواقع آنها عملاً درحال یکنوع جنگ برسَر منابع کشورهای درحال توسِعِه، خصوصاً کشورهای تحریمشدههستند.
چین سالهاست که درحال فروپاشی میباشد. درست اززمانی که کاسِهکوزۀ کمونیست بهمریخت و شوروی سابق ازهمپاشید و تبدیل به دِل و جیگر زلیخاه شد، چین باایجاد یک سیستم منضبط بسته، اجازهنداد که جمعیّت میلیاردیاش نیز آنچنان دچار التهابشوند و جلو سَربرآوردن رهبران ضدّ کمونیست را گرفت. مثل جریا میدان «تیانآنمِن» که در همین تلویزیون ایران هم درهمان سالها نشاندادهشد. آمریکا با جلوانداختن شرکت گوگل و بحث گستردۀ شکستن محدودیّت دسترسی کاربران به اینترنت، ظاهراً ایران ولی درواقع داشت چین را تهدیدمیکرد. درواقع چین موظّفاست که بهای یکی چندسال تقلّب خودش در این سالهای رکود اقتصادی را پرداختکند. اگر مثل بچّۀ آدم اینکار را انجامداد، که هیچ؛ ولی اگر نکرد، با تهدید جدّی دستیابی آزادانۀ مردم ساده و البتّه زیادش به اطّلاعات دنیای آزاد، فریبنده و غیر سوسیالیستی جهان مواجهخواهدشد. جریان «ایغورهای مسلمانِ چین» هم یکی از همین فتنِهها بود. روسیّه هم بههمین شکل. اونهم بهای تقلّبش را باید بدهد. تاریخ ثابتکردهاست که بَرسَر منابع کشورهای دیگر، سَر میز مذاکرات پَشتِ پَرده، براساس همان توافقات دیرینۀ بینالمللی، توافقخواهندکرد. میگینه، بُرو عهدنامههای ترکمانچای و گلستان را که اتّفاقاً یکی از آنها بهخطّ زیبای مرحوم امیرکبیر نوشتهشدهاست را بخوان!
چیه؟ گیچشدی؟ نه عزیزم؛ این گیجی نیست. تازه داری دنیای اطرافت را بهتر میبینی. مثل این است که یک بار سنگینی از روی ذهنت برداشتهشدهاست. حالا کمکم داری میفهمی که سیاستمدارهای واقعی، در وزارتهای امور خارجه و یا مجلسها، با چه مشکلات پیچیدهای روبرو هستند. تو بحث تقلّب در انتخابات و یا احیاناً کلمۀ «دروغ» را میشنوی ولی اونها دارن اصل داستان را میبینند. وقتیکه تو سَرگرم بحث درمورد فلان مناظرۀ قبل از انتخابات هستی، اونها دارن به فرایندی که خیلی سریع داره به یک بحران اجتماعی گسترده تبدیلمیشِه نگاهمیکنند.
- چراغ را روشننکن!
میگه: ایبابا، اینکه حقّ مسلّم من هست. هوا تاریکشده و باید چراغ را روشنکنم. ولی نمیزارن. اگِه روشن کنم، میان میزننم! یعنی چه؟!
بازم که زود قضاوت کردی! درسته، این حقّ تو هست که چراغ را روشنکنی ولی درزمان حملۀ هوائی دشمن، فقط روشنشدن یک چراغ کوچک باعثمیشه که هواپیمای بمبافکن دشن، متوجّۀ وجود خانهها بشه و همانمنطقهای را که تو برای دیدن جلو پایت در شب و تاریک، روشنکردهای را بمبارانکنِه؟
عزیز من، مشکلات و ناراحتیها، دزدیها و بسیاری از کارهای خلاف اجتمائی و حکومتی را باید افشاءکنی. باید به همه بگی، ولی چهوقت؟ وقتی که یک حکومت بهشکل تمامعیاری درگیر بُحران اجتماعی و بهاصطلاح خودشون، درگیر جنگِنرم شده، گفتن تو درست مثل همون چراغی است که درهنگام حملۀ هوائی شبهنگام دشمن روشنکردهای. تو باید قبل از این بُحران، اینکار را میکردی. اصلاً اگر بهموقع کردهبودی، حالا اینهمه مشکل پیشنمیآمد. خیلی خب؛ اِشکالی نداره، میتونی و باید اینکارها را انجامبدی ولی بزار یککمی از این شرایط بگذره.
الآن چندماهی گذشته، دارن نقاط کور و حفرههای خلاء قانونی و مُبهَم را ازبینمیبَرن. تو هم برو توی گود. بسمالله بگو. نترس. حرفت را بزن. صادقانه بگو ولی مواظبباش. مبادا جریان چراغ و اون هواپیماها دوباره شروعبشِهها!
کارت را انجامبده. اصلاً بجای یک چراغ، صدتا چراغ را روشنکن. جلو پای تصمیمگیران، بازرسان و همۀ آدمهای خوب را روشنکن. ولی اگه دیدی وضعیّت جنگیشد و هوا تاریک هست و حملههای هوائی شروعشد، چراغها را خاموشکن. ولی روشنگریت را هوشمندانه ادامهبده. یواش بُرو پیش مسئولان امر، توی گوششون حرفهات را بزن! آفرین.