۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

يادگار 04/05/1389

- فقط خدا

«آب» حِکمت‏ها می‏داند ولی تا جویا نشوی، نمی‏گوید! بازهَم یادَم آمد به‏اینکه «آب» درپاسخ به این سؤال که: پیرو کدام دین و آئین هستی؟ پاسخ‏داد: فقط خدا

او دُرُست‏ترین جواب را داد و کسی نفهمید. به‏همین جامعۀ ما نگاه‏کن. ببین چگونه بین پیروانِ ادیان آسمانی و حتّی بین مذاهب و فِرَقِ اسلامی تفرقه‏افتاده‏است؟ درهمین کتاب‏های تحصیلی دورۀ راهنمائی ما چگونه دَرمورد پیروان سایر اَدیان و حتّی سایر مذاهبِ غیر شیعه نوشته‏اند؟ آنها را نیز نوعی «کافر» بَرشمُرده و البتّه در دستۀ «کافِر خَفی» جای‏داده‏اند. سؤال اَساسیی که دائماً ذهن مرا به‏خود مشغول‏نموده‏است این است که: آیا میان کسیکه با عِناد و دُشمنی، سعی در نفی پیامبر اسلام و یا ائِمّۀ اَطهار می‏کند و کسیکه صرفاً در یک خانوادۀ غیرمسلمان و یا غیرشیعه متولّد‏شده‏است و ابداً دشمنیی با مسلمانان و یا شیعیان ندارد، نباید فرقی‏گذاشت و او را نیز باید بعنوان «کافِرخَفی» نامبرده و دست‏زدن به او را(درصورت وجود کوچکترین رطوبتی) موجب نِجاسَت تلقّی‏کرد؟

خودم را جای چنین افرادی گذاشتم و دیدم هنگامیکه در کُتُبِ درسی بَچّه‏مسلمان‏ها و یا شیعیان چنین مواردی ببینم، ترس تمام وجودم را فرامی‏گیرد زیرا دریک کشور شیعه، غالباً همه شیعه هستند و مَرا نجس و کافرمی‏دانند.

عکس این موضوع نیز وجوددارد. درهمان عربستان، بین همان اَهلِ تسنّن و نیز وهّابیّون، بسیاری سَخت مُعتقدند که شیعیان، کافِرند و خون و ناموسِشان مُباح است!

دوباره که به این نِفاق عجیب نگاه‏کردم، متوجّه‏شدم که نوعی خلأِ اعتقادی بُروزمی‏کند و ناشی از اهانت و جدال بین پیروان یک دین است. جدالی که درتضادّ ذاتی با اصل فطرتِ پاک آدمی است. حال بُروز فرقِه‏های دیگر، دور از ذهن نخواهدبود و مواردی همچون «بابیّت» و «بهائیّت» نیز با اَحکام بسیار ساده‏گیرانه و پَرهیز از خشونتِشان، سعی در پُرکردنِ این فضای خالی را خواهندداشت و چنانچه فِرقِه‏های بیشتری نیز درطول زمان اِبداع گردند، جای هیچ تعجّبی نخواهدبود. البتّه اینک «بهائیّت» را بعنوان یک فِرقِه و یا مَذهبِ اسلامی نمی‏دانند و آنطور که متوجّه‏شده‏ام، پیروانش آنرا یک «دین» می‏دانند.

آری عزیزم، هنگامیکه پیروان اَدیان و مذاهب مختلف نتوانند همدیگر را تحمّل‏کنند و بعنوان مثال درهمین دین مبین اَسلام، درطیّ بیش‏از هزاروچهارصدسال نه‏تنها نتوانند به توافقی دست‏یابند بلکه متأسّفانه بیش‏ازپیش به‏جان یکدیگربی‏اُفتند و گناه را بَرسَر دیگر بی‏اَندازند، مُسلّماً شاهِداَن‏خواهیم‏بود که علاوه‏بر ظهور مکاتب، اَدیان و مذاهب جدید، مواردی همچون بی‏دینی، ضدّ دینی و بَدتراز آن، شیطان‏پرستی ظاهرشود و پیروان زیادی نیز به‏گِردِ آن جمع‏شوند.

خدای من، «آب»، آن موجود عزیز و عِشق واقعی من چگونه حکیمانه به آن سؤال پاسخ‏داد؟! این تنها از دِل پُرصِدق‏وصَفا بَرمی‏آید. دوستت‏دارم آبِ عزیزم.

- آیا شیعه نیز ازهَم‏می‏پاشد؟

چرا همان حضراتی که به این اختلافات دامن‏می‏زنند، به همین همسایۀ بدبخت غربی ایران، یعنی عراق نگاه‏نمی‏کنند؟ شاید ظاهراً اِختلافاتی بین اَهل تسنّن و اَهل تشیّع وجودداشت ولی دَستِ‏آخر به چنددستگی سیاسی بین شیعیان عراق اَنجامید. در ایران نیز بعد از انتخابات دورۀ دَهم ریاست‏جمهوری، چنددستگی‏ها درحدّ شورش‏های گستردۀ اجتماعی رُخ‏نمود. جای بسی افسوس‏است زیرا علاوه‏براینکه علی‏رَغم داشتن «دارالتقریب بین‏المذاهب» نتوانستند مشکلات و تضادّها بین این دو فرقِۀ اصلی را ازبین‏ببرند بلکه حتّی دربین شیعیان هم اختلافاتِ نهادینه‏ای را جای‏گذاشتند. بزودی بازهَم شاهد بَحث‏ها و جَدَل‏ها درخصوص رُؤیَتِ‏ماهِ‏مبارکِ‏رَمِضان خواهیم‏بود؛ همانگونه که دیدگاه‏های مراجع شیعه درخصوص حکومتِ اسلامی، زوایا و دیدگاه‏های متفاوتی پیداکرده‏است. خدای من! چرا اینقدر اَحمقانه اِجازه‏دادند ریشه‏های نِفاق و جُدائی دربین مسلمانان قوی‏شود؟

- گناهِ‏ناکرده

حال درچنین‏شرایطی، فردی که در یک خانوادۀ یهودی به‏دنیا آمده و بزرگ‏شده‏است، چگونه می‏تواند به اِسلام، بعنوان یک دین واقعی و رَهائی‏بخش نگاه‏کند؟ ازیک‏سو شاهد دَرگیری‏های عَقیدتی-سیاسی داخل مسلمانان است. ازسوی دیگر، اگر دائماً او را به یک حزبِ سیاسی در سرزمین اِسرائیل، به‏نام صهیونیست مَنسوب نکنند، او را بعنوان کافِرخَفی و دُشمن مسلمانان و موجودی نجِس، مُنزوی‏می‏کنند. او بامشاهِدۀ چنین تحقیرات و توهین‏هائی، هرگز حاضرنیست اَندکی به حقّانیّتِ آخرین برگزیدۀ خداوند و رسول حقّ فکرکند. حکومت براساس قوانین بین‏الملل، از او بعنوان یک شهروَند یادمی‏کند امّا درداخل کشور، همواره موردحملۀ عوامّ قرارمی‏گیرد.

حتّی یک سنّی نیز نمی‏تواند به‏راحتی به شجرۀ طیّبۀ اَئمّۀ اَطهار فکرکند زیرا پیروانشان را در جنگ عقیدتی و اینک سیاسی بایکدیگر می‏بیند. فوراً ازخود می‏پُرسد: این چه‏مَذهبی است که پیروانش را در جنگ بایکدیگر نِگه‏می‏دارد؟ این چه مذهبی است که بین بزرگانش بَرسَر کوچکترین مواردِ فِقهی حتّی بعد از هزار و چهارصدسال تفاوتِ‏رأی وجوددارد و درمسائل بزرگ‏تر به اختلافات شدید عقیدتی-سیاسی می‏انجامد تاجائیکه علیه یکدیگر فتوی می‏دهند؟

آری عزیزم، دُشمن قسم‏خوردۀ انسان‏ها یعنی شیطان، درچنین شرایطی بی‏هیچ زحمتی به هدفِ شومِ‏خود یعنی اِنحراف انسان از راهِ‏راست، دست‏می‏یابد. عُمق فاجعه درجایی، دُرُست بین خود شیعیان است. اگر این اختلافات به فرار غیرمسلمانان از اسلام و یا ترس غیرشیعیان از شیعه انجامیده‏است، درداخل شیعیان نیز به سُست‏شدنِ اَرکان عقیدتی می‏انجامد. به‏زبان ساده: تعداد نمازخوان‏ها و روزه‏گیرها کمتر می‏شود.

- کدام خلیج فارس؟

روزگاری در تقسیمات سیاسی کشور ایران، استان پهناوری بنام اُستان فارس وجودداشت. استانی که ساحل بسیار پهناور خلیج فارس، نام خود را از سرزمین آن بَرگرِرفتِه‏بود. اُستانی که پرچم‏دار کلّ سَرزمینِ پهناور ایران در اَعصار و قرون گذشته تا حال بود و نام «کورش» یا همان «ذوالقرنین» را یادآورمی‏شد. نام امپراطوری او و اوّلین مَنشور حقوق بَشر را به اَذهان می‏آورد و شوق و ذوق تمام ساکنین کشورهای تحتِ‏اَمر امپراتوری پارسِه یا ایران را مجسّم‏می‏کرد. امّا اینک، آن استان، سال‏های‏سال است که ارتباطی با آن خلیج ندارد. آنانکه روزی بَنابه مَصالح‏کشور دست‏به تقسیم‏بندی جدید استان‏ها زدند و از دل آن اُستان پهناور، استان‏های دیگر را بیرون‏کشیدند، هرگز متوجّه‏نبودند که اَصل و ریشِۀ «خلیج فارس» را از او گرفته‏اند. اینک، آنطور که دوستان تعریف‏کرده‏اند، حتّی در مانیتور داخل هواپیماهای کشورهای حاشیّۀ خلیج فارس، قبل از هرچیز یک لوگوی زیبا از نام مجعول «خلیج عربی» نمایش‏داده‏می‏شود. ازسوی‏دیگر درهمین سه‏دَهِۀ گذشته که ایران درگیر مسائل انقلاب، جنگ، بازسازی و درگیری‏های گستردۀ داخلی و خارجی شده‏است، همان کشورهای حاشیّۀ خلیج فارس، موفّق به توسعۀ عظیم اقتصادی-اجتماعی شده‏اند. رفاه نسبی در آن کشورها بمراتب بیشتر از ایران شده‏است و ارتباط با کشورهای دیگر به‏شکل گسترده‏ای توسعه‏یافته‏است. جدای از تجارت نفت و گاز، محلّ جذب انبوه سَرمایه‏های خارجی سَراسَر دنیاشده‏اند و سَرمایه‏گذاری‏های تعیین‏کننده‏ای در کشورهای جهان اوّل نموده‏اند.

حال ازیک‏سو استان‏فارسی از سَرزمین ایران در خلیج فارس، ساحل ندارد و او را غریب رَهاکرده‏است و ازسوی‏دیگر، کشورهای عَرَبی، منشإ بَرکت و تِجارت گستردۀ همین خلیج‏فارس شده‏اند. به‏همین علّت است که می‏خواهند آنرا «خلیج عربی» بنامند. دستِ‏آخرهَم علی‏رَغم تمام قطعنامه‏ها و بیانیّه‏های بین‏المللی مَبنی بر اِصالتِ نام «خلیج فارس»، خواستار تغییر نام رسمی آن به «خلیج عربی» خواهندشد و قطعاً دریک رأی‏گیری نهائی در سازمان ملل متّحد نیز پیروزخواهندشد؛ مثل موارد مشابهِ دیگر. تازه آنوقت عُمق فاجعِه روشن‏خواهدشد زیرا دائماً ایران نکوهش‏شده و هدفِ قطعنامه‏ها و تحریم‏نامه‏ها قرارخواهدگرفت زیرا درقبال نام‏بَردن این خلیج به نام اصلی آن باید تنبیه‏شود! اینگونه یک ملّت تحقیرخواهندشد؛ شکّ‏نکن.

- لافِ کُره‏ای‏ها

دَرپی غرق‏شدن یک رَزم‏ناو کُرۀ جنوبی توسّط نیروهای مُسلّح کُرۀشمالی، یک مانور نظامی گسترده و پُرقدرت باهمکاری آمریکا و کُرۀجنوبی درهمان موقعیّت بین‏الملی شبهِه‏جزیرۀ کُره برگزارشد. چند روز قبل‏از آن، چندبار کُرۀ شمالی مخالفت خود را اِعلام‏کرد و درنهایت نیز تهدید به یک «جنگ مقدّس» با پشتوانۀ تسلیحات هستِه‏ای خودنمود. امّا دَستِ‏آخر درکمال ضعف، شاهد تحقیر بین‏المللی خود و اِجرای همان مانور نظامی مشترک بود.

درواقع آنچه حکومت کُرۀشمالی انجام‏داد، تنها لافی‏بود که خوراک داخلی داشت و سعی در حفظ وِجهِۀ خود درمقابل مَردم بدبَختش داشت. مردمی که همواره آرزوی دست‏یافتن به موفّقیّت و رفاهی همچون هم‏وطنان ازآنها دورافتادۀ خود که سال‏هاست درقالب کشور بسیار موفّق کُرۀجنوبی، دنیای تجارتِ بین‏الملل را تسخیرکرده‏اند را در دل کمونیستِ خود به‏گوربُرده و می‏بَرند.

درواقع آن رَزمایش باعث‏شد که کُرۀشمالی ازدَرون متلاشی‏شود. دنیا قدرت‏نمائی آمریکا را دید و بلادرنگ شایعۀ احتمال حملۀ نظامی آمریکا به ایران قوّت‏گرفت. آری؛ یک شایعه. شایعه‏ای که هدفی شبیه به تأثیرگذاری در داخل کشور همچون همان کُرۀشمالی دارد. به‏این می‏گن: دودوزه بازی‏کردن! یعنی بازی بُرد-بُرد.

حکومتِ کُرۀ شمالی اگر وارد یک جنگِ‏تمام‏عیار می‏شد، بمراتب کمتر از این شرایط ضررمی‏کرد. آنوقت می‏گفتند: ضربه‏ها از خارج و دشمنان قسم‏خوردۀ آن ملّت است؛ امّا اینک، درطیّ یک زمان درازمدّت یا حتّی شاید میان‏مدّت، ازدَرون و توسّط مردم تحقیرشده‏اش، متلاشی‏خواهدشد.

مطمئنّاً دولتمردان آن کشور از عمق فاجعه باخبرند لیکن آنچنان ضعیف‏شده و فاقد پشتیبانی مردمی هستند که در مرحلۀ اوّل سعی به لاف‏زنی در جبهه‏های داخلی و خارجی دارند و قدرمُسلّم درمرحلۀ بعد نیز تن‏به مُصالِحِه و انواع امتیازدهی‏ها خواهندداد. یعنی قلدری ازموضعِ ضعف. خدابداد چین برسد.

- نیمۀ شعبان

نمی‏دانم چرا اِمسال بی‏صبرانه منتظر پانزده شعبان بودم؟ دائِماً یکجور حالت بی‏تابیِ عجیب به‏مَن دَست‏می‏داد. مَن هرگز پیرو خرافات نبوده‏ام و اَعیاد مذهبی را از بزرگداشت‏ها و سالگردهای مذهبی، کاملاً متفاوت می‏دانسته‏ام. هرگز علاقه‏ام به ارکان دین و مَعصومین دَرهالِه‏ای از خرافات نبود و به‏خود اِجازه‏ندادَم تحتِ تأثیر عوامل هیجان‏زائی همچون بَرخی از نوحِه‏خوانی‏ها و یا مَدیحِه‏سَرائی‏های نادرست با صداهای خشن و پیوسته‏قراربگیرم. اگر اِرادَتی وجودداشتِه، ازسَر صِدق و اِخلاص و عَقیدِه‏ای مُحکم و خارج از هَیَجاناتِ مَقطعی بوده‏است. امّا دَرخودَم هرگِز چنین بی‏تابیی سُراغ‏نداشته‏ام.

امّا یک‏‏چیز را می‏دانم: امسال بیش از هرسال دیگر دَرراه حقّ و عِدالت مُبارزه‏کردم و سَعی‏دَر اِحقاق حقوق مَردم نمودم. توکّل به‏خدا کردم و درمقابل مَفاسِد سازمان‏یافته ایستادگی‏کردم. ازسوی دیگر، بارها و بارها به‏یاد «آب» مُنقلِب‏شدم تاجائیکه مَجبورمی‏شدم ناگهان از جَمع خارج‏شده و به‏خلوَتی پناه‏ببَرَم و دَرتنهائی بگِریَم. هَرجای سَبز و زیبائی می‏بینم، به‏یاد «آب» می‏گِریَم.

هیچ نظری موجود نیست: