۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

يادگار 29/12/1388


- تولّد آب


سال جدید در راه است و مثل همیشه، همه دارن سعی‏می‏کنن خودشون را برای عید آماده‏کنند. خوشحال هستند. امّا من به یک شکل دیکِه خوشحالم. من می‏دونم که سیزده‏بدَر جزء جدائی‏ناپذیر عید هست. سیزده‏بدَر، روز تولّد آبِ عزیز است. چیه؟ چرا توفکر فرورفتی؟ بابا، سیزده‏بدَر روزی هست که من بیش‏از همیشه به‏فکر آب هستم. آره، خودت می‏دونی؛ آب برای من مظهر عشق و پاکی است. یک عشق پاک و بی‏همتا. عشقی خدائی. عشق از خدائی که وعده‏داده.


بهرحال باید به «آب» بگویم، عشق من، دوست من، عزیز من، مونِس شب‏های تاریک من؛ ایّامَت مبارک. برای رسیدن به بهشتت، ثانیّه‏شماری می‏کنم.



- اطّلاعات و ضدّاطّلاعات


سیستم‏های امنیّتی و اطّلاعاتی در کشورهای مختلف در چارچوب وزارتخانه و یا سازمان به وظایف خاصّ خودشان مشغول‏هستند. مثلاً در آمریکا درقالب سازمان و بانام «سیا» و در ایران قبل از انقلاب، بانام «ساواک» و در ایران بعد از انقلاب درقالب وزارتخانه درحال انجام‏وظیفه است. این سیستم‏های اطّلاعاتی و امنیّتی به‏شکل فوق‏العادّه ظریفی اقدام به جمع‏آوری، کلاسِه‏کردن و پردازش اطّلاعات مختلف می‏کنند. مهم‏ترین بخش هنگامی‏است که ارتباط اطّلاعات مختلف، پیرامون موضوعات ظاهراً بی‏ارتباط، مشخّص‏می‏شود. همانطور که در سِریال جالب «شِرلوک هُلمز» دیده‏می‏شود، افرادی همچون برادرِ شِرلوک که از هوش و ذکاوت استثنائیی برخوردارند، با بررسی اطّلاعات رسمی و غیررسمی مختلف و ظاهراً بی‏ارتباط، به‏شکل شگفت‏آوری به جمع‏بندی‏های عجیبی دست‏می‏یابند.


حکومت هرکشوری برای اتّخاذ هرگونه تصمیمی، هرچقدر بیشتر، از این افراد بهره‏ببرد، موفّق‏تر و دورتر از خطا خواهدبود. این رویّه دَه‏ها سال است که در کشوری مثل انگلیس(بریتانیا) اجراء‏می‏شود.


نکتۀ مهمّ دیگر این است که این سیستم‏های اطّلاعاتی، بمراتب بیش از آنچه که عوامّ تصوّرمی‏کنند، دستیابی به اطّلاعات داشته و همواره حَجم بسیاربسیار سنگینی از اطّلاعات را بصورت تقریباً طبقه‏بندی‏شده حفظ می‏کنند. بعنوان مثال هنگامیکه در همین عملیّات اخیر که به دستگیری برادران ریگی در ایران منجرشد، براساس برنامه‏هائی که در همین تلویزیون ایران به‏نمایش گذاشته‏شد، مصاحبه‏های افراد مختلف که حتّی در سطوح چندان بالای امنیّتی نیز نبوده‏اند، آنهم در میزگردهای بسیار معمولی تلویزیونی شبکه‏هائی همچون سی.اِن.اِن، در سال‏های پیش نگهداری‏شده‏بود تا سَرنخ‏های مختلف اطّلاعاتی برای بدست‏آوردن ارتباطات برادران ریگی و بررسی احتمال حضورشان در نقاط خاصّی از دنیا همواره به‏روزنگهداشته‏شده و به‏موقع مورد بهره‏برداری قرارگیرد.


درحالت عادّی این‏قبیل اطّلاعات، محرمانه مانده و حتّی درصورتیکه در عملیّات خاصّی مورد استفاده‏قراربگیرند، بازهم از منابع اطّلاعاتی و نیز دست‏داشتن سیستم‏های اطّلاعاتی در کسب اَخبار و اطّلاعات، سخنی بمیان‏نمی‏آید. بعبارت دیگر، گاهاً سال‏های سال سپری‏شده و هرگز سخنی دراینخصوص گفته‏نمی‏شود.


این موضوع یک اصل است و حتّی هنگام فروپاشی اتّحادجماهیرشوروی سابق، اطّلاعات طبقه‏بندی‏شدۀ سازمان مخوف و گستردۀ اطّلاعاتی آن یعنی «کا.گِ.بِ.» حفظ شد و انبوه عملیّات آن سازمان هرگز فاش‏نشد.


فیلم‏هائی شبیه «جیمز باند» یا همان مأمور 007 نیز باتوجّه به پوشیده‏ماندن همیشگی عملیّات سازمان‏های اطّلاعاتی پیشرفته می‏تواند بصورت مبالغه‏آمیز، درقالب چند فیلم سینمائی مشتری‏پسند، علاوه برحفظ گیشه و درآمد فوق‏العادّه، توانائی سازمان‏های اطّلاعاتی را در اذهان عمومی بیش‏از حدّ واقعی جلوه‏دهد!


هرچند که جریان دستگیری «برادران ریگی» نیز می‏بایست همچون هزاران مورد دیگر تا اَبَد مخفی می‏ماند امّا بنابه شرایط روز و اِلزامات زمانی و بهره‏هائی که اِفشاءِ این عملیّات بدنبال‏داشت موجب‏شد که با لَغو آن قانون اساسیِ سیستم‏های اطّلاعات و امنیّتی و سنّت‏شکنی غیرمنتظره، نظام سازمان‏های اطّلاعاتی به‏هم‏بریزد. درواقع هنگامیکه به‏اصطلاح بَرگ‏ها رو شد و یکطرفِ جریان، یعنی ایران، با دست‏های باز به ادامۀ بازی پرداخت، باعث‏شد که کلّیّۀ حریفان دُچار سَردرگمی عمیقی شده و اقدامات عجولانه‏ای را انجام‏دهند.


درواقع آنها از ترس بیش‏از اندازه، مرتکب اشتباهات پیوسته و استراتژیک شدند. نیمه‏کاره رهاکردن یک عملیّات اطّلاعاتی می‏تواند خسارت جبران‏ناپذیری را به چنین سیستم‏های اطّلاعاتی و امنیّتی واردنماید و این درحالی‏بود که حریفان با دستپاچگی فراوان، در فاصلۀ زمانی بسیار بسیار کوتاهی مرتکب تعداد زیادی از این اشتباهات‏شدند. کافی‏است با دقّت بیشتری به جزئیّات اوّلین خبری که درمورد دستگیری «ریگی» اعلام‏شد توجّه‏کنی. در همان خبر اعلام‏شد که عکسی از حضور «ریگی» در پایگاه آمریکائیان در کشور افغانستان گرفته‏شده‏است. این یک خبر کاملاً رسمی بود و علی‏رغم اِنکار سازمان‏های اطّلاعاتی متّهم‏شده، دارای بار وحشتناک و ضربۀ کشنده‏ای بود که بصورت کاملاً عجولانه باعث‏شد همان سازمان‏های اطّلاعاتی، ازترس نادیده‏گرفته‏شدن مواردِ حفاظتی مشابه، به‏ناگهان تمام عملیّات خود را معلّق‏کنند. این یعنی یک عقب‏نشینی غیرقابل جبران. درواقع کارشناسان و افسران اطّلاعاتی آن سازمان و سازمان‏های مشابه همچون بازیکنان زمین فوتبال، با پای خودشان به خودشان گُل‏زدند.


آنچه که در ذهن من بعنوان یک سؤال مبهم نقش‏بسته این است که: برادر «شِرلوک هُلمز» کجاست؟ باید یکی از این دو حالت را قبول‏کنیم: 1-اطّلاعات به‏موقع و کامل به او نرسیده‏است. 2-دیگری کسی مثل او در سازمان‏های آنها وجودندارد.



- هر اطّلاعاتی خوب است.


یکی از مواردی که سازمان‏های اطّلاعاتی و امنیّتی سعی در جمع‏آوری آن دارند، نام و مشخّصات نیروهای رُقبا و دشمنان خود است. مثل نام افسران و رَدِه‏های مختلف تشکیلاتی سازمان‏های اطّلاعاتی و امنیّتی متقابل. در برخی از کشورها، مسلّماً علاوه‏بر نام پرسنل سازمان‏ اطّلاعات و امنیّت، افراد دیگری همچون نیروهای کلیدی نظامی و شبهِ‏نظامی و اعتقادی نیز مَدّنظرمی‏باشد. درواقع براساس همین اطّلاعات می‏توانند حدس‏بزنند که یک منبع اطّلاعاتی، فرد مطمئنّی است و یا اینکه باتوجّه به وابستگی‏هایش، احتمالاً فردی نفوذی محسوب‏می‏شود. امّا اِشکال‏کار هنگامی بُروزمی‏کند که باتوجّه به‏اینکه وابستگی یک منبع اطّلاعاتی به سیستم‏های امنیّتی و عقیدتی حریف/رقیب کشف‏می‏شود، از همۀ اطّلاعات او چشم‏پوشی کرده و سریعاً خود را از او دورمی‏کنند. اینجا نیز یک اشتباه سنّتی رُخ‏داده‏است زیرا عملاً جهت حفظ امنیّت خود و مخفی‏ماندن نیروهای رابط اصلیشان، قسمت مهمّی از اطّلاعات را ازدست‏داده‏اند. بنظرمن یک سازمان قوی و مقتدر که ریگی به‏کفشش نیست، از این موضوع و احتمال استفادۀ سیاسی از آن هراسی به‏دِل راه‏نمی‏دهد و چنانچه بجای حفظ ارتباطات اصلی، قطع ارتباط و یا تعویض ارتباط ‏کند، علاوه براینکه نشانۀ ضعف آن سیستم اطّلاعاتی است بلکه نشانۀ احتمالی اَغراض شیطانی و نقشه‏های پلید و ضدّ انسانی آن سازمان می‏تواندباشد. درواقع اصول اوّلیّه را رعایت‏نکرده‏است. به بخش‏های بعدی دقّت‏کن تا بهتر متوجّۀ منظورم بشی.



- سازمان دُوَل متّحد


چیه؟ تعجّب‏کردی؟ عمداً ننوشتم «سازمان مِلل متّحد». آخِه اونجا که جای اتّحاد مِلّت‏ها نیست. اصلاً نمایندۀ مِلّت‏ها، الزاماً دولت‏هاشون نیستند. اونجا تعداد زیادی از نمایندۀ دولت‏های مختلف مردمی و غیرمردمی دنیا دور هم جمع‏می‏شوند و به‏قول خودشون یک کاری می‏کنند.


بنظرمن اونها فقط دارن اَدا دَرمیارن. بزار برات توضیح‏بدم: تمام اون دولت‏هائی که اون حضرات نمایندِهِشان هستند، دارای سازمان‏های اطّلاعات و امنیّتی هستند. خداوکیلی آیا در اون «سازمان مِلل متّحد»، دستورالعملی برای یکسان‏کردن سازمان‏های اطّلاعاتی کشورها و ملل متّحد وجوددارد؟ آیا سعی در اجرای یک سیستم شفّاف بین‏المللی کرده‏اند؟ قوام شفّافیّتِ تصمیمات دولتی و بین‏المللی توسّط همین سازمان‏های اطّلاعاتی حفظ می‏شود ولی همین حضراتی که اِدّعای اتّحاد درقالب یک سازمان بین‏المللی متّحد ملّت‏ها را دارند، هرگز دراین راستا قدمی برنداشته‏اند. درواقع هرگز سعی‏نکرده‏اند جهت حفظ همان ملّت‏هائی که این سازمان داعیّۀ اتّحاد آنها را دارد، تمام تصمیمات دولت‏های حاکمه‏هِشان را شفّاف‏سازی نمایند و عملاً در آن سازمان، منافع دولت‏ها حفظ می‏شود و نه ملّت‏ها! یعنی سازمان‏های اطّلاعاتی درخدمت همان دولت‏های ظاهراً متّحد است و نه ملّت‏ها! برای اینکه موضوع کاملاً روشن شود به مُصوّبات زمین‏ماندۀ همین سازمان بین‏المللی درخصوص واگذاری بخش‏هائی از کشور هِند و نیز کشور چین به کشورهای دیگر و یا بصورت خودگردان اشاره‏می‏کنم که خواست مردم بومی آن مناطق می‏باشد ولی دولت‏های این دو کشور، نمایندگانی را به این سازمان بین‏المللی می‏فرستند که عملاً ازطریق یک سیستم اطّلاعاتی گسترده ‏پشتیبانی می‏شود. این موضوع درمورد شوروی سابق و کشورهای بلوک شرق کاملاً روشن بود و اینک نیز ادامه‏دارد.




- اتّحاد سالم اطّلاعاتی


اگر به‏راستی حکومت‏ها ادّعای مردمی‏بودن دارند، باید سازمان‏های اطّلاعاتی خود را بگونه‏ای سازماندهی‏کنند تا «نظام اطّلاع‏رسانی باز» تضمین‏شود. این نظام که اتّفاقاً در دستوری، چندماه پیش ازطریق رئیس‏جمهوری ایران نیز بصورتی خاصّ ابلاغ‏شد و در رسانه‏ها نیز اعلام‏شد، باعث بَرهَم‏خوردن رانت‏خواری‏ها و عدم‏ایجاد تِراست‏ها می‏شود. سازمان‏های اطّلاعاتی می‏توانند بهترین ضامنین چنین سیاست باز و مُدِرنی‏باشند. باتوجّه به‏اینکه همواره احتمال رفتار تحکّم‏آمیز و دیکتاتوری حکومتی که توسّط رانت‏خواران و مافیاهای سیاسی و اقتصادی تصرّف‏شده‏است، وجوددارد، بدون وابسته‏کردن سازمان‏های اطّلاعات و امنیّتی درچارچوب همان سازمان ملل متّحد، امکانپدیر نیست. ای‏کاش این سازمان‏ها و افسرانشان، اهمیّت نقش خودشان را زودتر می‏فهمیدند. روزی اینچنین خواهدشد ولی آن روز بسیار بسیار دور است؛ شاید بعد از جنگ جهانی سوّم!



- مُزدِ ازما بهتران


در انتهای هر ماه، نوار حقوقی(فیش حقوق) را به پرسنل می‏دهند تا بدانند عملکرد ماه پیششان چگونه بوده‏است و چقدر حقوق دریافت‏داشته‏اند. جالب اینجاست که غالباً یکنفر تمام نوارهای حقوقی را دردست دارد و یکی-یکی آنها را براساس نام به صاحبانشان می‏دهد. امّا نکتۀ جالب هنگامی‏است که نوار حقوقی مدیران جزء در یک پاکت جداگانه و سَربسته، بصورت کاملاً مُجزّا تقدیم حضورشان می‏شود. آره عزیزم، معمولاً همون مدیران با محبّتی که تمام کارهایشان را بردوش کارکنان بَدبخت گذاشته‏اند و به فعّالیّت‏های مهمّ شخصی خودشون پرداخته‏اند! بندگان خدا از صبح تا شب با خودرو و رانندۀ اداری به‏دنبال کارهای شخصی خودشان و فامیلشان هستند. درحالیکه کارکنان برای کارهای ضروریشان باید با بدبختی مرخّصی بگیرند، می‏بینی که برخی از این حضرات درپایان سال، کلّی مرخّصی طلبکارند و این نشان‏می‏دهد که مخلصانه و تمام‏وقت درخدمت مردم و میهنشان بوده‏اند، البتّه کلّی هم اضافه‏کاری داشته‏اند! اینجاست که جای همان سیستم‏های اطّلاعاتی و قوانین شفّاف‏سازی خالی‏است. مَگِه‏نه؟



- سازمان اطّلاعاتی غیر حکومتی


این‏که می‏گن سازمان اطّلاعاتی باید یک سیستم تشکّل‏یافتۀ حکومتی‏باشد، درست است ولی به‏این معنی نیست که همه، دستشان را روی دست بزارن و ببینند این سیستم معجزه‏می‏کند. درواقع تمام افراد یک جامعه موظّف‏هستند هرگونه اطّلاعاتی که منجر به اِحقاق حقّی می‏شود و یا اینکه باعث پیشرفت و آسایش دیگران می‏گردد را دراختیار همگان قراردهند. منظورم صرفاً گزارشات مردمی به نهادهای بازرسی و امنیّتی نیست بلکه رسانه‏ها و ارباب‏جَرائِد نیز به‏نوبۀ خود می‏توانند نقش مؤثّری دراین‏راستا داشته‏باشند. گزارشات مصوّر و مصاحبه‏های مستندِ این رسانه‏ها در سطوح پائین جامعه، می‏تواند بدور از ایجاد التهاب‏های سیاسی فراگیر اجتماعی که به درگیری‏های سنگین همچون وقایع بعد از انتخابات دَهُم ریاست‏جمهوری ایران انجامید، باعث کشف و رفع پیوستۀ ناهنجاری‏ها گردد. اینکار دیگر سیاه‏نمائی نیست بلکه نوعی رفتار عاقلانه، مدبّرانه و حق‏جویانه است که شایستۀ دریافت جایزه نیز می‏باشد. مسلّماً سازمان‏های اطّلاعاتی و امنیّتی نیز می‏توانند از چنین منابعی به‏خوبی بهره‏ببرند.



- بهائیّت


من توی بلاگ‏های قبلیم از بابیّت، بهائیّت، وهّابیّت و چند دین و فرقۀ دیگرنوشته‏بودم. درواقع براساس کتاب‏های تاریخ دبیرستانم فکرمی‏کردم بهائیّت همچون بابیّت یک فرقۀ جدید اسلامی‏است ولی درپاسخم نوشته‏اند که ابداً یک فرقه نیست، بلکه یک دین جدا است. دینی بعد از اسلام. حتّی نوشته‏اند که پیروان آن برای رسیدن به هدفشان فعّالند و برخلاف نظرمن که نوعی اِنفِعال و رُکود و به رَخوَت‏کشاندن در آنها وجوددارد، نوشته‏اند که بسیار فعّالند و ذکرکرده‏اند که از روش‏های مسالمت‏آمیز و غالباً سیاسی فعّالیّت‏می‏کنند.

این موضوع باعث شده‏که متوجّه‏بشوم باید بیشتر درخصوص اینگونه آئین‏ها دقّت‏کنم و اطّلاعات بیشتری جمع‏آوری‏کنم. مشکلی که ذهن مرا به خودش بدجوری مشغول‏کرده این‏است که: اگر براساس پاسخ یکی از آنها، دیانت بهائی معتقد به نوعی وحدت تمام ادیان است که البتّه در اسلام نیز به آن اشاره‏شده‏است، چگونه ممکن است بهائیّت را با اسلام متحّد و دور از تضادّ فرض‏کرد درحالیکه براساس قرآن، حضرت محمّد(ص)، آخرین پیغمبر ازطرف خداوند هستند؟ این موضوع یعنی خاتمیّت پیغمبران درهیچ کتاب الهی دیگری ذکرنشده‏است و فقط در قرآن ذکرشده‏است. اگر بهائیّت را بپذیریم، باید این اعلامیّۀ قرآن را انکارکنیم که درواقع انکار و مبارزه با اسلام است؛ و اگر خاتمیّت پیامبر اسلام را براساس قرآن بپذیریم، درواقع بهائیّت را بعنوان یک دین بعد از اسلام، ردّکرده‏ایم. امّا اگر بهائیّت را بعنوان یک فرقۀ اسلامی فرض‏کنیم آنگاه بحث بگونۀ دیگری می‏شود. حال‏آنکه براساس جوابیّۀ دوتن از ایشان، بهائیّت یک دین جدا است و نه فرقه‏ای از فِرَقِ اسلامی. من‏که کاملاً گیج‏شده‏ام. یادم است که چندماه پیش بعد از نماز جماعتی که در یکی از مساجد مرکز شهر شرکت بود، از عالم پیش‏نماز سؤالی درخصوص بهائیّت پرسیدم؛ ایشان خیلی سریع فرمودند که باید از علماء دیگر بپرسم که مشخّصاً منظورشان دفاتر مراجع بود. شاید علّت چنین پاسخی، همین تضادّی است که اینک درذهن من شکل‏گرفته و او ازهمان اوّل می‏دانست که به این نتیجۀ مبهم خواهم‏رسید.

يادگار 29/12/1388

- تولّد آب

سال جدید در راه است و مثل همیشه، همه دارن سعی‏می‏کنن خودشون را برای عید آماده‏کنند. خوشحال هستند. امّا من به یک شکل دیکِه خوشحالم. من می‏دونم که سیزده‏بدَر جزء جدائی‏ناپذیر عید هست. سیزده‏بدَر، روز تولّد آبِ عزیز است. چیه؟ چرا توفکر فرورفتی؟ بابا، سیزده‏بدَر روزی هست که من بیش‏از همیشه به‏فکر آب هستم. آره، خودت می‏دونی؛ آب برای من مظهر عشق و پاکی است. یک عشق پاک و بی‏همتا. عشقی خدائی. عشق از خدائی که وعده‏داده.

بهرحال باید به «آب» بگویم، عشق من، دوست من، عزیز من، مونِس شب‏های تاریک من؛ ایّامَت مبارک. برای رسیدن به بهشتت، ثانیّه‏شماری می‏کنم.

- اطّلاعات و ضدّاطّلاعات

سیستم‏های امنیّتی و اطّلاعاتی در کشورهای مختلف در چارچوب وزارتخانه و یا سازمان به وظایف خاصّ خودشان مشغول‏هستند. مثلاً در آمریکا درقالب سازمان و بانام «سیا» و در ایران قبل از انقلاب، بانام «ساواک» و در ایران بعد از انقلاب درقالب وزارتخانه درحال انجام‏وظیفه است. این سیستم‏های اطّلاعاتی و امنیّتی به‏شکل فوق‏العادّه ظریفی اقدام به جمع‏آوری، کلاسِه‏کردن و پردازش اطّلاعات مختلف می‏کنند. مهم‏ترین بخش هنگامی‏است که ارتباط اطّلاعات مختلف، پیرامون موضوعات ظاهراً بی‏ارتباط، مشخّص‏می‏شود. همانطور که در سِریال جالب «شِرلوک هُلمز» دیده‏می‏شود، افرادی همچون برادرِ شِرلوک که از هوش و ذکاوت استثنائیی برخوردارند، با بررسی اطّلاعات رسمی و غیررسمی مختلف و ظاهراً بی‏ارتباط، به‏شکل شگفت‏آوری به جمع‏بندی‏های عجیبی دست‏می‏یابند.

حکومت هرکشوری برای اتّخاذ هرگونه تصمیمی، هرچقدر بیشتر، از این افراد بهره‏ببرد، موفّق‏تر و دورتر از خطا خواهدبود. این رویّه دَه‏ها سال است که در کشوری مثل انگلیس(بریتانیا) اجراء‏می‏شود.

نکتۀ مهمّ دیگر این است که این سیستم‏های اطّلاعاتی، بمراتب بیش از آنچه که عوامّ تصوّرمی‏کنند، دستیابی به اطّلاعات داشته و همواره حَجم بسیاربسیار سنگینی از اطّلاعات را بصورت تقریباً طبقه‏بندی‏شده حفظ می‏کنند. بعنوان مثال هنگامیکه در همین عملیّات اخیر که به دستگیری برادران ریگی در ایران منجرشد، براساس برنامه‏هائی که در همین تلویزیون ایران به‏نمایش گذاشته‏شد، مصاحبه‏های افراد مختلف که حتّی در سطوح چندان بالای امنیّتی نیز نبوده‏اند، آنهم در میزگردهای بسیار معمولی تلویزیونی شبکه‏هائی همچون سی.اِن.اِن، در سال‏های پیش نگهداری‏شده‏بود تا سَرنخ‏های مختلف اطّلاعاتی برای بدست‏آوردن ارتباطات برادران ریگی و بررسی احتمال حضورشان در نقاط خاصّی از دنیا همواره به‏روزنگهداشته‏شده و به‏موقع مورد بهره‏برداری قرارگیرد.

درحالت عادّی این‏قبیل اطّلاعات، محرمانه مانده و حتّی درصورتیکه در عملیّات خاصّی مورد استفاده‏قراربگیرند، بازهم از منابع اطّلاعاتی و نیز دست‏داشتن سیستم‏های اطّلاعاتی در کسب اَخبار و اطّلاعات، سخنی بمیان‏نمی‏آید. بعبارت دیگر، گاهاً سال‏های سال سپری‏شده و هرگز سخنی دراینخصوص گفته‏نمی‏شود.

این موضوع یک اصل است و حتّی هنگام فروپاشی اتّحادجماهیرشوروی سابق، اطّلاعات طبقه‏بندی‏شدۀ سازمان مخوف و گستردۀ اطّلاعاتی آن یعنی «کا.گِ.بِ.» حفظ شد و انبوه عملیّات آن سازمان هرگز فاش‏نشد.

فیلم‏هائی شبیه «جیمز باند» یا همان مأمور 007 نیز باتوجّه به پوشیده‏ماندن همیشگی عملیّات سازمان‏های اطّلاعاتی پیشرفته می‏تواند بصورت مبالغه‏آمیز، درقالب چند فیلم سینمائی مشتری‏پسند، علاوه برحفظ گیشه و درآمد فوق‏العادّه، توانائی سازمان‏های اطّلاعاتی را در اذهان عمومی بیش‏از حدّ واقعی جلوه‏دهد!

هرچند که جریان دستگیری «برادران ریگی» نیز می‏بایست همچون هزاران مورد دیگر تا اَبَد مخفی می‏ماند امّا بنابه شرایط روز و اِلزامات زمانی و بهره‏هائی که اِفشاءِ این عملیّات بدنبال‏داشت موجب‏شد که با لَغو آن قانون اساسیِ سیستم‏های اطّلاعات و امنیّتی و سنّت‏شکنی غیرمنتظره، نظام سازمان‏های اطّلاعاتی به‏هم‏بریزد. درواقع هنگامیکه به‏اصطلاح بَرگ‏ها رو شد و یکطرفِ جریان، یعنی ایران، با دست‏های باز به ادامۀ بازی پرداخت، باعث‏شد که کلّیّۀ حریفان دُچار سَردرگمی عمیقی شده و اقدامات عجولانه‏ای را انجام‏دهند.

درواقع آنها از ترس بیش‏از اندازه، مرتکب اشتباهات پیوسته و استراتژیک شدند. نیمه‏کاره رهاکردن یک عملیّات اطّلاعاتی می‏تواند خسارت جبران‏ناپذیری را به چنین سیستم‏های اطّلاعاتی و امنیّتی واردنماید و این درحالی‏بود که حریفان با دستپاچگی فراوان، در فاصلۀ زمانی بسیار بسیار کوتاهی مرتکب تعداد زیادی از این اشتباهات‏شدند. کافی‏است با دقّت بیشتری به جزئیّات اوّلین خبری که درمورد دستگیری «ریگی» اعلام‏شد توجّه‏کنی. در همان خبر اعلام‏شد که عکسی از حضور «ریگی» در پایگاه آمریکائیان در کشور افغانستان گرفته‏شده‏است. این یک خبر کاملاً رسمی بود و علی‏رغم اِنکار سازمان‏های اطّلاعاتی متّهم‏شده، دارای بار وحشتناک و ضربۀ کشنده‏ای بود که بصورت کاملاً عجولانه باعث‏شد همان سازمان‏های اطّلاعاتی، ازترس نادیده‏گرفته‏شدن مواردِ حفاظتی مشابه، به‏ناگهان تمام عملیّات خود را معلّق‏کنند. این یعنی یک عقب‏نشینی غیرقابل جبران. درواقع کارشناسان و افسران اطّلاعاتی آن سازمان و سازمان‏های مشابه همچون بازیکنان زمین فوتبال، با پای خودشان به خودشان گُل‏زدند.

آنچه که در ذهن من بعنوان یک سؤال مبهم نقش‏بسته این است که: برادر «شِرلوک هُلمز» کجاست؟ باید یکی از این دو حالت را قبول‏کنیم: 1-اطّلاعات به‏موقع و کامل به او نرسیده‏است. 2-دیگری کسی مثل او در سازمان‏های آنها وجودندارد.

- هر اطّلاعاتی خوب است.

یکی از مواردی که سازمان‏های اطّلاعاتی و امنیّتی سعی در جمع‏آوری آن دارند، نام و مشخّصات نیروهای رُقبا و دشمنان خود است. مثل نام افسران و رَدِه‏های مختلف تشکیلاتی سازمان‏های اطّلاعاتی و امنیّتی متقابل. در برخی از کشورها، مسلّماً علاوه‏بر نام پرسنل سازمان‏ اطّلاعات و امنیّت، افراد دیگری همچون نیروهای کلیدی نظامی و شبهِ‏نظامی و اعتقادی نیز مَدّنظرمی‏باشد. درواقع براساس همین اطّلاعات می‏توانند حدس‏بزنند که یک منبع اطّلاعاتی، فرد مطمئنّی است و یا اینکه باتوجّه به وابستگی‏هایش، احتمالاً فردی نفوذی محسوب‏می‏شود. امّا اِشکال‏کار هنگامی بُروزمی‏کند که باتوجّه به‏اینکه وابستگی یک منبع اطّلاعاتی به سیستم‏های امنیّتی و عقیدتی حریف/رقیب کشف‏می‏شود، از همۀ اطّلاعات او چشم‏پوشی کرده و سریعاً خود را از او دورمی‏کنند. اینجا نیز یک اشتباه سنّتی رُخ‏داده‏است زیرا عملاً جهت حفظ امنیّت خود و مخفی‏ماندن نیروهای رابط اصلیشان، قسمت مهمّی از اطّلاعات را ازدست‏داده‏اند. بنظرمن یک سازمان قوی و مقتدر که ریگی به‏کفشش نیست، از این موضوع و احتمال استفادۀ سیاسی از آن هراسی به‏دِل راه‏نمی‏دهد و چنانچه بجای حفظ ارتباطات اصلی، قطع ارتباط و یا تعویض ارتباط ‏کند، علاوه براینکه نشانۀ ضعف آن سیستم اطّلاعاتی است بلکه نشانۀ احتمالی اَغراض شیطانی و نقشه‏های پلید و ضدّ انسانی آن سازمان می‏تواندباشد. درواقع اصول اوّلیّه را رعایت‏نکرده‏است. به بخش‏های بعدی دقّت‏کن تا بهتر متوجّۀ منظورم بشی.

- سازمان دُوَل متّحد

چیه؟ تعجّب‏کردی؟ عمداً ننوشتم «سازمان مِلل متّحد». آخِه اونجا که جای اتّحاد مِلّت‏ها نیست. اصلاً نمایندۀ مِلّت‏ها، الزاماً دولت‏هاشون نیستند. اونجا تعداد زیادی از نمایندۀ دولت‏های مختلف مردمی و غیرمردمی دنیا دور هم جمع‏می‏شوند و به‏قول خودشون یک کاری می‏کنند.

بنظرمن اونها فقط دارن اَدا دَرمیارن. بزار برات توضیح‏بدم: تمام اون دولت‏هائی که اون حضرات نمایندِهِشان هستند، دارای سازمان‏های اطّلاعات و امنیّتی هستند. خداوکیلی آیا در اون «سازمان مِلل متّحد»، دستورالعملی برای یکسان‏کردن سازمان‏های اطّلاعاتی کشورها و ملل متّحد وجوددارد؟ آیا سعی در اجرای یک سیستم شفّاف بین‏المللی کرده‏اند؟ قوام شفّافیّتِ تصمیمات دولتی و بین‏المللی توسّط همین سازمان‏های اطّلاعاتی حفظ می‏شود ولی همین حضراتی که اِدّعای اتّحاد درقالب یک سازمان بین‏المللی متّحد ملّت‏ها را دارند، هرگز دراین راستا قدمی برنداشته‏اند. درواقع هرگز سعی‏نکرده‏اند جهت حفظ همان ملّت‏هائی که این سازمان داعیّۀ اتّحاد آنها را دارد، تمام تصمیمات دولت‏های حاکمه‏هِشان را شفّاف‏سازی نمایند و عملاً در آن سازمان، منافع دولت‏ها حفظ می‏شود و نه ملّت‏ها! یعنی سازمان‏های اطّلاعاتی درخدمت همان دولت‏های ظاهراً متّحد است و نه ملّت‏ها! برای اینکه موضوع کاملاً روشن شود به مُصوّبات زمین‏ماندۀ همین سازمان بین‏المللی درخصوص واگذاری بخش‏هائی از کشور هِند و نیز کشور چین به کشورهای دیگر و یا بصورت خودگردان اشاره‏می‏کنم که خواست مردم بومی آن مناطق می‏باشد ولی دولت‏های این دو کشور، نمایندگانی را به این سازمان بین‏المللی می‏فرستند که عملاً ازطریق یک سیستم اطّلاعاتی گسترده ‏پشتیبانی می‏شود. این موضوع درمورد شوروی سابق و کشورهای بلوک شرق کاملاً روشن بود و اینک نیز ادامه‏دارد.

- اتّحاد سالم اطّلاعاتی

اگر به‏راستی حکومت‏ها ادّعای مردمی‏بودن دارند، باید سازمان‏های اطّلاعاتی خود را بگونه‏ای سازماندهی‏کنند تا «نظام اطّلاع‏رسانی باز» تضمین‏شود. این نظام که اتّفاقاً در دستوری، چندماه پیش ازطریق رئیس‏جمهوری ایران نیز بصورتی خاصّ ابلاغ‏شد و در رسانه‏ها نیز اعلام‏شد، باعث بَرهَم‏خوردن رانت‏خواری‏ها و عدم‏ایجاد تِراست‏ها می‏شود. سازمان‏های اطّلاعاتی می‏توانند بهترین ضامنین چنین سیاست باز و مُدِرنی‏باشند. باتوجّه به‏اینکه همواره احتمال رفتار تحکّم‏آمیز و دیکتاتوری حکومتی که توسّط رانت‏خواران و مافیاهای سیاسی و اقتصادی تصرّف‏شده‏است، وجوددارد، بدون وابسته‏کردن سازمان‏های اطّلاعات و امنیّتی درچارچوب همان سازمان ملل متّحد، امکانپدیر نیست. ای‏کاش این سازمان‏ها و افسرانشان، اهمیّت نقش خودشان را زودتر می‏فهمیدند. روزی اینچنین خواهدشد ولی آن روز بسیار بسیار دور است؛ شاید بعد از جنگ جهانی سوّم!

- مُزدِ ازما بهتران

در انتهای هر ماه، نوار حقوقی(فیش حقوق) را به پرسنل می‏دهند تا بدانند عملکرد ماه پیششان چگونه بوده‏است و چقدر حقوق دریافت‏داشته‏اند. جالب اینجاست که غالباً یکنفر تمام نوارهای حقوقی را دردست دارد و یکی-یکی آنها را براساس نام به صاحبانشان می‏دهد. امّا نکتۀ جالب هنگامی‏است که نوار حقوقی مدیران جزء در یک پاکت جداگانه و سَربسته، بصورت کاملاً مُجزّا تقدیم حضورشان می‏شود. آره عزیزم، معمولاً همون مدیران با محبّتی که تمام کارهایشان را بردوش کارکنان بَدبخت گذاشته‏اند و به فعّالیّت‏های مهمّ شخصی خودشون پرداخته‏اند! بندگان خدا از صبح تا شب با خودرو و رانندۀ اداری به‏دنبال کارهای شخصی خودشان و فامیلشان هستند. درحالیکه کارکنان برای کارهای ضروریشان باید با بدبختی مرخّصی بگیرند، می‏بینی که برخی از این حضرات درپایان سال، کلّی مرخّصی طلبکارند و این نشان‏می‏دهد که مخلصانه و تمام‏وقت درخدمت مردم و میهنشان بوده‏اند، البتّه کلّی هم اضافه‏کاری داشته‏اند! اینجاست که جای همان سیستم‏های اطّلاعاتی و قوانین شفّاف‏سازی خالی‏است. مَگِه‏نه؟

- سازمان اطّلاعاتی غیر حکومتی

این‏که می‏گن سازمان اطّلاعاتی باید یک سیستم تشکّل‏یافتۀ حکومتی‏باشد، درست است ولی به‏این معنی نیست که همه، دستشان را روی دست بزارن و ببینند این سیستم معجزه‏می‏کند. درواقع تمام افراد یک جامعه موظّف‏هستند هرگونه اطّلاعاتی که منجر به اِحقاق حقّی می‏شود و یا اینکه باعث پیشرفت و آسایش دیگران می‏گردد را دراختیار همگان قراردهند. منظورم صرفاً گزارشات مردمی به نهادهای بازرسی و امنیّتی نیست بلکه رسانه‏ها و ارباب‏جَرائِد نیز به‏نوبۀ خود می‏توانند نقش مؤثّری دراین‏راستا داشته‏باشند. گزارشات مصوّر و مصاحبه‏های مستندِ این رسانه‏ها در سطوح پائین جامعه، می‏تواند بدور از ایجاد التهاب‏های سیاسی فراگیر اجتماعی که به درگیری‏های سنگین همچون وقایع بعد از انتخابات دَهُم ریاست‏جمهوری ایران انجامید، باعث کشف و رفع پیوستۀ ناهنجاری‏ها گردد. اینکار دیگر سیاه‏نمائی نیست بلکه نوعی رفتار عاقلانه، مدبّرانه و حق‏جویانه است که شایستۀ دریافت جایزه نیز می‏باشد. مسلّماً سازمان‏های اطّلاعاتی و امنیّتی نیز می‏توانند از چنین منابعی به‏خوبی بهره‏ببرند.

- بهائیّت

من توی بلاگ‏های قبلیم از بابیّت، بهائیّت، وهّابیّت و چند دین و فرقۀ دیگرنوشته‏بودم. درواقع براساس کتاب‏های تاریخ دبیرستانم فکرمی‏کردم بهائیّت همچون بابیّت یک فرقۀ جدید اسلامی‏است ولی درپاسخم نوشته‏اند که ابداً یک فرقه نیست، بلکه یک دین جدا است. دینی بعد از اسلام. حتّی نوشته‏اند که پیروان آن برای رسیدن به هدفشان فعّالند و برخلاف نظرمن که نوعی اِنفِعال و رُکود و به رَخوَت‏کشاندن در آنها وجوددارد، نوشته‏اند که بسیار فعّالند و ذکرکرده‏اند که از روش‏های مسالمت‏آمیز و غالباً سیاسی فعّالیّت‏می‏کنند.

این موضوع باعث شده‏که متوجّه‏بشوم باید بیشتر درخصوص اینگونه آئین‏ها دقّت‏کنم و اطّلاعات بیشتری جمع‏آوری‏کنم. مشکلی که ذهن مرا به خودش بدجوری مشغول‏کرده این‏است که: اگر براساس پاسخ یکی از آنها، دیانت بهائی معتقد به نوعی وحدت تمام ادیان است که البتّه در اسلام نیز به آن اشاره‏شده‏است، چگونه ممکن است بهائیّت را با اسلام متحّد و دور از تضادّ فرض‏کرد درحالیکه براساس قرآن، حضرت محمّد(ص)، آخرین پیغمبر ازطرف خداوند هستند؟ این موضوع یعنی خاتمیّت پیغمبران درهیچ کتاب الهی دیگری ذکرنشده‏است و فقط در قرآن ذکرشده‏است. اگر بهائیّت را بپذیریم، باید این اعلامیّۀ قرآن را انکارکنیم که درواقع انکار و مبارزه با اسلام است؛ و اگر خاتمیّت پیامبر اسلام را براساس قرآن بپذیریم، درواقع بهائیّت را بعنوان یک دین بعد از اسلام، ردّکرده‏ایم. امّا اگر بهائیّت را بعنوان یک فرقۀ اسلامی فرض‏کنیم آنگاه بحث بگونۀ دیگری می‏شود. حال‏آنکه براساس جوابیّۀ دوتن از ایشان، بهائیّت یک دین جدا است و نه فرقه‏ای از فِرَقِ اسلامی. من‏که کاملاً گیج‏شده‏ام. یادم است که چندماه پیش بعد از نماز جماعتی که در یکی از مساجد مرکز شهر شرکت بود، از عالم پیش‏نماز سؤالی درخصوص بهائیّت پرسیدم؛ ایشان خیلی سریع فرمودند که باید از علماء دیگر بپرسم که مشخّصاً منظورشان دفاتر مراجع بود. شاید علّت چنین پاسخی، همین تضادّی است که اینک درذهن من شکل‏گرفته و او ازهمان اوّل می‏دانست که به این نتیجۀ مبهم خواهم‏رسید.

۱۳۸۸ اسفند ۹, یکشنبه

يادگار 09/12/1388

- آب و سیاست

- می‏دونم آب اهل سیاست نیست و فقط به‏یک زندگی پاک و سالم می‏اندیشِه؛ ولی اینبار مجبورم براش از پُشتِ پَرده‏های سیاست بگم. سیاستی که اگِه درست اجراء‏بشِه، همه‏جا را به ذلالی آب می‏کنِه. آبِ عزیزم، قبول کن. می‏دونی که همیشه سعی‏می‏کنم همه‏چیز را اونطور که هست و نه اونطور که دلم‏می‏خواد، درک‏کنم. یعنی همونجوری که تو از من انتظارداری. مگه نمی‏خوای خودم‏باشم؟!

- اقلّیّت در اقلّیّت

یک کم بیشتر فکرکن؛ ببین عزیز من: توی دنیا مگِه چند درصد مسلمان وجودداره؟ کلّی‏ها پیرو ادیان و مذاهب الهی و غیر الهی هستند که فقط یک هفتم تا یک ششمشان مسلمان هستند. حالا کمی جلوتر برو. از این مسلمان‏ها، چقدرشون شیعه هستند؟ می بینی که درصد کمی هستند. چون اکثراً اهل تسنّن هستند که البتّه در داخل سنّی‏ها نیز فرقه‏های متعدّدی وجودداره و می‏شِه به شافعی‏ها و غیره و حتّی وهّابیون هم اشاره‏کرد. توجّهی هم به بابی‏ها و بهائی‏ها داشته‏باش که از دیدگاه دیگری برخوردارند و حتّی گاهاً می‏بینیم که بهائی‏ها خودشون را پیرو یک مذهب از اسلام نمی‏دانند بلکه بهائیّت را نوعی دیانت جدید می‏دانند که تفسیر خاصّ خودش را دارد.

بگذریم؛ برگردیم سَر بحث اصلی: می‏بینی که شیعیان درصد بسیار کمی را تشکیل می‏دهند. خُب حالا توی همین شیعیان هم فرقه‏های مختلفی داریم. چند امامی‏ها مثل حوثی‏ها که ظاهراً چهارامامی هستند. شکل‏های مختلفی هم وجوددارن. امّا فقط یکی از این فرقه‏های شیعه، دوازده‏امامی هست! یعنی مذهب رسمی ایران.

حالا به من بگو چه حالی داری؟ وقتی می‏بینی که اقلّیّتی در اقلّیّت‏ها هستی، چه احساسی داری؟ بازم حرف دارم:

- دشمن

خُب، دیدی که یک اقلّیّت در داخل اقلّیّت‏ها هستی. یعنی اقلّیّتِ شیعۀ دوازده‏امامی در اقلّیّتِ مسلمان درکلّ جهان. امّا موضوع به همینجا ختم‏نمی‏شِه. این اقلّیّتِ در اقلّیّت، در یک کشور استثنائی، اکثریّت است. یعنی در ایران، اکثریّت غالب هست. بنابراین برای خودش می‏تونِه ساز و کار خاصّی تدارک‏ببینِه. آخرین امام شیعیان دوازده امامی، امام مهدی(عج) هستند. همانی که درزمان غیبتِ صُغری، چهار نائب خاصّ داشت و در زمان غیبتِ کبری اشاره به نیابت عُلما کردند که به روایت امروزی‏ها و از دیدگاه مرجعیّت به شکل خاصّی به موضوع ولایت فقیه مطلقِه می‏رسیم. درمورد این آخری هم بحث زیادی وجودداره که مهمترینش، بحث حکومت مطلقِه و تمام‏عیار است که در بطن بحث، سخن از ولایتی جهانی است و ابداً به یک مرز جغرافیای سیاسی مثل ایران محدودنمی‏شود.

چیه؟ به این‏یکی توجّه‏نکرده‏بودی؟ حالا کجاش را دیدی؟ اگِه یک کم بیشتر دقّت‏کنی، این بحث حکومت مطلقۀ جهانی همان بحثی است که ازهمان ابتدا، یعنی درست از صَدر اسلام، موضوع اصلی حکومت اسلامی را تشکیل‏می‏داد و درست بعد از وفات حضرت محمّد(ص) و عدم خلافت امام علی(ع) و آغاز خلافت سه خلیفۀ دیگر، باعث بوجوآمدن انشعابات دربین مسلمانان شد؛ اونهم درست درزمانیکه قدرت‏های بزرگ جهانی، بشدّت از پیشروی اسلام جلوگیری می‏کردند و جنگ‏های صلیبی فقط قسمت کوچکی از دشمنی‏های نهادینه بود. بَدنیست به اَندُلِس(اسپانیای فعلی) که مسلمان‏شده و بعداً از حکومت گستردۀ مسلمانان پَس‏گرفته‏شد نیز نگاه‏کنی.

خُب، حالا به من بگو به چه نتیجه‏ای رسیدی؟ آره، درستِه: یک عالَم دُشمن!!! اکثریّت دشمنان و اقلّیّت مسلمانان. این مسئله در حکومت شیعۀ دوازده امامی که هرگز پانگِرفت و اینک درقالب نظام ولایتِ مطلقۀ فقیه، در یک گوشِۀ کوچک جهان پاگِرفتِه‏است، ابداً یک نظام سیاسی حاکم بر یک کشور نیست بلکه براساس اصول حاکم بر شریعت شیعۀ دوازده‏امامی، برمبنای یک حکومت مطلقۀ جهانی است و داعیّۀ آنرا دارد واِلّا قواعد تشکیل‏دهندۀ آن دُچار تزلزل می‏شود.

یک نگاهی هم به قوانین انتهای حکومت بر غیرمسلمانان در سرزمین‏های اسلامی که صراحتاً در قرآن کریم آمده‏است، بی‏انداز. بحث خراج و مالیّات افزوده و موارد بسیار دلهره‏آور برای آنان وجوددارد.

حالا خودت را جای آنها قراربده. چکارمی‏کنی؟ قطعاً تمام‏عیار وارد جنگ می‏شی. یعنی اون اقلّیّت مسلمان را هدف‏قرارمی‏دی. از گروه‏های تندروترشون هم شروع‏می‏کنی. مثل وهّابی‏های سنّی مذهب و یا دوازده‏امامی‏های شیعه مذهب. حتّی غیرمستقیم هم حمله‏خواهی کرد. مثل کمک به غیرتندروها، یعنی سنّی‏های دیگر و یا بهائی‏ها و غیره. روش‏های مستقیم هم وجودداره که از جنگ‏های تمام‏عیار گرفته تا جنگ‏های روانی و به‏اصطلاح نرم و غیره، طیف گسترده‏ای از دشمن‏ها را تکمیل‏می‏کند.

می‏بینی؟ اون کلمات دُشمن-دُشمنی که مکرّراً در سخنرانی‏ها می‏شنوی، اصلاً مربوط به دشمنی‏های نظامی عصرجدید نیست بلکه گوینده، سخنران و یا مقالِه‏نویس، عمق جریان دشمنی هزار و چهارصدساله را دَرک‏کرده امّا مُخاطَبین غالباً فقط پیامی سطحی از آنرا درک‏می‏کنند. برای همین هم هست که برخی از شنیدن مداوم این کلمه، اِبراز ناخرسندی می‏کنند. حتّی بحثِ «توهُم توطئه» نیز مطرح‏می‏شود که البتّه هرچند بحث درست و ریشه‏داری است ولی جایگاه طرح آن اینجا نیست. تاریخ نشان‏داد که «توهّم توطئه» نیز باعث‏شد که جریانی مثل پُشت‏کردن اَهل کوفه به امام زمانشان رُخ‏دهد که بعدها هم به پشیمانی و ندامت مادام‏العمر انجامید. آره عزیزم، هر عبارت، جایگاه خاصّ خودش را دارد و استفادۀ نادرست از آن در جایگاهی نامناسب، باعث‏می‏شود تا از هدف بحث اصلی خارج‏شویم. درست مثل همین حکایت «دُشمن» که سخنران به دشمنی دیرینِه اشاره‏دارد امّا با بحثِ نابجای «توهُّم توطئه» به دشمن تخیّلی تبدیل‏می‏شود! بَدتر از اون باعث جبهه‏گیری گروه موافق وجود دشمنان شده و اصل بحث «توهّم توطئه» نیز درجایگاه خودش مطرح‏نمی‏شود و هزارتا خسارت دیگری نیز واردمی‏گردد.

- اشکال کجاست؟

یک کم به طیف گستردۀ مخالفین و موافقین در هردو گروه نگاه‏کن. چی‏می‏بینی؟ کلّی آدم دُرست و راست که غالباً خیرخواه و سالم هستند. اوّلش اختلاف سلیقه و بحث‏های مقدّماتی داشته‏اند ولی کم‏کم ازهَم بیشتر فاصله‏گرفته‏اند و کار به جاهای وحشتناک کشیده. در همین انتخابات دهمین دورۀ ریاست جمهوری ایران دیدی که چه اوضاعی بپاشد؟ دیدی چقدر همون آدم‏های مُعتقد، همدیگر را متّهم‏کردند؟ آخر داستان از همون اوّل معلوم بود. به چندتا توبه و بخشش ختم‏می‏شد و سعی در رفع ابهامات می‏کردند ولی چرا یکبار نمی‏نشینند و اصل مشکل را مطرح‏نمی‏کنند؟ اون آدم‏هائی که یک روز همواره و دائماً چشم تو چشم همدیگه، از صبح تا شب، با هم کارمی‏کردند و باهم سَر یک سُفره می‏نشستند و مسئولیّت‏های اصلی یک نظام حکومتی دُشوار را بعهده‏گرفته‏بودند، حالا تا اینحدّ ازهم فاصله‏گرفتند و حتّی به فحّاشی و کارهای دیگر پرداختند! اونهمه درگیری خیابانی و جار و جنجال بخاطر چی‏بود؟ آیا واقعاً مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این آتش‏بازی را دامن‏زده‏بود یا اینکه غفلت از اصل موضوع، اینها را به‏جان یکدیگر انداخته‏بود؟

چرا هیچکدومشان نفهمیدند که استراتژی همان دشمنی که به‏وجودش اعتقادداشتند، فقط به استفاده از عناصر کم‏تحرّک‏ترهمچون بیشتر فرقه‏های معتدل مذاهب اسلامی و حتّی فرقه‏های جدید همچون بهائی‏ها خلاصه‏نشده و اینک از تندروهای درون سیستم نیز به‏شیوۀ جدیدی استفاده‏می‏شود؟! برای به‏انحراف‏کشاندن یک حرکت اصیل، نمی‏توان مستقیماً با آن مقابله‏کرد بلکه دو شرط وجوددارد:

اوّلاً از عناصر مُنفعِل برای ایجاد کُندی در حرکت و یا توقّف آن باید استفاده‏کرد که در اینجا می‏شود فِرقِه‏های کم‏تحرّک و جدید.

ثانیّاً از عناصر تندرو و احساسی غیرمسلّط به اصول، جهت تخریب و فروپاشی اصل حرکت باید بهره‏جست.

آنچیزی را که ازهمان ابتدا متوجّه‏شده‏بودند، مورد اوّل بود ولی به‏غلط. درواقع همه‏چیز را درهمان اوّلی خلاصه‏دیده‏بودند درحالیکه موضوع اوّل تنها وظیفۀ ایجاد کُندی و رَخوَت را بعهده‏داشت و ابداً درحدّی نبود که بحث فروپاشی را ایجادنماید. فاجعه آنجا بود که عناصر نوع دوّم، با برداشتِ نادرست از عناصر گروه اوّل و عدم شناخت کافی از اصل و تاریخچۀ موضوع، به‏شدّت تحریک‏شدند و سلسله رفتارهای خطرناک و مخرّب را شروع‏کردند. این رفتار به‏نوبۀ خود تشدید‏می‏شد. یعنی یک «بازخورد مثبت» و دامنۀ تحریکات اجتماعی را می‏افزود. درهردو جناح اصلی این اتّفاق مکرّراً رُخ‏می‏داد و هرلحظه بیشتر از قبل، کنترل را ازبین‏می‏بُرد. اگر به درگیری‏های خیابانی و وبلاگ‏نویسی‏ها و توهین‏های متقابل جناح‏ها و استفاده از تمام امکاناتشان در برخوردهای مستقیم و غیرمستقیم نگاه‏کنی، باتوجّه به مطالبِ بالا متوجّه‏می‏شوی توطئۀ اصلی تاچه‏حدّ سازمان‏یافته‏ و موفّق‏بوده‏است.

جریان «نفوذی‏ها» نیز درهمین بُرهِه مطرح‏می‏شود که جایگاه بحث مبسوطی را می‏طلبد. بگذار بحث را جمع‏کنم:

این نظام، فارغ از بحث درستی و مشروعیّت و ریشه‏اش، دُچار نوعی تلاطم خطرناک‏شد که ناشی از «غفلت» است. غفلتی که سَران اصلی آن، درسخنرانی‏ها، به‏صراحت به‏آن اشاره‏کردند و تذکّردادند. اشتباه است اگر فکرکنی که فقط ناشی‏بازیِ عوامل امنیّتی کار را به اینهمه خسارت کشانده‏باشد بلکه باتوجّه به «اصل دشمنی» و باتوجّه به تحلیل بالا متوجّه‏می‏شوی که «غفلت» باعث‏شد که استراتژی همان «دُشمن» را درک‏نکنند و در یک گودال فتنه بی‏افتند. فتنه‏ای که آسیب‏های فراوان آن حالاحالاها ادامه‏دارد و برای مَهارکردن آن، هوشمندی فوق‏العاده‏ای را می‏طلبد.

- کی بهرۀ اصلی را بُرد؟

پیروز واقعی این جریان، درخارج از برخوردها وجودداشت و دارد. حقیقت اینجاست که اصل نظام هیچ‏کشوری قرارنبود عوض‏شود بلکه بی‏ثباتی در آن هدف یک‏سلسله توافقات بین‏المللی بود. توافقات پُشتِ‏پَرده و دقیق. هیچکس در این دنیای پول‏پَرست دِلش برای دیگری نسوخته‏است. قسمتی از داستان پُشتِ‏پردِه که هنوز هم ادامه‏دارد ازاین‏قراراست:

اقتصاد جهانی به‏شکل غیرقابل کنترلی برای چندسال پیاپی دُچار تزلزل شده‏بود و سهام‏داران اصلی، دائماً دُچار وقفه و رکود دامن‏گیر و فلج‏کنندۀ اقتصادی و بدنبال آن عواقب اجتماعی ویژه‏ای شده‏بودند. دراین‏بین کشورهای فرصت‏طلبی مثل چین و روسیّه نهایت بهره‏را بُردند. درست درزمانی که شرکای تجاری آنها در سازمان‏های تجارت بین‏المللی دُچار گرفتاری‏های فلج‏کنندۀ اقتصادی و اجتماعی بودند، با یک تقلّب برنامه‏ریزی شده، بارِخودشون را بسته‏بودند و به رُشدهای اقتصادی عجیبی دست‏یافته‏بودند.

بزار روشن‏تر بهت بگم: چین، محصولات درجه یک و درجه سِه دارد. با محصولات درجه‏یک، در دنیا مطرح است و در بازارهای جهانی حتّی توانسته‏است نمایندگی تولیدات عمدۀ مارک‏ها و کمپانی‏های مطرح جهانی را بدست‏آورد. امّا جمعیّت میلیاردی آن که عمدتاً در روستاهای بازمانده از سیاست‏های کمونیستی و مائوئیسمی متمرکزهستند، نیاز به کار و درآمد دارند. صنایع دست سوّم، سَبُک و خانگی این روستاها، شهرهای کوچک و ضعیف می‏توانست نجات‏دهندۀ اقتصاد روبه‏زوال این‏کشور باشد. بانگاهی به محصولات درجه‏سوّم و نامرغوب چینی، از اسباب‏بازی‏ها گرفته تا بسیاری از کالاهای دیگر، خیلی سریع متوجّه‏می‏شوی که در کارگاه‏های کوچک ساخته‏شده‏اند. برای تولیداتِ این کارگاه‏های کوچک و افتضاح چینی باید بازار متناسبی فراهم‏می‏شد. چین با یک سیاست، سعی در عدم مخالفت نسبت به تحریم‏های بین‏المللیی که به کشورهائی نظیر ایران، لیبی، کوبا و غیره تحمیل‏می‏شد، می‏کرد و از سوی دیگر، بعنوان بهترین محلّ تدارکات اقلام مصرفی همین کشورهای تحریم‏شده، واردِعمل‏می‏شد. در این راستا همواره سعی‏کرد که ظاهرنمائی کافی برای انحراف ذهن شرکای تجاری‏اش ازخود بروزدهد. مثل زمین‏گذاشتن کار نیروگاه هسته‏ای بوشهر که سال‏ها پیش، از ادامۀ آن انصراف‏داد. درواقع از منابع این کشورهای درحال تحریم، کمال استفاده‏را کرد و روابط بسیار گسترده‏ای را تدارک‏دید. چین توانست اقتصادکشورش را درحالیکه شرکای بین‏المللی‏اش درحال نابودی‏بودند، نجات‏داده، رُشددَهَد و کم‏کم به یک رقیب غیرقابل رقابت تبدیل‏شود.

بهمین‏دلیل بود که وزیر امورخارجۀ آمریکا از عبارتِ توهین‏آمیز «تحت فشارقراردادن» درقبال چین به‏راحتی استفاده‏کرد. درواقع آنها عملاً درحال یک‏نوع جنگ برسَر منابع کشورهای درحال توسِعِه، خصوصاً کشورهای تحریم‏شده‏هستند.

چین سال‏هاست که درحال فروپاشی می‏باشد. درست اززمانی که کاسِه‏کوزۀ کمونیست بهم‏ریخت و شوروی سابق ازهم‏پاشید و تبدیل به دِل و جیگر زلیخاه شد، چین باایجاد یک سیستم منضبط بسته، اجازه‏نداد که جمعیّت میلیاردی‏اش نیز آنچنان دچار التهاب‏شوند و جلو سَربرآوردن رهبران ضدّ کمونیست را گرفت. مثل جریا میدان «تیان‏آن‏مِن» که در همین تلویزیون ایران هم درهمان سال‏ها نشان‏داده‏شد. آمریکا با جلوانداختن شرکت گوگل و بحث گستردۀ شکستن محدودیّت دسترسی کاربران به اینترنت، ظاهراً ایران ولی درواقع داشت چین را تهدیدمی‏کرد. درواقع چین موظّف‏است که بهای یکی چندسال تقلّب خودش در این سال‏های رکود اقتصادی را پرداخت‏کند. اگر مثل بچّۀ آدم اینکار را انجام‏داد، که هیچ؛ ولی اگر نکرد، با تهدید جدّی دستیابی آزادانۀ مردم ساده و البتّه زیادش به اطّلاعات دنیای آزاد، فریبنده و غیر سوسیالیستی جهان مواجه‏خواهدشد. جریان «ایغورهای مسلمانِ چین» هم یکی از همین فتنِه‏ها بود. روسیّه هم به‏همین شکل. اونهم بهای تقلّبش را باید بدهد. تاریخ ثابت‏کرده‏است که بَرسَر منابع کشورهای دیگر، سَر میز مذاکرات پَشتِ پَرده، براساس همان توافقات دیرینۀ بین‏المللی، توافق‏خواهندکرد. می‏گی‏نه، بُرو عهدنامه‏های ترکمانچای و گلستان را که اتّفاقاً یکی از آنها به‏خطّ زیبای مرحوم امیرکبیر نوشته‏شده‏است را بخوان!

چیه؟ گیچ‏شدی؟ نه عزیزم؛ این گیجی نیست. تازه داری دنیای اطرافت را بهتر می‏بینی. مثل این است که یک بار سنگینی از روی ذهنت برداشته‏شده‏است. حالا کم‏کم داری می‏فهمی که سیاستمدارهای واقعی، در وزارت‏های امور خارجه و یا مجلس‏ها، با چه مشکلات پیچیده‏ای روبرو هستند. تو بحث تقلّب در انتخابات و یا احیاناً کلمۀ «دروغ» را می‏شنوی ولی اونها دارن اصل داستان را می‏بینند. وقتیکه تو سَرگرم بحث درمورد فلان مناظرۀ قبل از انتخابات هستی، اونها دارن به فرایندی که خیلی سریع داره به یک بحران اجتماعی گسترده تبدیل‏میشِه نگاه‏می‏کنند.

- چراغ را روشن‏نکن!

میگه: ای‏بابا، اینکه حقّ مسلّم من هست. هوا تاریک‏شده و باید چراغ را روشن‏کنم. ولی نمی‏زارن. اگِه روشن کنم، میان می‏زننم! یعنی چه؟!

بازم که زود قضاوت کردی! درسته، این حقّ تو هست که چراغ را روشن‏کنی ولی درزمان حملۀ هوائی دشمن، فقط روشن‏شدن یک چراغ کوچک باعث‏میشه که هواپیمای بمب‏افکن دشن، متوجّۀ وجود خانه‏ها بشه و همان‏منطقه‏ای را که تو برای دیدن جلو پایت در شب و تاریک، روشن‏کرده‏ای را بمباران‏کنِه؟

عزیز من، مشکلات و ناراحتی‏ها، دزدی‏ها و بسیاری از کارهای خلاف اجتمائی و حکومتی را باید افشاء‏کنی. باید به همه بگی، ولی چه‏وقت؟ وقتی که یک حکومت به‏شکل تمام‏عیاری درگیر بُحران اجتماعی و به‏اصطلاح خودشون، درگیر جنگِ‏نرم شده، گفتن تو درست مثل همون چراغی است که درهنگام حملۀ هوائی شب‏هنگام دشمن روشن‏کرده‏ای. تو باید قبل از این بُحران، اینکار را می‏کردی. اصلاً اگر به‏موقع کرده‏بودی، حالا اینهمه مشکل پیش‏نمی‏آمد. خیلی خب؛ اِشکالی نداره، می‏تونی و باید اینکارها را انجام‏بدی ولی بزار یک‏کمی از این شرایط بگذره.

الآن چندماهی گذشته، دارن نقاط کور و حفره‏های خلاء قانونی و مُبهَم را ازبین‏می‏بَرن. تو هم برو توی گود. بسم‏الله بگو. نترس. حرفت را بزن. صادقانه بگو ولی مواظب‏باش. مبادا جریان چراغ و اون هواپیماها دوباره شروع‏بشِه‏ها!

کارت را انجام‏بده. اصلاً بجای یک چراغ، صدتا چراغ را روشن‏کن. جلو پای تصمیم‏گیران، بازرسان و همۀ آدم‏های خوب را روشن‏کن. ولی اگه دیدی وضعیّت جنگی‏شد و هوا تاریک هست و حمله‏های هوائی شروع‏شد، چراغ‏ها را خاموش‏کن. ولی روشنگریت را هوشمندانه ادامه‏بده. یواش بُرو پیش مسئولان امر، توی گوششون حرفهات را بزن! آفرین.

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

يادگار 16/11/1388

- آرامش در آب

امشب رفته‏بودم استخر سرپوشیدۀ کوثر. تقریباً سَرِ کوچمون هست. پسر برادرم را هم همراهم برده‏بودم. وقتیکه روی آب درازمی‏کشم، و به موسیقیی که ازدرون آب پخش‏میشه گوش‏می‏کنم، یکجورائی آرامش‏پیدامی‏کنم. ولی امشب حالم خوب نبود. نزدیک به سه‏ریع ساعت، کمی حالت تهوّع داشتم. نوعی خستگی احساس می‏کردم. نمی‏دونم چرا ولی شاید بخاطر این بود که گرسنه بودم و چیزی نخورده‏بودم. درواقع سطح فرهنگی افرادی که به این مجموعه پامی‏زارن، غالباً بالا است و تقریباً احساس خوبی‏دارم ولی نمی‏دونم چرا امشب بهم خوش‏نگذشت؟ شاید علّتش این بود که اونجا شلوغ بود. ولی بهرحال آب آرامش‏بخش هست. مگه نه «آب» عزیزم؟

- ولایت

اونطور که شنیده‏ام، براساس روایات، امام زمان(عج) دو غیبت داشته‏اند. غیبت کوتاه و غیبت طولانی که هنوز ادامه‏دارد. درزمان غیبت کوتاهشون، چهارتا نائِب خاصّ داشته‏اند. هنگامیکه نائب چهارم متوجّه‏می‏شوند که بعد از ایشان نائب خاصّی نخواهدبود و غیبت کبری(طولانی) شروع‏خواهدشد، از ایشان می‏پرسند که دراین مدّت پیروان و شیعیانتان از چه کسی تبعیّت کنند؟ آنطور که شنیده‏ام ایشان نیز پاسخ‏می‏دهند که از علماء پیروی نمایند. نباید فراموش‏کرد که خلفای وقت و قبل از آن(امویّان و عبّاسیّان) مورد تأیید امامان نبوده‏اند. امروز که چهارده قرن از آن‏زمان می‏گذرد و مرزهای سیاسی، قلمروهای شناخته‏شدۀ بین‏المللی همچون کشورها را با نظام‏های سیاسی متفاوت از یکدیگر جدانموده‏است، مسلّماً با این کثرت جمعیّت و تنوّع سلائق و گرایش‏ها، انتخاب عالِم اَعلَم بگونه‏ای که همِگان قبولش‏داشته‏باشند به‏راحتی مُیسّرنیست. زیرا براساس رویِۀ شیعیان دوازده‏امامی، هرکسی به فراخور فهم، دانش و عقاید خود، مقلِّد مجتهدی که تشخیص‏داده‏است اَعلَم می‏باشد، شده‏است.

هرچند می‏شود که عُلما و مجتهدین مختلفی بعنوان مَراجع‏تقلید در یک اقلیم فرض‏کرد ولی نمی‏توان بیش از یک حاکم را برای همان اقلیم درنظرگرفت. ازآنجا که برای یافتن همان یک عالِمی که مورد اشارۀ امام زمان(عج) بوده‏است، لازم‏است نوعی اِجماعِ‏عمومی برقرارگردد، در قانون اساسی موجود ایران پیشبینی شده‏است که به‏شیوۀ رأی‏گیری، مردم هرکس که تصوّرمی‏کنند شایستگی دارد را به مجلسی بنام «مجلس خبرگان‏رَهبری» می‏فرستند. سپس این افراد که از دانش فقهی درحدّ بالائی برخوردارند، صلاحیّت بحث و تبادل نظر جهت شناسائی همان عالِمِ‏اَرشد را خواهندداشت. به‏همین سادگی. من سعی‏کردم تمام این مراحل را از اوّل تا آخر مرورکنم. علّتش هم این بود که نمی‏خواستم تحت‏تأثیر جار و جنجال‏های رسانه‏ای و درگیری‏های زشتِ بعد از انتخاباتِ‏دَهُم قراربگیرم و راه درست را از نادرست، به‏طریقی صحیح برای خودم تشخیص‏دهم. از رفتار متعصِّبانه نیز جدّاً پرهیزکردم و به منابعی که می‏یافتم، نگاهی بنیادین می‏انداختم. سخنان تحریک‏آمیز از دو جناح را به ذهنم راه‏نمی‏دادم تا مبادا دُچار لغزش نگردم.

جالب‏تر اینکه به «جمهوریّت» نیز نگاهی انداختم. اوّلین اِبهام این بود که درزمان امامان شیعه، اصلاً نظام جمهوری و بحث دِموکراسی وجودنداشته‏است؛ بنابراین شاید اشارۀ امام به این روش خاصّ، اینک که روش‏های انتخاباتی و دِمُوکراتیک پدیدآمده‏است، باید به‏شکل دیگری تغییریابد؟ ولی باکمی دقّت دریافتم که همواره دِمُوکراسی وجودداشته‏است و تنها نحوۀ گفتار و اَدای نام آن متفاوت بوده‏است. درهمان صَدر اسلام مثال‏های زیادی از شیوه‏های دِمُکراسی را می‏دتوان دید. بنابراین اشارۀ امام به این مورد نمی‏توانسته نقض اُصول دِمُکراسی باشد. دیدی؟ اینهم خیلی ساده بود. بدون نیاز به نقدهای مُزخرَف و طولانی رسانه‏های جنجا‏برانگیز و یا حتّی بسیار متعصّب.

- اپوزاسیون!!!

گفتم که از شنیدن واژۀ «حِزب سیاسی» خنده‏ام می‏گیرد. البتّه به آن احترام‏می‏گذارم ولی بهرحال تشکّل حزبی برایم در درازمدّت غیرقابل تصوّر است؛ دستِکم فعلاً اینجوری فکرمی‏کنم. امّا از آن خنده‏دارتر واژۀ «اُپوزاسیون» هست. مجموعۀ ناهنجار از گروه‏ها و احزاب مخالف نظام که اختلافات بسیار‏بسیار اساسی بایکدیگر دارند. حتّی وجود یکدیگر را نقض‏می‏کنند. عجیب‏تر اینجاست که اگر به مقصود خود نزدیک‏شوند، درست در آخرین مرحله، یقیناً به‏جان یکدیگر می‏افتند. از فحّاشی گرفته تا روکردن پَتۀ یکدیگر و تا جنگ مسلّحانه و انحصارطلبی و هزار اتّفاق دیگر. بعضیشون اساساً لائیک هستند درحالیکه برخی به اصل ولایت‏فقیه معتقدند. این وسط عدّه‏ای هم سکولار می‏اندیشند. می‏بینی؟ اصلاً این گروه‏ها نمی‏توانند باهَم توافق بنیادی و یا ظاهریِ درازمدّت داشته‏باشند. عجیب‏تر اینکه افرادیکه سعی در باور این اندیشه دارند که موجودیّت مستقل و قویی بنام «اپوزاسیون مخالف نظام» وجوددارد، آن دو کاندید معترض به نتایج انتخابات که البته هواداران بسیار زیادی نیز دارند را عضو همین اَپوزاسیون می‏دانند! این درحالی‏است که این افراد التزام کتبی به ولایت مطلقۀ فقیه داده‏اند و عملاً سال‏ها مبارزین خطّ مقدّم درمقابل گروه‏ها و دستجات متعدّد همان به‏اصطلاح اَپوزاسیون بوده‏اند! بنابراین بکارگیری واژۀ «اَپوزاسیون» برای من از بکارگیری واژۀ «حزب سیاسی» به‏مراتب خنده‏دارتر می‏باشد؛ امّا بهرحال بعنوان یک واژه از فرهنگ لغات علوم سیاسی آنرا می‏پذیرم. و اگر آنرا یک تشکّل سیاسی فرض‏کنم، آنرا سُست‏ترین نوع تشکّل بشری می‏دانم که برای مدّت کوتاهی می‏توان هویّت آنرا پذیرفت. فقط همین!

- سیاست و دوست نادان

به‏همان اندازه که از فعّالیّت‏های علمی، تحقیقاتی و عام‏المنفعه لَذّت‏می‏برم، حالَم از سیاست بهَم‏می‏خورد. توی همین جریانات اَخیر، چندماه پیش اعلام کردند فلانی در نقض اظهارات پیشین خود، قراراست در یک میزگرد درمقابل دوربین‏های تلویزیون صحبت‏کند. تصوّر این‏بود که جالب توجّه باشد و مخاطبین زیادی را جذب‏نماید. وقتیکه آن میزگرد تشکیل‏شد و آن بندۀ خدا که البتّه بسیار محترم است نیز باداشتن مشکلات گفتاری، لَب به سُخن گشود، متوجّه‏شدم که دَست‏اَندرکاران به‏این نکته توجّه‏نکرده‏بودند که اکثریّت مردم جامعه اصلاً ایشان را نمی‏شناسند. برای خود من هرگز شرایطی رُخ‏نداده‏بود که متوجّۀ ایشان گردم. موضوع خیلی ساده‏است: عضو شورای شهر تهران، بیشتر مورد توجّه یک تهرانی است و نه سایر شهرها. البتّه سوابق ایشان نیز مهمّ است ولی عملاً بگونه‏ای نبود که ایشان مورد توجّه عدّۀ بسیارزیادی بوده‏باشند. خصوصاً اینکه درهمان میزگرد، از کلمات، عبارات و جمله‏بندی‏های بسیار پیچیده و سختی استفاده‏شد که قطعاً نمی‏توانست مخاطب عامّ داشته‏باشد.

بگذار به‏زبان ساده‏بگم: بَد دفاع کردن از یک چیز، بمراتب بدتر از دفاع‏نکردن از همان چیز است و بلکه بمراتب مؤثّرتر از حمله‏کردن به‏همان چیز.

جمع‏بندی: دریک مبارزۀ سیاسی، حضور افراد ناشی، یعنی راه‏دادن «دوستان نادان» به مَعرکِه و پیچیده‏تر کردن موضوع است. آخِه سیاستمدار بی‏سلیقه، چه‏فایده‏ای جُز آزار خودی داره؟

- اصل سیاست

ای‏بابا، کجای کاری؟ اگِه می‏خواهی خدمتی بکنی، مستقیم بُرو سَر اَصلِ مَطلَب. ببین عزیز من، با حَلوا-حَلواکردن، دهان شیرین نمی‏شِه. کلّی مُفسِد اِقتصادی و مُدیریّتی وجود داره که دارن تیشه به ریشۀ همه‏چیز می‏زنن، بعد تو بجای اینکه با دَرس‏خوندنِت، فعّالیّت اجتماعی صحیحِت و یا کار اداری صادقانه‏ات به‏همراه شفّاف‏سازی هرچه بیشتر محیط و رساندن اطّلاعات به مردم و مسئولین باشی، شروع‏کردی به سَردادن شعارهای بی‏پایان سیاسی و برخوردهای متعصّبانه و زشت جناحی!

بَرو ببین موقعیکه مردم به‏جان همدیگه افتاده‏اند این حضرات از آب گل‏آلود چه بهره‏هائی که نمی‏بَرن. از مأموریّت‏های بی‏دلیل جهت غصب حقّ‏مأموریّت از کیسۀ بیت‏المال تا سمینارهائی که بیشتر به «سِمی نهار» می‏مونِه و اَصل اَساسی بُخور-بُخور تمام‏عیار در آن رُعایت گشته‏است و تا هزارتا سوء استفادۀ قشنگ از حقّ مردم بیچاره. می‏بینی، ماشین اداری رفته توی ترافیک که برای منزل جناب رئیس، یک قالب پنیر معمولی بخره. البتّه هراز گاهی هم دوستان همسر آقای مدیر را ببره دانشگاهشون و خود همسر مکرّمه را ببره کلاس موسیقی. آه راستی، در وقت اداری، جناب مدیر بعنوان مأموریّت شهری، باید با یک رانندۀ محترم خدازدِه، بره تمام کارهای بانکی، شخصی و اداری خودش را پس از انجام کلّیّۀ معاملات شخصی و خرید و فروش باغ‏شهر انجام بده. بعدش هم فرزند گِرامی مدیر گرانقدر باید با همان خودرو اِداری از مهدکودک به طرف منزل بُردِه‏شود. نهار هم برای ایشان گرفته‏شده تا قدم‏رنجه فرمایند و بعد از تناول طعام اداری، در حدّ اضافه‏کاری، همان وظائف اداریی که قراربوده‏است صبح انجام‏دهند، بعد از آنکه قسمت اعظم را به دوش کارمندان شریف بدبخت انداخته‏اند، انجام‏دهند. البتّه چَت‏های طولانی‏مدّت از خطوط اینترنت اداری که از اَهَمِّ واجبات است و هرگز فراموش نمی‏شود.

روزهای دیگر هم اگر کاری و معامله‏ای نباشد، همان ماشین اداری باید ایشان را به منزل ببَرد تا در وقت اداری، استراحت فرموده و دودی تازه‏نمایند. سپس برای امورات خطیر بعدازظهر در قالب یک اضافه‏کاری باحال، خدمتی صادِقانه انجام‏دهند و همۀ مدیران اَرشد سازمان، ایشان را بسیار فعالّ و خانوادۀ گرامیشان را بسیار باگذشت بپندارند! نه، ناراحت نشو، اون مدیران اَرشد هَم معمولاً قلّه‏های ترَقّی را همینگونه ولی باکمی تخفیف طیّ‏نموده‏اند. مواظب‏باش، اگه چیزی دیدی نری به رَدِه‏های بالاتر خبربدی‏ها! اون‏ها هم خودشون یکجورائی اَهلِش هستند مگرنه اینهمه شُترسَواری دُلّا-دُلّا نمی‏شد. اگر هم خیلی بهت داره فشارمیاد و باید خودت را خالی کنی، بیا توی همین وبلاگ‏ها بصورت داستان‏های باورنکردنی و یا جُک و لطیفه بنویس. مگرنه از نون‏خوردن می‏افتی و جلو زن و بچّه‏ات حسابی شرمنده‏می‏شی.

می‏بینی، من توی همین خطّ‏های بالا چقدر خیال‏پردازی کردم! توهم درمورد مدیران بَد از همین خیال‏پردازی‏ها بکن. مَن و اَمثالِ مَن، می‏فهمیم. هَم‏دَردیم. به کسی هَم نمی‏گیم. اگه بگیم هَم فقط واسِۀ خندِه‏است. واقعیّتی که نداره! یادت باشه: مولای متّقیان، امام علی(ع)، سَر دَر چاه نالِه‏می‏کردَند. اگِّه مَن و تو چیزی را می‏بینیم، بمراتِب کمتر از امیرالمؤمنین است و بدان که در عَصر اِرتباطات، این وبلاگ‏ها همون چاه امام‏علی(ع) می‏باشند. بعد از چهارده قرن، صدای او از درون همان چاه به گوش ما می‏رَسد و روزی نیز صِدای ما از درون همین وبلاگ‏ها به گوش مسئولین صالح و سربازان واقعی امام‏زمان(عج) خواهدرسید.

فقط باید هوشیارباشی. وقتی اینجوری بهِت فشارمیاد، به بیراهِه نرو. هو وَ جنجال‏های سیاسی و نیز حزب و حزب‏بازی و این داستان اُپوزاسیون، فقط یک اِنحِراف است. بجای اینکه توان خودت را صرف بحث‏های بی‏پایان سیاسی بکنی، سعی کن با فعّالیّت مؤثّرتر و کوشش صادقانه‏تر، جامعۀ اطرافت را باطراوت‏تر کنی و فرصت سوءِ استفاده‏ها را از رانت‏خواران و دُزدان بگیری. یقین‏داشته‏باش که با بازی‏های سیاسی نمی‏توان جلو هیچ‏نوع فسادی را گرفت:

گاو نَر می‏خواهد و مَردِ کُهن

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

يادگار 15/11/1388

- بازم حرف دارم!

چندماهی حسابی گرفتارشده‏بودم. اصلاً وقت نداشتم. خیلی دلم می‏خواست دوباره بنویسم ولی دَرس و مَشق از یکسو و از سوی دیگه، پروژه‏های بسیار بزرگ شبکه‏های کامپیوتری و تضمین امنیّت آنها اصلاً برام وقتی نگذاشته‏بود. هرچند بدجوری گرفتار دَرس‏هایم بودم ولی به‏لطفِ خدا تونستم طرح جدید و پیچیده‏ای را برروی شبکه‏های کامپیوتری بزرگ اجراء کنم. طرح ابتکاری ولی پیشرفته‏ای بود که حتّی در بدترین شرایط شبکه‏های محلّی را روی پانِگه‏می‏داره! خدائیش، خیلی روش وقت گذاشتم و چند ماه در بدترین شرایط، تحقیق‏کردم. چندین‏بار پیاده‏سازی کردم و دوباره ازنو شروع‏کردم. دستِ آخر، باتوکّل به خدا، آستین بالازدم و در چندمنطقۀ فوق‏العادّه حسّاس بصورت کاملاً عملیّاتی دَرِش آوردم. تقریباً تمام تعاریف شبکه‏ها را عوض‏کردم. تحت فشار روانی و کاری، اجراءِ چنین پروژه‏هائی خیلی جُرأت و تحمّل می‏خواد که خدا را شکر، من طاقتش را دارم. کاری را که بسیاری دیگه، حتّی در تصوّرشون نمی‏گنجاندن که بصورت عملیّاتی دربیاید را انجام‏دادم. حتّی برای نزدیک به دوساعت، تمام اتّفاقات‏های یک کلان‏شهر از کنترل خارج‏شد ولی بوسیلۀ سیستم‏های جبرانی و بی‏سیم، اونها را هدایت‏کردیم تا درنهایت، بحمدالله یک سیستم پایدار و سریع بعنوان بستر فراهم‏شد.

واقعاً نمی‏دانم چجوری باید شکر خدا را بجابیارم؟ اگر او نمی‏خواست، اگر او حتّی برای لحظه‏ای کمکم‏نمی‏کرد، نه‏تنها هرگز موفّق‏به‏انجام اینکار نمی‏شدم، بلکه به تمام سیستم‏های عملیّاتی موجود خسارت غیرقابل جبرانی واردمی‏شد. البتّه حالا هم کارم را متوقّف‏نکرده‏ام بلکه فازهای بعدیش را دارم انجام‏می‏دَم. «آبِ عزیزم»، باورت نمیشه، درست زمانیکه باید امکانات و بیت‏المال درجهت ارائِۀ اینگونه خدمات به مردم و خلق خدا صَرف‏بشِه، زمانیکه توی اون شرایط حسّاس به تسهیلات ساده‏ای همچون خودروی اِداری نیاز ضروری داریم، متوجّه می‏شیم که خودروی اداری درحال انجام امورات و فرمایشاتِ غیراداری است. چی بگم؟ وقتی فکرش را می‏کنم، می‏بینم که هیچکاری نمیشه انجام‏داد. می‏دونی چرا؟ چون گاهی اوقات، اون آدم‏هایی که باید مواظب سوء استفاده از امکانات بیت‏المال باشن، خودشون هم همان کارهای نادرست را انجام‏می‏دهند! بنابراین اگر به اونها گزارش بدی، فقط خودت ضایع می‏شی. ولی قطعاً نباید ساکت‏ماند. وقتی اهداف مقدّسی مدِّنظرداشته‏باشی، هیچ چیزی نمی‏تونه تو را از حرکت متوقِّف‏کنه. باید به مردم خدمت‏کرد. باید هرجائی از دنیا که باشیم، بعنوان اَشرفِ مخلوقات، اثر نیکی از خودمون بجا بزاریم و مشکلی را از جلو پای مردم برداریم و کمک به ترقّی و کمال بشریّت نمائیم. بنابراین حتّی اگر بسیاری از مسئولین یک حوزه دچار لغزش و اِنحراف‏شده‏باشند، و حتّی اگه هیچ مرجع صالحی جهت بَرخورد با اونها پیدانکنیم، می‏تونیم با خدمت صادقانه در سایۀ توکّل به‏خدا، سیستم‏های مدیریّت را به‏سوی شفّافیّت و خدمت صریح و روشن سوق‏بدیم. باید قبل از اینکه از دیگران انتقادکنیم، منتقد خودمون باشیم و دستکم به خودمون و خدای خودمون ثابت کنیم که اوّلاً در راه درست قدم‏برمی‏داریم و ثانیّاً اگر روزی بجای همان مدیران فاسِد قراربگیریم، مرتکب اون کارهای زشت نخواهیم‏شد. اینجوری اَرکان نظارتی صالحه در هر حکومتی، بجای اینکه با مشکلات عدیدۀ دیگری روبرو بشِه، فرصت‏پیدامی‏کنه که همون مدیران سطح پائین فاسِد را به‏مرور زمان پیداکنه؛ امّا اگِه ما از روی عصبانیّت و یا به‏دلایل انتقام‏جوعی، به وظیفۀ خودمون عمل‏نکنیم، درواقع باایجاد شرایط دُشوارتر عملاً فرصت شفّاف‏سازی و بررسی عملکردهای نادرست و گاهاً ناشی از فساد مسئولان را به نهادهای نظارتی نخواهیم‏داد.

یادت باشه: کاردرست کاری است که هم به‏النفسِه درست باشه و هم برای رضایت خدا باشه. پس جائی برای خودنمائی و غرور دَرش وجودنخواهدداشت و دَرها برروی شیطان بسته‏میشه. درچنین شرایطی، انواع و اقسام کمک‏های غیبی از دَر و دیوار می‏باره.

- ولایت مطلقه

اوضاع عجیبی بود. توی جریان انتخابات دهم ریاست جمهوری ایران، ناگهان همه چیز به‏هم ریخت. اوّلش شُبَهاتی مَطرح‏شد ولی با توسعۀ سریع واکنش‏های جناح‏های سیاسی و البتّه هوادارانشان، مسئله به جنگ‏نرم و زیر سؤال‏رفتن اصول و حتّی قانون اساسی کشید. من سعی کردم جدای از دسته‏بندی‏ها و نگاه‏های جناحی و نیز جدای از مسائل مربوط به انتخابات، یکبار دیگه همان مباحث اساسی را برای خودم دوباره تحلیل‏کنم. بنابراین بدون غرَض و مَرضی ‏اصل «ولایت مطلقه» را بررسی کردم. موضوع علی‏رغم تخصّصی بودن آن از دیدگاه‏های آکادمیک و حوزوی که البته به‏مراتب فراتر از توان درک و دانش محدود من و امثال من است، خیلی ساده و روشن بود. بسیاری از درگیری‏ها از سوء تفاهم برروی کلمۀ «مطلقه» شروع‏شده‏بود و البتّه ازهمان‏طریق هم به درگیری‏ها دامن‏زده‏شده‏بود.

داستان از این قرار است که براساس اصل «تفکیک قوا» که بسیاری از کشورهای متمدّن امروزی برآن حکومتی را بناکرده‏اند، قوای مجریّه، مقنّنه و قضائیّه از هم جدامی‏شوند. دلایل قطعی و محکمی هم برای آن وجوددارد. ولی ازآنجا که کلّیّۀ قوانین بشری، ناقص است، درهر کشوری جهت جبران کاستی‏ها و انحرافات و حتّی درگیری این سه قوّه، تدبیری اندیشیده‏شده‏است. مثلاً در بعضی کشورها، مجالس متعدّد راه‏اندازی کرده‏اند. دربرخی دیگر، نوعی حکمیّت نسبی در قسمتی از آن سه قوّه قرارداده‏اند. در برخی دیگر، رؤسای یکی توسّط دیگری مشخّص‏می‏شود. دربرخی دیگر از کشورها هم عنصر «رَهبر» موظّف به ایجاد هماهنگی است. حال این رهبر، اگر یک مقام تشریفاتی صِرف‏باشد، عملاً هیچکاری نمی‏تواند انجام‏دهد و مشکلات ادامه‏می‏یابد. درست مثل «ولایت فقیه» که در ابتدا در قانون اساسی بود. خیلی زود این کاستی مشخّص شد و باتوجّه به شرایطی که در آن زمان رُخ‏داد، در اصلاحیّۀ قانون اساسی ایران کلمۀ «مطلقه» و بدنبال آن مسئولیّت مربوط به آن نیز به همان ولایت فقیه اضافه‏شد. این کلمۀ «مطلقه» یک کلمۀ الزام‏آور «حکومتی» برای تضمین ایفای نقش همان مکانیزم رهبری برای جبران خطاها و اشکالات سیستم حکومتی مشتمل بر سه قوّۀ متمایز است. به همین سادگی.

حال آنکه عدّه‏ای باتفسیر نادرست از همین کلمه، ابهامی را ایجادکردند که «مطلق» فقط خدا است و این کلمۀ «مطلقه»، اِنکار مُطلقیّت خدا و از اینجور حرف‏ها می‏باشد. درگیری‏ها با توسعۀ این ابهام بیشتر و بیشتر شد زیرا برای پاسخ به همین جملات ابهام‏انگیز کوتاه، باید مراحل بَحث و اِستقراء و اثبات طیّ‏شود که البتّه بسیاری در مجالس عمومی و درمقابل عوام قابل طرح‏نیست و فرصت‏های تخصّصی و به‏اصطلاح آکادمیک و حوزوی را می‏طلبد. بنابراین درمقابل اونهمه جملات کوتاه و سؤالات ناقصِ ابهام‏بَراَنگیز، فرصت کافی برای روشن‏کردن این انتِساب وجودنداشت.

من کاری به درست یا غلط بودن این قانون ندارم که البتّه اصلاً صلاحیّت بررسی‏اش را ندارم زیرا بحث فوق‏العادّه تخصّصیی است ولی خداوَکیلی بی‏انصافی است که فرصت پاسخ به طرَفِ مقابل دادِه‏نشِه. به‏همین دلیل خودم آستین بالازدم و کاری کردم. سعی کردم ازپشت کامپیوتر و وبلاگ بلند بشم و تحقیق‏کنم. وقتی‏به این نتیجه رسیدم، آرام‏شدم و تونستم ازمیان جنجال‏هائی که به‏پا شده‏بود، جریان‏های اصلی را تشخیص‏بدم.

ببین، خیلی ساده‏است: برو کلمۀ «مطلقه» را از «ولایت فقیه» حذف کن، اونوقت خاصیّت حُکم حُکومَتی‏اش ازبین‏می‏رود و اون سه‏قوّه فاقد راهبرمی‏شن. بَعدش هم یک فروپاشی رُخ‏‏می‏دِه. یعنی یک نظام حکومتی، نابود میشِه که البتّه قبل از نابودی، یک کشور دُچار خسارات خارج از تصوّری میشِه. البته بحث دیکتاتوری هم بدنبال همان حذف کلمۀ «مطلقه» مطرح‏شد که بازهم در همان قانون اساسی، پیشبینی‏هائی برای جلوگیری از آن وجودداشت. جالب اینجاست که مکانیزم‏های متعدّدی برای حفظ صحّت آن پیشبینی‏شده مثل مجالس خبرگان رهبری و تشخیص مصلحت نظام ونیز شرایط فِقهی که حتّی اگر مکانیزم‏های قانونی دُچار اختلال بشِه، بازهم آن مکانیزم‏ها عمل‏می‏کنند. حالا خودمونیم، برای پاسخ به اونهمه پرسش‏های اِبهام‏اَنگیز که مثل مور و مَلخ از همه‏جا مانندِ اینترنت و سایر رسانه‏ها بَرسَر مردم ریخته‏می‏شد، چگونه فرصت می‏شد که پاسخ‏های تفصیلی به آن ابهامات داده‏شود؟

من ابداً قصد دفاع کردن از این اصول قانون اساسی را ندارم ولی نامردی را هم قبول ندارم. مرد آن است که فرصت دفاع را هم به حریف خودش بدهد. یک مثال بَرات می‏زنم. حدود یکماه بعد از انتخابات، توی سایت‏های خبری که اتّفاقاً بصورت ای-میل هم مشترک می‏پذیرند، به‏شکل وسیعی از گران‏شدن گوشت تا حدّ کیلوئی شانزده‏هزارتومان خبرهائی می‏آمد. اتّفاقاً من برای سه‏روز پیاپی، برای خودم و برخی از اعضاء فامیلم مجبور به خرید گوشت شدم. در هر سه‏روز من گوشت را در آن تاریخ به مبلغ کیلوئی ده‏هزارتومان خریداری کردم و علی‏رغم آن شایعۀ خبری وسیع، ابداً قیمت عوض‏نشد و همکارانم هم همین را می‏گفتند. خُب، خودمانیم، این شد مبارزه؟ بحث متقابل و متقاعدکردن جناح مقابل و یا مردم، جای خود را به شایعه‏سازی و خبرپراکنی از یک ایستگاه خبرگزاری رسمی داده‏است! تمام ایستگاه‏های خبررسانی، اَعَم از اینترنتی، رادیوئی، تلویزیونی و ماهواره‏ای دارای سَمت و سو و جهت هستند. من به هیچکدامشان اعتمادندارم. خیلی ساده می‏تونی به این نتیجه برسی: در بخش خبری، ظاهری بی‏طرفانه دارند ولی نباید فریب‏بخوری چون دربخش تفسیر خبر و بخش‏های میزگرد، خیلی سریع متوجّۀ موضع‏گیری رسانه می‏شوی. پس سعی کن مثل من به منبع اطّلاعت اصلی دست‏پیداکنی. مثل همان بررسی اصالت و حوزۀ کلمۀ «مطلقه» که باید جدای از منابع تفسیر خبری رسانه‏ها، بدنبالش می‏گشتم.

- حزب غیرممکن!

همیشه برام این سؤال مطرح بود که «حزب سیاسی» یعنی چی؟ آخه مگه میشه یک عدّه دور هم جمع‏بشن و چیزی بنام حزب سیاسی رسمی اعلام کنند و درهمۀ موارد حکومتی، اقتصادی، سیاسی و توسعه‏های اجتماعی و غیره همواره یک نظر را داشته باشند؟! گیریم که یک حزب در انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری پیروز مطلق بشه، آیا تضمینی وجودداره که تمام افراد حزب و اونهمه مردمی که به اون حزب رأی داده‏اند، تمام سیاست‏های اون حزب را همواره قبول داشته‏باشند؟ می‏دونم که اهل فنّ جواب‏های متقاعدکننده‏ای دارن ولی من نمی‏تونم جلو خنده‏ام را بگیرم. یکجوری هست. آخه هزارتا سؤال عجیب و غریب هم در ذهنم می‏گذره. مثلاً این تشکیلات حزبی، بدون هیچ چشم‏داشتی، چجوری منابع مالی‏اش را تأمین می‏کند؟ والاّ، اونهائی که کمک‏های مالی بدون چشم‏داشت برای سَرپانگه‏داشتن حزبی می‏کنند، خیلی لوطی هستند. ازنظر اقتصادی، توجیهی نمی‏بینم. اونهمه پول بی‏زبون را درمیارن و دودستی میدن به یک حزب که حتّی بعد از به قدرت رسیدن هم قرارنیست هیچگونه منابع مالی صرف‏شده توسّط حزب را جبران‏کند!!! بازم خنده‏ام گرفته.‏ من که اگر بخوام رأی بدم، به افراد مستقل رأی می‏دَم.

- سیاست

حالم از سیاست بهم‏می‏خوره. اصلاً ازش خوشم‏نمی‏یاد. اصلاً علاقه‏ای به اخبار سیاسی ندارم. برعکسش، خبرهای علمی و گاهی هم اقتصادری را دوست‏دارم. از اخبار ورزشی هم خوشم نمی‏یاد. به خبرهای اجتماعی هم گاهی ‏توجّه‏می‏کنم. می‏دونی چیه؟ آدمی مثل من که عاشق «آب» هست، فکر و ذهنش را به چیزی جز «آب» معطوف‏نمی‏کنه. سیاست یک زبان رسمی برای حفظ و اکتساب منابع و منافع اقتصادی است. یک نگاهی به سیستم حک.متی آمریکا بی‏انداز. می‏بینی که حتّی کارخانجات اسلحه‏سازی آن، مثل پاه‏های نفتش، خصوصی‏اند و اصلاً دولتی نیستند. ولی دولت آن، بااستفاده از ابزارهای سیاسی و نظامی، از همان منابع غیردولتی حفاظت‏می‏کنه و اونها را تأمین و تضمین می‏کنه. حتّی حکومت آن نوعی سکولار است که هیچ داعیّۀ یهودی‏گری، مسیحی‏گری، اسلام‏گرائی و هیچ‏نوع اعتقاد راسخ مذهبی ندارد. درواقع به‏روشنی از منافع و منابع همان بخش‏های خصوصی کشورش دفاع‏می‏کنه.

خودمانیم‏ها، حالا میشه فهمید چرا منابع مالی احزاب آمریکا و سایر کشورهای مشابه، تأمین می‏شِه. مگِه نه؟

- شفّاف‏سازی

بجای سیاست و اینجور‏چیزها ترجیح‏می‏دَم دنبال شفّاف‏سازی باشم. بنظر من، اگر حکومتی آزادی اطّلاعات را تصویب کنه و اَزِش پُشتیبانی‏کنِه، مسائل پشتِ پرده‏ای وجودنخواهدداشت و فساد ریشه‏کن میشِه. باید درهمین راستا قدم‏برداشت. همۀ اطّلاعات عمومی باید دراختیار مردم‏باشد. مردم به‏خودی‏خود، بهترین ناظرین خواهندبود. باید جهانی شفّاف بوجودآورد. ولی این را هم گفته‏باشم‏ها: یک سِری اطّلاعات باید محرمانه بماند. مثل اطّلاعات مربوط به رقابت‏های تجاری-فنّی و تأمین اجتماعی افراد.

۱۳۸۸ تیر ۱۶, سه‌شنبه

يادگار 16/4/1388

- تداوم عشق

هیچ‏می‏دونی که اگر کسی در عشق صادق باشِه، عشقش را در محیطی محدود و به فردی خاصّ خلاصه‏نمی‏کنِه. عاشق واقعی کسی است که باویژگی متمایز انسان نسبت به سایر مخلوقات، بعنوان اشرف مخلوقات، با بهره‏گیری از عاطِفِه، عقل و احساس فوق‏العادّه، به عالمی عشق‏بوَرزد. این فرد، عاشق واقعی است و درهنگام ابراز عشق، صادق است. او عاشق آتشین چند مورد ساده و گذرا همچون چهره‏ و صورت و سایر موارد سطحی نیست بلکه به دِل نِگریستِه و سیرَت را دَرک‏کرده؛ حقیقتِ روح را دریافته و در راه عشق پایدار است و از جان خواهدگذشت. چنین کسی در چَم‏وخَم روزگار ازحرکت متوقّف‏نمانده و کارزار زندگی را تاپای جان ترک‏نخواهدکرد و مَعشوقِ خود را هرگز تنها نخواهدگذاشت. پس عاشق واقعیِ آب، عاشق همۀ انسان‏ها و آزاده است و آزادگی را برای همۀ آحادِ بَشر می‏پَسندَد. آب هم همین را می‏داند و فقط دل به چنین‏کسی می‏دهد.

بزار یک مثال خیلی خیلی ساده بزنم: یکی اِبراز عشق به دیگری می‏کنِه و در دوران آشنائی‏اش، همه لطف و مهربانیی از او بُروزمی‏کنه. آنچنان‏که معشوق باخود می‏اندیشد که «چقدر او انسان مهربان و خوبی است؟!». امّا حقیقت درونش وقتی آشکارمی‏شود که معشوق مطمئن‏شود که آن مدّعای عشق همواره و درهمه‏حال، با همه مهربان است و برای مقطع زمانی خاصّی و با هدف شکار کسی دست به این تظاهر و تغییر رویّه نزده‏است. یعنی عاشق واقعی، درهمه‏چیز صادق است. یادت باشه: همه، آخرالاَمر به ذات خودشان برخواهندگشت و این یک معنی بیشتر نداره: این تظاهرات عاشقانه روزی پایان‏خواهدیافت و حقیقت واقعی و زشت آن ظاهرنما روزی برای همیشه عُریان نمایان خواهدشد؛ چه‏بَسا که علی‏رغم ظاهری مهربانانه‏اش، نوعی خُلق و خوی تسلّط جویانه و به‏قول امروزی‏ها، دیکتاتورمَعابانه در پَس ظاهری زیبا، مخفی‏نگاه‏داشته‏باشد!

- انتخابات

اون روز جمعه، برای دهمین ریاست جمهوری نظام جمهوری اسلامی ایران، انتخابات انجام‏شد. خِیل عظیمی پای صندوق‏های رأی رفتند و تمام دنیا را شِگِفت‏زده‏کردند. ولی درهنگام اعلام نتایج، اتّفاقات پیچیده‏ای رُخ‏داد. نتایج بگونه‏ای شد که اختلاف فوق‏العادّه زیادی بین آراءِ کسب‏شده جهت رئیس‏جمهور فعلی یعنی آقای محمودِ اَحمدی‏نژاد و سِه نامزد دیگر اعلام‏شد.

اعتراضات گسترده‏ای بُروزکرده و پاسخ‏های ناقص و کوتاهی داده‏می‏شد. اون سِه کاندیدای دیگه به رهبری و مراجع قُم شکایت‏بُرده‏اند. اوضاع عجیبی شده. رَهبری هم روز شنبۀ بعد از انتخابات را روز صبر و آرامش اعلام‏کرد. بااینحال عدّه‏ای در خیابان‏ها درحال بوق‏زدن و شادمانی بودند که تحریکات مخرّب وحشتناکی را به‏دنبال داشت. اون سه نامزد دیگه، طرفدارانشان را به خودداری و سکوت تشویق‏کردند تا دوباره درگیری نشِه. آخِه چندروز پیش درگیری‏های شدیدی رُخ‏داد و تذکّراتی در تلویزیون دادند ولی کار از کار گذشت و فجایع باورنکردنیی رُخ‏داد.

توی خانواده‏ها هم مشکلات ادامِه‏داره. صَحنِۀ بحث و جدل در آنجا هم هست. ولی بدتراز همه، چشم‏هایی خارج از کشور است. خیلی ساده است: سرمایه‏گذاران خارجی بدنبال ثبات هستند. اونها در این روزها چی فکرمی‏کنند؟ آیا بحث تقلّب گسترده در انتخابات رَدّ میشه و یا تأییدمیشِه؟ اونها خیلی دقیق به‏این موضوع نگاه می‏کنند. براشون واقعاً مهمّ نیست که کی رئیس‏جمهور ایران میشِه بلکه نتیجۀ برخورد حکومت را می‏خواهند بدانند. قدرت‏های دیگِه هم منتظرَن ببینن که آیا حکومت مرکزی ایران قادر به حفظ وحدتِ عمومی هست یا نه؟ اونوقت جهت همکاری و یا تجاوز به این کشور بُحران‏زده تصمیم‏گیری می‏کنند.

ببین: از دوحال خارج نیست. یا اساساً تعداد هواداران آن سه نامزد دیگِه واقعاً براساس آمار ارائِه‏شده، کم است و یا اینکه خطای وحشتناکی رُخ‏داده و هواداران آن سه نامزد بسیار بسیار بیشتر بوده و انتخابات دُچار مشکل‏شده‏است.

درصورت اوّل عدم اعتناء به ایشان حتّی درصورت پیش‏گرفتن نافرمانی مدنی سازمان‏یافته و غیرممکن ازجانب هواداران، خسارت چندانی به حکومت مرکزی واردنخواهدکرد. امّا درصورتیکه واقعاً تعداد آنان بیش از هواداران نامزد پیروز بوده‏باشد و واقعاً خطایی رُخ‏داده‏باشد، آسیب دامنِه‏دار و جدّی به حکومت مرکزی و اصل نظام و بحثِ ولایتِ فقیه واردخواهدشد.

آنچه که با ابزارهای حکومتی درخفا قابل پیگیری است، امکاناتی جهت تشخیص صحیح موارد بالا را دراختیارشان قرارخواهدداد. مسلّماً اگر اعلام‏شود که تقلّبی صورت‏نپذیرفته، معنی آن این خواهدبود که: اصولاً خطایی رُخ‏نداده و یا اینکه اساساً تعدا د آن هواداران کم‏است.

حساب دو دوتا، چهارتا است. اگِه حکومت مرکزی متوجِّه بشِه که تقلّب گسترده آنچنان بوده که خیل عظیمی را خلع‏یَد کرده، بااعلام صحّتِ انتخابات یک خودکشی قطعی‏کرده است.

حالت استثنائی هم وجوددارد؛ آنهم زمانی رُخ‏می‏دهد که مثل بَرخی از کشورها، چیزی شبیه به کودتای نه‏چندان آشکار رُخ‏داده‏باشد که باتوجّه به ساختار نظامی ایران که متشکّل از ارتش و سپاه پاسداران می‏باشد(یعنی دو سیستم نظامی نسبتاً مستقل)، تصوّر آن سخت‏ است.

پس نتیجه چی‏میشِه؟ خیلی سَخت شد. اوّلش با حساب منطق و ریاضی میشِه راحت نتیجه‏گیری‏کرد ولی وقتی خودم را می‏زارم جای مسئولین نظام، می‏بینم پارامترهای بسیار مهمّ دیگری هم وجودداره. اتّهامات سنگینی که رئیس‏جمهور وقت در تبلیغات انتخاباتی‏اش به افراد بسیار پُرنفوذ و پایۀ نظام واردکرد و عکس‏العمل مراجع حوزۀ علمیّه که بسیاری از آنها تشکیل‏دهندۀ مجلس خبرگان رهبری نیز هستند هم به‏نوعی موضوع را بیش‏از پیش پیچیده‏می‏کنِه. تأیید انتخابات به‏معنی تأیید مردمی ادّعاهای رئیس‏جمهور برای برخورد با آن متّهمان است. اتّهاماتی که قوّۀ قضائیّه تأییدنکرده. حالا چی‏می‏گی؟ شاید آب سکوتش را بشکنِه و یک گوشۀ چشمی به‏من نشون بدِه. اون ارزیابی‏های خوبی داشتِه و داره. اینجا دیگه بحثِ گامبالینی‏ها و دست‏اندازها را به‏نحو دیگه‏ای باید توی گوش من نجواکنِه. شاید اینبار هم چیزی یادبگیرم.

- امتحان

درست درمیانۀ امتحانات بسیار سختِ دانشگاه بودم که این اتّفاقات رُخ‏داد. باخودم گفتم که امتحان واقعی، حضور درجلسۀ امتحان دانشگاه نیست بلکه کمک به حقّ است. من باید روی پای خودم می‏ایستادم و درست تشخیص‏می‏دادم. باید طرف حقّ را می‏شناختم و به به او کمک‏می‏کردم. امتحان من این بود. قبلاً هم در شرایطی شبیه به این حالت قرارگرفته‏بودم ولی اینبار فرق‏می‏کرد. من خوب فکرکردم. شواهد و دلایل زیادی را جمع‏آوری کردم. از تخصّص و مهارتم در کامپیوتر، شبکه‏های کامپیوتری و اینترنت بهره‏بردم و همه‏چیز را دراون روزها بارها و بارها و بنحو گسترده‏ای بررسی‏کردم. هیچ مانع رَسمی و غیررسمیی نمی‏توانست جلو دستیابی من به اطّلاعات مختلف داخل و خارج کشور را بگیره. وقتیکه یقین‏پیداکردم که حقیقت چیست، به قرآن متوسّل‏شدم. آخه می‏خواستم دراین فضای غبارآلود تصمیم‏گیری کنم. اینهم مثل جبهه‏رفتن بود. اینبارهم آیاتی آمد که هرگونه شکّ و شبهه را دردلم ازبین‏بُرد. دستام را گذاشتم روی زانوهایم و راست‏قامت ایستادم و از حقّ دفاع‏کردم. دیگه توی این ایّام وبلاگ ننوشتم ولی همه‏جا بودم. نفهمیدم چی خوندم و چگونه امتحان دادم ولی این را فهمیدم که خیلی سریع، به‏لطف خدا درهای خاصّی به‏رویم بازمی‏شد. دَری پُشتِ دَر دیگر. دنیای جدیدی که از ابهامات چندین سال گذشته، به‏سرعت مرا بیرون می‏آورد. به دیدگاه وسیعی درمورد انسان‏ها و تعریف آزادی آنها دست‏یافتم. موضوع ولایت امر مسلمین و ولایت فقیه قانون اساسی ایران و تعاریف مطلقیّت و الزامات آنها را به‏عینه دریافتم. چیزهایی که در مباحثی تئوری و آکادمیک و مقالات عمومی در تمام این سال‏های پس از انقلاب اسلامی عرضه‏شده‏بود را عمیقاً درک‏کردم و منشأ نظریّات و هدف نهایی و نیّت طرفداران و علّت مخالفتِ منتقدان آنها را دریافتم. درست مثل انفجار نور در فضای ذهنم بود که زوایای مخفی و تاریک زیادی را به‏ناگاه روشن‏کرد. اینها همه معجزۀ اِراده درپرتو توسّل به کلام خدا برای گام‏برداشتن در راه حقّ بود که نصیب من‏شد. من دراین‏قسمت از امتحاناتم، موفّق‏شدم. آری؛ قبول‏شدم.

- حرکت

رَدّ آبِ عزیز را داشتم. این ویژگی ذاتی من است. رنگ سبز و سیاه و دیگر رنگ‏ها را به‏شکل مفهومی دنبال‏می‏کردم و خطوط فکری شاخص را بعنوان راهنما برای جلوگیری از انحراف احتمالی ذهنی‏ام مَدّنظرداشتم. درجاهایی بودم که آب بود ولی نمی‏دانست که من هم حضوردارم. آن‏چیزی که روشنایی هدفم را برایم به‏ارمغان آورده‏بود، همان دیدگاه انبیاء الهی از اوّلینشان تا آخرین یعنی حضرت محمّد مصطفی(ص) بود. تساوی انسان‏های آزاد و هدایت بدون اجبار به‏سوی حقّ ازطریق اخلاق پسندیده و رفتاری نیکو و محبّتی ازسَر عشق به همۀ مخلوقات خدای عاشق. این همان چیزی بود که آب می‏خواست و من نیز به آن معتقد هستم. اینبار بیش‏ازپیش فهمیدم که برای درک کلمات حقّ نباید به ظاهر گوینده توجّه‏کرد. رنگ پوست و نحوۀ پوشیدن لباس و اعتقادات شخصی مذهبی نمی‏تواند باعث‏شود که حرف حقّ را ازکسی نپذیریم و یا حتّی اصلاً به کلامش توجّه ننمائیم. پس باتمام مهارت‏هایی که در این سال‏ها در سیستم‏های مختلف کسب‏کرده‏بودم؛ آستین بالا زدم و دقیقاً همان راه آب را ادامه‏دادم. من، عرصۀ فعّالیّتم را در حوزۀ فرهنگی، به‏مراتب از وبلاگ‏نویسی گسترده‏ترنمودم و پا جای پای معلّمین گذاشتم. درشرایطی که کسی حاضر به برداشتن قدمی نبود و کلام‏ها را درگلو خاموش نگاه‏می‏داشت، بامهربانی و صبوری سخن‏گفتم و حرف‏های دل و منطق استوار را بامحبّت برزبان جاری‏ساختم. پیش چشم متحیّران حرف‏های دل، لاجرَم بردل می‏نشست و یخ‏ها ذوب‏می‏شد! این معجزۀ عشق است؛ نیست؟ آستین بالازدم و گام‏های بزرگتری برداشتم. گام‏هایی که باورش در ذهن حتّی آب هم نمی‏گنجید ولی آرزوی قلبی‏اش این بود. شاید روزی بفهمد که خون من چگونه در رگ‏های مردم آزادۀ جهان، جریان‏یافت. این هدیّۀ ناچیزی بود که باتمام وجود به آب تقدیم‏کردم.