- گوشی موبایل
این را برای «آب» مینویسم. آخه اون میدونه که من چقدر به پیشرفت انسانها در عرصههای تکنولوژی روز، مثل موبایلها علاقهدارم. روز جمعه نامهای را برای مدیرعامل نوکیا نوشتم. توی اون نامه، اشتباهات استراتژیک اون کمپانی بزرگ را گوشزدکردم و بهشون هشداردادم که دوباره ممکنه دُچار همون اشتباهات بشن. میدونم که کمپانیی مثل سون-اِریکسون هم اشتباهاتِ خاصّ خودش را خواهدداشت. نمیدانم چطورشد ولی ناگهان نتونستم خودم را کنترلکنم و شروعبه نوشتن یک نامۀ طولانی کردم. من هیچوقت از گوشیهای نوکیا استفادهنکردم ولی اینبار دلم سوخت و فکرکردم میتونن موفّق بشوند. بهرحال براشون آرزوی موفّقیّت میکنم.
- جنبش ظاهراً غربی
حالم از اینهمه سیاستبازی بهَممیخوره. یک عالمی را به آتش کشیدهاند تا حرفهای خودشون را بهکُرسی بنِشانند. مثلاً همین جریان «والاِستریت». اینهمه سَروصدا برای چی؟ برای اعتراض به چی؟ آیا این یک نهضت هست؟ آیا رهبری دارد؟ چه کسی قراراست محاکمه شود؟ براساس کدام قانون؟
میدونی چیه؟ همه از فاصلۀ طبقاتی دارن رنجمیبرن. یک عدّهای خیلیخیلی از بقیّه پولدارتر شدهاند. تا دلِت هم بخواهد، نفوذ دارند. همه چیز و همه جا را میخرَن. آدمها را هم میخرَن. حالا بقیّه میخوان علیه اینها قیامکنند. دادگاه چیمیشِه؟ اصلاً توی کدام کشورها قراراست مساواتِ اجتماعی صورتبپذیرد؟ آمریکا؟ انگلیس؟ مالزی؟ شایدم عربستان؟ کویت؟ اصلاً بزارببینم؛ توی ایران چطور؟ اینجا اختلاف طبقاتی نداریم؟
عزیز دلِ من، همهجا همینجوری هست. این اختلاف طبقاتی همهجای دنیا هست. حتّی همین آقای اسیوجابز که اخیراً فوت شد را نگاهکن. از یک مادر متولّدشد که او برای حفظ آبرویش، استیو را سریعاً به خانوادۀ دیگری داد. حالاهم دچار یکنوع بیماری روانی هست که اصلاً نمیتونه بفهمه که پسر واقعیاش فوتکردهاست! بگذریم. همین استیو جابز چقدر پولدار بود؟ اونهای دیگه چی؟ آقای بیلگیتس، اون هنرپیشههای هالیوودی و همین آقایونِ پولدارِ ایرانی که خیلی معمولی سوار ماشینهای بسیاربسیار گران میشوند. آیا واقعاً همۀ اینها مُجرم هستند؟ آیا باید علیه همۀ اینها تظاهرات بشِه؟
نه عزیزم، من میخوام بگم: اون چیزی که بعنوان «جنبشِ والاِستریت» نامگرفت، برای مبارزه با فساد، انحصار و تِراستها و مافیاهای اقتصادی و غیره بودهاست ولی حالا داره بسرعت تبدیل میشه به اعتراضهای مردم علیه مردم! آره؛ عاملین اصلی تبعیضهای اجتماعی خیلی سریع تونستند انحراف اساسی توی این حرکت ایجادکنند بنحویکه خون جلو چشم معترضین را بگیره و هرچی پولدارهست را بعنوان قاتل پدرشون، بدون محاکمه بکشند! حالا اون معترضین بدبخت، به یک مُشت اغتِشاشگر و شورشی و اراذل و اوباش تبدیلبشن! حکم همشون هم ازپیش معلومه، مگه نه؟
میدونی چجوری تونستن اینکار را انجامبدن؟ خیلی راحت. از کلمات بزرگان و معترضان اجتماعی جهان استفادهکردند. خیلی راحت گذاشتند تا خوردهحسابهای رهبران کشورها علیه یکدیگر، اونهم بعنوان حکومتهای سَرسپُرده و اسباب دست پولدارها در خبرگذاریها پخششود. رسانههای مشهور اونها دراینرابطه خیلی خوب اطّلاعرسانی کردند. اونها بگونهای اینکار را انجامدادند که آتش خشم معترضین زیاد و زیادتر شود. معترضین هم درست همون کاری را انجامدادند که نباید انجاممیدادند.
این ترفند رسانهای بود. درست مثل خاموشکردن آتش بااستفاده از باروت! آره عزیزم، آتشنشانها میدانند که چگونه میشود با باروت، آتش را خاموشکرد. انفجار باروت برروی یک آتشسوزی شدید باعثمیشِه که اکسیژن هوا ناگهان صَرفِ انفجار و سوختن باروت بِشِه و اکسیژنی برای ادامۀ آتشسوزی باقینمونه. این رسانهها باکمک کلمات اعتراضی رؤسای کشورهای مخالف و سایرین تونستن همون باروتها را روی آتش منفجرکنند.
حالا ببین آخرش کی استفاده میکنِه! آیا فکرنمیکنی که این اعتراضها به سایر کشورها، حتّی همونهائی که خودشون را بَری از اینگونه اعتراضها میدانستند، گسترشخواهدیافت؟
- آب
فکر و ذهن دلم مَملو از اندیشه به آبِ ذلال است. حتّی هنگام دَرد. چندیپیش بصورت کاملاً اتّفاقی معلومشد که من مدّتها از نوعی بیماری بسیار پُردرد رنجمیبُردهام. ولی چندان روآور نمیکردم. دکترها تعجّبکردند. حتّی کلّی آزمایش روی بدنم انجامشد. وقتی تشخیص قطعیدادند، معلومشد که من بهراحتی دَرد زیادی را برای مدّتهای بسیار طولانی تحمّلکردهبودهام. خلاصه طیّ یک دورۀ درمانی کوتاه، مشکل من برطرفشد ولی برایم مهمّ این بود که خدا قدرت تحمّل بالایی به من دادهاست. من واقعاً دردمیکشیدم امّا با اراده بهش فکرنمیکردم و به چیزهای دیگری فکرم را متوجّهمیکردم. من دردهای بزرگی را تجربهکردهبودم که این دردها درمقابلش هیچّی نبود. دردِ فراغِ آب بسیار جانکاهتر از اینجور دردهای جسمانی مقطعی است. وقتیکه آدم یک درد بزرگ داشتهباشه، متوجّۀ دردهای کوچک نمیشِه.
بهرحال دیگه وقتِشِه که ورزشهای سنگین را دوباره شروعکنم. یاد اونوقتها بخیر. توی بَرف، چیزی نزدیک به چهاردهساعت بصورت تقریباً پیوسته، کوهنوردی میکردیم. حالا هم تاب و طاقتم برای راهپیمائی طولانی بَدنیست امّا باید به این چیزها اِکتفاءنکنم. باید از ورزشهای مادر شروعکنم. دوباره عین اونوقتها بشم. اوّل باید ریههایم دوباره تقویتکنم تا نفس کمنیارم و سپس بقیّۀ اندام بدنم همچون عضلات پاها، شکم و غیره. آبِ عزیزم، دعایمکن.