۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

يادگار 04/05/1389

- فقط خدا

«آب» حِکمت‏ها می‏داند ولی تا جویا نشوی، نمی‏گوید! بازهَم یادَم آمد به‏اینکه «آب» درپاسخ به این سؤال که: پیرو کدام دین و آئین هستی؟ پاسخ‏داد: فقط خدا

او دُرُست‏ترین جواب را داد و کسی نفهمید. به‏همین جامعۀ ما نگاه‏کن. ببین چگونه بین پیروانِ ادیان آسمانی و حتّی بین مذاهب و فِرَقِ اسلامی تفرقه‏افتاده‏است؟ درهمین کتاب‏های تحصیلی دورۀ راهنمائی ما چگونه دَرمورد پیروان سایر اَدیان و حتّی سایر مذاهبِ غیر شیعه نوشته‏اند؟ آنها را نیز نوعی «کافر» بَرشمُرده و البتّه در دستۀ «کافِر خَفی» جای‏داده‏اند. سؤال اَساسیی که دائماً ذهن مرا به‏خود مشغول‏نموده‏است این است که: آیا میان کسیکه با عِناد و دُشمنی، سعی در نفی پیامبر اسلام و یا ائِمّۀ اَطهار می‏کند و کسیکه صرفاً در یک خانوادۀ غیرمسلمان و یا غیرشیعه متولّد‏شده‏است و ابداً دشمنیی با مسلمانان و یا شیعیان ندارد، نباید فرقی‏گذاشت و او را نیز باید بعنوان «کافِرخَفی» نامبرده و دست‏زدن به او را(درصورت وجود کوچکترین رطوبتی) موجب نِجاسَت تلقّی‏کرد؟

خودم را جای چنین افرادی گذاشتم و دیدم هنگامیکه در کُتُبِ درسی بَچّه‏مسلمان‏ها و یا شیعیان چنین مواردی ببینم، ترس تمام وجودم را فرامی‏گیرد زیرا دریک کشور شیعه، غالباً همه شیعه هستند و مَرا نجس و کافرمی‏دانند.

عکس این موضوع نیز وجوددارد. درهمان عربستان، بین همان اَهلِ تسنّن و نیز وهّابیّون، بسیاری سَخت مُعتقدند که شیعیان، کافِرند و خون و ناموسِشان مُباح است!

دوباره که به این نِفاق عجیب نگاه‏کردم، متوجّه‏شدم که نوعی خلأِ اعتقادی بُروزمی‏کند و ناشی از اهانت و جدال بین پیروان یک دین است. جدالی که درتضادّ ذاتی با اصل فطرتِ پاک آدمی است. حال بُروز فرقِه‏های دیگر، دور از ذهن نخواهدبود و مواردی همچون «بابیّت» و «بهائیّت» نیز با اَحکام بسیار ساده‏گیرانه و پَرهیز از خشونتِشان، سعی در پُرکردنِ این فضای خالی را خواهندداشت و چنانچه فِرقِه‏های بیشتری نیز درطول زمان اِبداع گردند، جای هیچ تعجّبی نخواهدبود. البتّه اینک «بهائیّت» را بعنوان یک فِرقِه و یا مَذهبِ اسلامی نمی‏دانند و آنطور که متوجّه‏شده‏ام، پیروانش آنرا یک «دین» می‏دانند.

آری عزیزم، هنگامیکه پیروان اَدیان و مذاهب مختلف نتوانند همدیگر را تحمّل‏کنند و بعنوان مثال درهمین دین مبین اَسلام، درطیّ بیش‏از هزاروچهارصدسال نه‏تنها نتوانند به توافقی دست‏یابند بلکه متأسّفانه بیش‏ازپیش به‏جان یکدیگربی‏اُفتند و گناه را بَرسَر دیگر بی‏اَندازند، مُسلّماً شاهِداَن‏خواهیم‏بود که علاوه‏بر ظهور مکاتب، اَدیان و مذاهب جدید، مواردی همچون بی‏دینی، ضدّ دینی و بَدتراز آن، شیطان‏پرستی ظاهرشود و پیروان زیادی نیز به‏گِردِ آن جمع‏شوند.

خدای من، «آب»، آن موجود عزیز و عِشق واقعی من چگونه حکیمانه به آن سؤال پاسخ‏داد؟! این تنها از دِل پُرصِدق‏وصَفا بَرمی‏آید. دوستت‏دارم آبِ عزیزم.

- آیا شیعه نیز ازهَم‏می‏پاشد؟

چرا همان حضراتی که به این اختلافات دامن‏می‏زنند، به همین همسایۀ بدبخت غربی ایران، یعنی عراق نگاه‏نمی‏کنند؟ شاید ظاهراً اِختلافاتی بین اَهل تسنّن و اَهل تشیّع وجودداشت ولی دَستِ‏آخر به چنددستگی سیاسی بین شیعیان عراق اَنجامید. در ایران نیز بعد از انتخابات دورۀ دَهم ریاست‏جمهوری، چنددستگی‏ها درحدّ شورش‏های گستردۀ اجتماعی رُخ‏نمود. جای بسی افسوس‏است زیرا علاوه‏براینکه علی‏رَغم داشتن «دارالتقریب بین‏المذاهب» نتوانستند مشکلات و تضادّها بین این دو فرقِۀ اصلی را ازبین‏ببرند بلکه حتّی دربین شیعیان هم اختلافاتِ نهادینه‏ای را جای‏گذاشتند. بزودی بازهَم شاهد بَحث‏ها و جَدَل‏ها درخصوص رُؤیَتِ‏ماهِ‏مبارکِ‏رَمِضان خواهیم‏بود؛ همانگونه که دیدگاه‏های مراجع شیعه درخصوص حکومتِ اسلامی، زوایا و دیدگاه‏های متفاوتی پیداکرده‏است. خدای من! چرا اینقدر اَحمقانه اِجازه‏دادند ریشه‏های نِفاق و جُدائی دربین مسلمانان قوی‏شود؟

- گناهِ‏ناکرده

حال درچنین‏شرایطی، فردی که در یک خانوادۀ یهودی به‏دنیا آمده و بزرگ‏شده‏است، چگونه می‏تواند به اِسلام، بعنوان یک دین واقعی و رَهائی‏بخش نگاه‏کند؟ ازیک‏سو شاهد دَرگیری‏های عَقیدتی-سیاسی داخل مسلمانان است. ازسوی دیگر، اگر دائماً او را به یک حزبِ سیاسی در سرزمین اِسرائیل، به‏نام صهیونیست مَنسوب نکنند، او را بعنوان کافِرخَفی و دُشمن مسلمانان و موجودی نجِس، مُنزوی‏می‏کنند. او بامشاهِدۀ چنین تحقیرات و توهین‏هائی، هرگز حاضرنیست اَندکی به حقّانیّتِ آخرین برگزیدۀ خداوند و رسول حقّ فکرکند. حکومت براساس قوانین بین‏الملل، از او بعنوان یک شهروَند یادمی‏کند امّا درداخل کشور، همواره موردحملۀ عوامّ قرارمی‏گیرد.

حتّی یک سنّی نیز نمی‏تواند به‏راحتی به شجرۀ طیّبۀ اَئمّۀ اَطهار فکرکند زیرا پیروانشان را در جنگ عقیدتی و اینک سیاسی بایکدیگر می‏بیند. فوراً ازخود می‏پُرسد: این چه‏مَذهبی است که پیروانش را در جنگ بایکدیگر نِگه‏می‏دارد؟ این چه مذهبی است که بین بزرگانش بَرسَر کوچکترین مواردِ فِقهی حتّی بعد از هزار و چهارصدسال تفاوتِ‏رأی وجوددارد و درمسائل بزرگ‏تر به اختلافات شدید عقیدتی-سیاسی می‏انجامد تاجائیکه علیه یکدیگر فتوی می‏دهند؟

آری عزیزم، دُشمن قسم‏خوردۀ انسان‏ها یعنی شیطان، درچنین شرایطی بی‏هیچ زحمتی به هدفِ شومِ‏خود یعنی اِنحراف انسان از راهِ‏راست، دست‏می‏یابد. عُمق فاجعه درجایی، دُرُست بین خود شیعیان است. اگر این اختلافات به فرار غیرمسلمانان از اسلام و یا ترس غیرشیعیان از شیعه انجامیده‏است، درداخل شیعیان نیز به سُست‏شدنِ اَرکان عقیدتی می‏انجامد. به‏زبان ساده: تعداد نمازخوان‏ها و روزه‏گیرها کمتر می‏شود.

- کدام خلیج فارس؟

روزگاری در تقسیمات سیاسی کشور ایران، استان پهناوری بنام اُستان فارس وجودداشت. استانی که ساحل بسیار پهناور خلیج فارس، نام خود را از سرزمین آن بَرگرِرفتِه‏بود. اُستانی که پرچم‏دار کلّ سَرزمینِ پهناور ایران در اَعصار و قرون گذشته تا حال بود و نام «کورش» یا همان «ذوالقرنین» را یادآورمی‏شد. نام امپراطوری او و اوّلین مَنشور حقوق بَشر را به اَذهان می‏آورد و شوق و ذوق تمام ساکنین کشورهای تحتِ‏اَمر امپراتوری پارسِه یا ایران را مجسّم‏می‏کرد. امّا اینک، آن استان، سال‏های‏سال است که ارتباطی با آن خلیج ندارد. آنانکه روزی بَنابه مَصالح‏کشور دست‏به تقسیم‏بندی جدید استان‏ها زدند و از دل آن اُستان پهناور، استان‏های دیگر را بیرون‏کشیدند، هرگز متوجّه‏نبودند که اَصل و ریشِۀ «خلیج فارس» را از او گرفته‏اند. اینک، آنطور که دوستان تعریف‏کرده‏اند، حتّی در مانیتور داخل هواپیماهای کشورهای حاشیّۀ خلیج فارس، قبل از هرچیز یک لوگوی زیبا از نام مجعول «خلیج عربی» نمایش‏داده‏می‏شود. ازسوی‏دیگر درهمین سه‏دَهِۀ گذشته که ایران درگیر مسائل انقلاب، جنگ، بازسازی و درگیری‏های گستردۀ داخلی و خارجی شده‏است، همان کشورهای حاشیّۀ خلیج فارس، موفّق به توسعۀ عظیم اقتصادی-اجتماعی شده‏اند. رفاه نسبی در آن کشورها بمراتب بیشتر از ایران شده‏است و ارتباط با کشورهای دیگر به‏شکل گسترده‏ای توسعه‏یافته‏است. جدای از تجارت نفت و گاز، محلّ جذب انبوه سَرمایه‏های خارجی سَراسَر دنیاشده‏اند و سَرمایه‏گذاری‏های تعیین‏کننده‏ای در کشورهای جهان اوّل نموده‏اند.

حال ازیک‏سو استان‏فارسی از سَرزمین ایران در خلیج فارس، ساحل ندارد و او را غریب رَهاکرده‏است و ازسوی‏دیگر، کشورهای عَرَبی، منشإ بَرکت و تِجارت گستردۀ همین خلیج‏فارس شده‏اند. به‏همین علّت است که می‏خواهند آنرا «خلیج عربی» بنامند. دستِ‏آخرهَم علی‏رَغم تمام قطعنامه‏ها و بیانیّه‏های بین‏المللی مَبنی بر اِصالتِ نام «خلیج فارس»، خواستار تغییر نام رسمی آن به «خلیج عربی» خواهندشد و قطعاً دریک رأی‏گیری نهائی در سازمان ملل متّحد نیز پیروزخواهندشد؛ مثل موارد مشابهِ دیگر. تازه آنوقت عُمق فاجعِه روشن‏خواهدشد زیرا دائماً ایران نکوهش‏شده و هدفِ قطعنامه‏ها و تحریم‏نامه‏ها قرارخواهدگرفت زیرا درقبال نام‏بَردن این خلیج به نام اصلی آن باید تنبیه‏شود! اینگونه یک ملّت تحقیرخواهندشد؛ شکّ‏نکن.

- لافِ کُره‏ای‏ها

دَرپی غرق‏شدن یک رَزم‏ناو کُرۀ جنوبی توسّط نیروهای مُسلّح کُرۀشمالی، یک مانور نظامی گسترده و پُرقدرت باهمکاری آمریکا و کُرۀجنوبی درهمان موقعیّت بین‏الملی شبهِه‏جزیرۀ کُره برگزارشد. چند روز قبل‏از آن، چندبار کُرۀ شمالی مخالفت خود را اِعلام‏کرد و درنهایت نیز تهدید به یک «جنگ مقدّس» با پشتوانۀ تسلیحات هستِه‏ای خودنمود. امّا دَستِ‏آخر درکمال ضعف، شاهد تحقیر بین‏المللی خود و اِجرای همان مانور نظامی مشترک بود.

درواقع آنچه حکومت کُرۀشمالی انجام‏داد، تنها لافی‏بود که خوراک داخلی داشت و سعی در حفظ وِجهِۀ خود درمقابل مَردم بدبَختش داشت. مردمی که همواره آرزوی دست‏یافتن به موفّقیّت و رفاهی همچون هم‏وطنان ازآنها دورافتادۀ خود که سال‏هاست درقالب کشور بسیار موفّق کُرۀجنوبی، دنیای تجارتِ بین‏الملل را تسخیرکرده‏اند را در دل کمونیستِ خود به‏گوربُرده و می‏بَرند.

درواقع آن رَزمایش باعث‏شد که کُرۀشمالی ازدَرون متلاشی‏شود. دنیا قدرت‏نمائی آمریکا را دید و بلادرنگ شایعۀ احتمال حملۀ نظامی آمریکا به ایران قوّت‏گرفت. آری؛ یک شایعه. شایعه‏ای که هدفی شبیه به تأثیرگذاری در داخل کشور همچون همان کُرۀشمالی دارد. به‏این می‏گن: دودوزه بازی‏کردن! یعنی بازی بُرد-بُرد.

حکومتِ کُرۀ شمالی اگر وارد یک جنگِ‏تمام‏عیار می‏شد، بمراتب کمتر از این شرایط ضررمی‏کرد. آنوقت می‏گفتند: ضربه‏ها از خارج و دشمنان قسم‏خوردۀ آن ملّت است؛ امّا اینک، درطیّ یک زمان درازمدّت یا حتّی شاید میان‏مدّت، ازدَرون و توسّط مردم تحقیرشده‏اش، متلاشی‏خواهدشد.

مطمئنّاً دولتمردان آن کشور از عمق فاجعه باخبرند لیکن آنچنان ضعیف‏شده و فاقد پشتیبانی مردمی هستند که در مرحلۀ اوّل سعی به لاف‏زنی در جبهه‏های داخلی و خارجی دارند و قدرمُسلّم درمرحلۀ بعد نیز تن‏به مُصالِحِه و انواع امتیازدهی‏ها خواهندداد. یعنی قلدری ازموضعِ ضعف. خدابداد چین برسد.

- نیمۀ شعبان

نمی‏دانم چرا اِمسال بی‏صبرانه منتظر پانزده شعبان بودم؟ دائِماً یکجور حالت بی‏تابیِ عجیب به‏مَن دَست‏می‏داد. مَن هرگز پیرو خرافات نبوده‏ام و اَعیاد مذهبی را از بزرگداشت‏ها و سالگردهای مذهبی، کاملاً متفاوت می‏دانسته‏ام. هرگز علاقه‏ام به ارکان دین و مَعصومین دَرهالِه‏ای از خرافات نبود و به‏خود اِجازه‏ندادَم تحتِ تأثیر عوامل هیجان‏زائی همچون بَرخی از نوحِه‏خوانی‏ها و یا مَدیحِه‏سَرائی‏های نادرست با صداهای خشن و پیوسته‏قراربگیرم. اگر اِرادَتی وجودداشتِه، ازسَر صِدق و اِخلاص و عَقیدِه‏ای مُحکم و خارج از هَیَجاناتِ مَقطعی بوده‏است. امّا دَرخودَم هرگِز چنین بی‏تابیی سُراغ‏نداشته‏ام.

امّا یک‏‏چیز را می‏دانم: امسال بیش از هرسال دیگر دَرراه حقّ و عِدالت مُبارزه‏کردم و سَعی‏دَر اِحقاق حقوق مَردم نمودم. توکّل به‏خدا کردم و درمقابل مَفاسِد سازمان‏یافته ایستادگی‏کردم. ازسوی دیگر، بارها و بارها به‏یاد «آب» مُنقلِب‏شدم تاجائیکه مَجبورمی‏شدم ناگهان از جَمع خارج‏شده و به‏خلوَتی پناه‏ببَرَم و دَرتنهائی بگِریَم. هَرجای سَبز و زیبائی می‏بینم، به‏یاد «آب» می‏گِریَم.

۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

يادگار 25/04/1389

- دینِ «آب»

وقتیکه از «آب» می‏پُرسی: دینَت چیست؟ پاسخ‏می‏شِنوی: فقط خدا.

اون صادقانه‏ترین هدف‏را درقالب عبارتی اِعلام‏کرده که هرگز اَزَش نمی‏توان بَهره‏بَرداری نِفاق‏آمیز کرد. می‏گی‏ نه، پس تمام بخش‏های بعدی را بخون تابفهمی «آب» چگونه به‏زیبائی و سادگی و زلالی تونِستِه تدبیرکنِه. من عاشق «آب» هستم. این فقط یک‏گوشِۀ کوچک از دریای بی‏کران خلوصِ «آب» هست که در بخش‏های بَعد می‏تونی به فراصَتِ این زیبای زُلال، پی‏ببری.

- دیدی‏گفتم؟!

در یادگار 23/4/1389 در بخش «بمبِ‏هسته‏ای!» به موضوع «تلافی» در بازی اطّلاعاتی اشاره‏کرده‏بودم، یادِتِه؟ دیشب دوتا بُمب در زاهدان منفجرشد که کلّی کشته و مجروح به‏جاگذاشت. من تا دیروقت روی اینترنت بودم و داشتم روی راه‏اندازهای چاپگر کارمی‏کردم. باورِت‏نمیشِه! ناگهان شاهد پخش این خبر در سایت‏های خبری ویژه‏ای بودم. کاملاً معلوم‏بود که آمادۀ این واقعه‏بودند و شاید حتّی خبرها ازقبل نوشته‏شده‏بودند! درسیستم‏های مفیدِ خبرخوان، من از خبرگذاری‏های مختلف و حتّی سایت‏های علمی، فنّی و دانشگاهی‏ام، ارتباطاتی قرارداده‏ام. برای همین، خیلی سریع شاهد این خبرپَراکنی معنی‏دار بودم. خبرها عموماً از خبرگذاری‏های بیرون از ایران، با جزئیّاتی به‏مراتب بیشتر از خبرگذاری‏های داخلی بود! حتّی وزارت امورخارجۀ آمریکا خیلی‏خیلی سَریع درمحکومیّت این عمل تروریستی بیانیّه‏داد. صحبت‏های نمایندۀ مجلس زاهدان نیز ازطریق همان خبرگذاری‏های عجیب‏وغریب پخش‏می‏شد. واقعاً عجیب‏بود. چیزی بیش از سرعتِ‏عمل بود؛ یعنی بنظرمی‏رسید که ازقبل خبرداشتند. عجیب‏تر اینکه فوراً گروه تحتِ‏فرماندهی «ریگی»، یعنی همونی که چندی‏پیش بعد از دستگیری جنجال‏برانگیزش توسّط سیستم اطّلاعاتی ایران، اِعدام‏شد، مسئولیّت انفجارهای انتحاری را بعهده‏گرفت!

بازی اطّلاعاتی «شهرام امیری» و «برادران ریگی» وارد فاز جدیدی‏شده. امروز هَم دولتِ ایران اعلام‏کرد که این‏کار توسّط آمریکا و اسرائیل طرّاحی و پیاده‏سازی‏شده تا تلافی موفّقیّتِ‏ سیستمِ‏اطّلاعاتی ایران را در تحتُ‏الشعاع قراردهند. پشتِ‏سَرش هم اعلام‏های جَستِه‏وگریخته‏ای دررابطه با «در تیرس قرارداشتن تمام منابع استراتژیک غرب در خاورمیانه توسّط موشک‏های ایران» منتشرشد.

می‏بینی؟ ابعاد موضوع شکل دیگری به‏خودگرفته. عملیّات انفجار انتحاری، یعنی یکنفر بُمبی را به‏خودش بَستِه و درجائی منفجرکرده! این‏عمل همچون عملیّات مشابه در عراق انجام‏شد. خیلی عجیب‏هست. درست توی شرایط خاصّ تحریم‏هایِ‏بین‏المللی، بیانیّه‏های مختلف بین‏المللی علیهِ ایران و هزارتا سِناریوی همزمان دیگه، حالا عملیّات انتحاری هم در ایران شروع‏شد. این‏موضوع خیلی‏سریع می‏تونه به بخش‏هائی که اهل‏تسنّن زیادترهستند، همچون کردستان و کرمانشاه نیز رُخ‏بدهد. هرعملیّات درشرایط عادّی کلّی آسیب واردمی‏کنِه امّا دراین شرایط، آسیبِ‏مُضاعَف به‏دنبال‏داره. حالا برای یافتن مدرک و بررسی قانونی سَرنخ‏ها، با قطعات تیکّه‏تیکّه‏شدۀ بدن یک بمب‏گذار انتحاری روبروهستیم. کسیکه حتّی برای بررسی هویّتش، بامشکل روبروخواهندبود، چه‏خواسته‏اینکه ارتباطاتش بررسی‏شود. این موضوع امکان جلوگیری از موارد مشابه را به‏شدّت خواهدکاست.

- سناریوی دیگِه

کاملاً روشن‏بود که در سناریوی «شهرام امیری»، آمریکا ادّعاهای خاصّ و غیرقابل ردّ یا قبولی مثل همکاری سال‏های پیش وی با سی.آی.اِی را ازمَجاری غیررسمی اعلام‏کنه. خب احتمالاً دستِ‏آخر ایران هم باید اعلام‏کنه از همون چندسال پیش، سیستم امنیّتی آمریکا را دَست‏اَنداخته. امّا کار به‏همینجا ختم‏نمی‏شِه. من مطمئنّم که ناهماهنگی‏ها و چنددستگی‏های داخلی، دستمایۀ بزرگترین آسیب‏ها درهمین بحران‏ها خواهدشد.

- عملیّاتِ‏خاموش

بنظرمن دستگاه‏های اطّلاعاتی قدرتمند از «عملیّاتِ خاموش» به‏صورت گسترده و بعنوان یک استراتژی اساسی استفاده‏می‏کنند. کشاندن جَنجال به رسانه‏ها، فقط درکوتاه‏مدّت می‏تونِه حریف را مُنفعِل‏کنِه ولی اگر تکراربشِه، مکانیزم‏های تلافی‏جویانه درقالبِ دام‏های غیرقابل پیشبینی و ارزیابی‏ناپذیر، باعث‏می‏شود که اَذهانِ عمومی دنیا تمام اِدّعاها و افشاگری‏ها را به دیدۀ نوعی «دروغ‏پردازی» نگاه‏کنند. آره‏عزیزم؛ انجاست که باید صِرفاً از عملیّاتِ‏خاموش استفاده‏کرد.

- تفرقۀ فرقه‏ای و دینی

وقتی می‏بینی درکشوری، شروع به فرقِه‏سازی می‏شِه، یقین‏داشته‏باش که پتانسیل‏های تعصّب‏گرایانۀ ذاتی‏اش، زمینۀ مستعدّی برای شکست درمقابل تحرّکاتِ‏خارجی برپایّۀ اختلافاتِ داخلی، دارد. ایران ازقدیم دارای دو فرقۀ اصلی اسلامی یعنی شیعه و سنّی بود و بعدها مواردی همچون بابی و بهائی نیز به‏انها اضافِه‏شد. این آخری یعنی بهائی‏گری، اوّل بعنوان یک فرقِۀ از شیعه مطرح‏شد ولی اینک بعنوان یک دین مستقلّ از اسلام معرّفی‏می‏شود. می‏بینی؟ کوچکترین بی‏احترامی پیروانِ ادیان و مذاهِب به‏یکدیگر، باعث‏می‏شود که نفاق و چنددستگی به‏شکل‏های عجیبی توسعه‏پیداکنِه. هنگامیکه بَدترین کلمات را پیروان دومَذهبِ اصلی درایران به‏هَم نسبت‏می‏داند، فِرَق جدید متولّدشدند. اینک‏نیز لبۀ تیز بُمب‏گذاری‏ها درست به‏سوی مراکز انبوهِ‏جمعیّتیی که تعداد پیروان مذهب اقلیّتِ کشور درآن نقطه بیشترهستند(مثل اهل تسنّن در زاهدان)، قرارگرفته‏است. یعنی یک چرخِۀ بی‏پایان فرقه‏سازی، درگیری، آرامش و دوباره فرقه‏سازی، درگیری، آرامش و....

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

يادگار 23/04/1389

- نمره به «آب»

امروز استاد، پایان نامه‏ام را پذیرفتند. آره؛ هدیّۀ من به «آب» را پذیرفتند. به من نمرۀ بیست دادن. نه؛ به اون هدیّه نمرۀ بیست دادن. چون توی اون هدیّه، عشق بود. عشقی به زلالی آب. آخه‏می‏دونی؟ این سوّمین کتابی بود که مُخلِصانِه و بلکه مُخلِصانِه‏تر از همیشه به‏رشتِۀ‏تحریر دَرآوردم. در دو کتاب قبلیَم، سعی کرده‏بودم روش‏ها را به‏زبان ساده و تصویری به سرویس‏کاران و کاربران معمولی، آموزش‏دَهَم امّا اینبار سعی‏کردم به‏ساده‏ترین شکلِ مُمکِنِه، سخت‏ترین مباحث کنترل و اجرای شبکه‏های گستردۀ کامپیوتری را به متخصّصین، جهت اِرتقاءِ سریع مَهارَتشان، آموزش‏دهم. این ویژگی هدیّه‏ای است که به «آب» دادم. «آب» با تمام زلالیش، وجودش را مُخلصانه به من عَرضِه‏کرد و من نیز سعی‏کردم در این هدیّه، گوشۀ کوچکی از درس بزرگی که از معشوقم «آب» را آموخته‏بودم، به او هدیّه‏دهم. در هرلحظه که ویراست مجدّدِ کتاب را انجام‏می‏دادم، به‏یاد «آب» بودم.

- بمب هسته‏ای!

چندی‏است بازی جدید اطّلاعاتی بین ایران و آمریکا با به‏میان‏کشیدن پای یک متخصّص ایرانی به‏نام «شهرام امیری» را شروع‏کرده‏اند. جریانی که از یکسو سعی در اِثبات دسترسی ایران به تکنولوژی ساخت بُمبِ‏هسته‏ای(البتّه به‏تأیید دوستان خائِن روسیه‏ای) دارد و از سوی دیگر بنظرمن تلافی بازیی است که درجریان دستگیری «برادران ریگی» به سیستم‏های اطّلاعاتی مستقر در خاورمیانه واردشد.

خنده‏دار اینجاست که ایجاد مکانیزم غیرقابل کنترل آزادسازی‏هسته‏ای، مثل بُمبِ‏اَتمی، بمراتب ساده‏تر از ایجاد یک سیستم خودتنظیم هسته‏ای مثل نیروگاهِ‏اَتمی است. در یک بُمبِ‏هسته‏ای، به‏سرعت و بصورت غیرقابل کنترل، فرایند آزادسازی انرژیِ‏هسته‏ای، بصورت یک انفجارهسته‏ای بُروزمی‏کند، درحالیکه در یک نیروگاهِ‏هسته‏ای، باید مکانیزم‏های پیچیده و قابلِ‏اِعتمادی برای مَهارانرژیِ‏دَرحالِ‏آزادسازیِ‏هسته‏ای فعّال‏گردد تا از وقوع انفجار جلوگیری‏کرده و آرام‏آرام انرژی را برای تولید سایر انرژی‏های حرارتی-مکانیکی آزاد سازند.

بنابراین اگر ایران بدنبال بُمبِ‏هسته‏ای بود، خیلی زودتر از اینها به‏آن دَست‏می‏یافت. مثل عِراق! صدّام‏حسین در اَواخِر جنگ، در پیش روی مَجلسیانِ‏عراق، ماسولۀ یک بُمبِ‏اَتمی را نشان‏داد و گفت: ما به این نیازداشتیم که نهایتاً به آن دست‏یافتیم!

آره عزیزم؛ به‏همین سادگی. پس اینهمه بدبختیی که ایران تحمّل‏کرد، مربوط به بُمبِ‏هسته‏ای نبوده و در یک مکانیزم بسیار پیچیده مثل نیروگاهِ‏هسته‏ای و موارد علمی دیگر صَرف‏شده‏است که البتّه بنظرمن، دوستان خائِن روس هَم کاملاً ازمنابع ما درقالب یک کلاهبرداری بزرگِ چندسالِه استفاده‏کردند و حالاکه باید باتأخیر فوق‏العادّه‏زیاد نیروگاه را تحویل‏دهند، اعلام فرموده‏اند که: «ایران به تکنولوژی ساختِ بُمبِ‏هسته‏ای نزدیک‏شده‏است!» حالا بعد از چهارسال هم رفیقشون یعنی همون «فیدل‏کاستروی کوبائی» که توی همین ایران کلّی سینِه‏چاک داشت، بین اَنظارعمومی ظاهرشده و فرموده‏است: نهایتاً مناقِشۀ ایران و آمریکا به درگیری هسته‏ای می‏انجامد!

اون اگر آدم بود، در زمان حکومتِ مُطلقِش بَرسَر مردم ازهمِه‏جا بی‏خبر کوبا، دستکم خرید و فروش و استفاده از کامپیوتر شخصی را آزادمی‏کرد. حالا بعد از چهارسال دوری از انظارعمومی بعلّت بیماری، تشریف آورده و حرف‏های رئیس‏جمهور روسیّه را تأییدمی‏کنه. خاک بَرسَر اون و همچنین بَرسَر افرادی که به این خائِنین اعتمادکردند.

اون پاس‏می‏دِه، این‏یکی، آبشارمی‏زنِه. مردمِ دنیا هَم که غالباً جزءِ عوامّ هستند و.... توی کشورهم، تا می‏آیی حرف‏بزنی، هزارتا شایعه درست‏می‏شِه.

- شایعات عجیب

گفتم‏که: توی کشور تا میائی حرف‏بزنی، کلّی شایعه درست‏میشه. مثل جریان تعطیلی ناگهانی روزهای یکشنبه و دوشنبه توسّط هیئتِ‏دولت. اونها اِعلام‏کردند بعلّت گرمای زیاد، مصرف انرژی الکترکی به‏شکل ناگهانی افزایش‏یافته و لازم‏است اکثر مراکز دولتی جهت کاهش مصرف انرژی، تعطیل‏شوند. من که توی شرکت برق کارمی‏کنم، کاملاً به این موضوع واقف‏بودم و از قبلش می‏دونستم که خیلی سریع داره مصرف‏انرژی افزایش‏پیدامی‏کنِه تاجائیکه نیروگاه‏ها دیگه توان تأمین انرژی لازم را نخواهندداشت.

درست درهنگام اعلام خاموشی‏ها، شایعات تولیدشد. از مواردی نظیر جلوگیری حکومت از شورش عمومی بخاطر سالگرد هیجده‏تیر و جریان کوی دانشگاه گرفته تا مسئلۀ اعتصاب گستردۀ برخی اصناف تهرانی در اعتراض به وضع مالیّات جدید. اگر خودم توانیری و وزارت‏نیروئی نبودم، حتماً باورم‏می‏شد که موضوع مربوط به اینجورمواردهست! آخِه‏می‏دونی؟ شایعاتِ بسیار قویی بودند که خیلی سریع و گسترده پخش‏شدند. مگه من با بقیّۀ مردم چه‏فرقی‏می‏کنم؟ مَنم یکی مثل اونها هستم. اگِه اونها فریب‏می‏خورن، منهم فریب‏می‏خورم. اگِه اونها.....

- هزینه‏های اطّلاعاتی

خیلی دِلم‏می‏سوزه. دَرسَرتاسَر دُنیا، سازمان‏های اطّلاعاتی‏واَمنیّتی، باهزینه‏های سَرسام‏آوَر دارَن بَرعَلیهِ یکدیگر فعّالیّت‏می‏کنند. ای‏کاش درقالب یک نظام‏جامع‏جهانی باهَم همکاری می‏کردند و مسائلی مثل قاچاق موادّ مخدّر، پولشوئی، قاچاق اَسلحِه و غیره را ازبین‏می‏بُردند.

این بَدبخت‏ها فکرمی‏کنند دارَن به‏جامعۀ خودشون خدمت‏می‏کنند ولی درواقع منابع عظیمی را دارَن از ملّت و میهن خودشون ازدَست‏می‏دهند. اون هزینه‏هائی را که برای پاپوش‏دُرُست‏کردن در صحنِه‏های بین‏المللی، آدم‏رُبائی، دُزدی‏اطّلاعات و غیره صَرف‏می‏کنند، باید صَرفِ مبارزه با اِنحصارطلبی‏های داخل کشور خودشون می‏کردند. اونها باید در ساخت یک جامعۀ سالم و شفّاف از داخل کشور خودشان شروع‏می‏کردند و با دَست‏به‏دَست‏دادن به سایر سازمان‏های مشابه در سَرتاسَر دنیا، دنیائی در شأن و منزلتِ انسان‏ها می‏ساختند.

همین فرانسه را نگاه‏کن. حالا گندِش‏دَرآمدِه که رئیس‏جمهور فعلیش یعنی جناب آقای «سارکوزی» در هنگام تبلیغاتِ‏اِنتخاباتیشان، از پول‏های غیرمشروع استفاده‏فرموده‏بودند. به‏راستی سازمان اِطّلاعات‏وامنیّت فرانسه اونموقع درحال چه‏کاری بوده‏است؟

وقتی انحصارطلبی‏ها را می‏بینم، وقتی سوءِ استفادۀ مدیران از بیت‏المال را می‏بینم، وقتی گنجاندن مواردِ اِنحصاری در مدارک مناقصات را می‏بینم و نهایتاً هنگامیکه می‏بینم که عدّه‏ای با مُنحرف‏کردن جریان قانون در گام‏های مهمّ یک کشور مثل عملیّات سنگین خصوصی‏سازی، خسارت‏های جبران‏ناپذیری را واردمی‏کنند، از درون آتش‏می‏گیرم. آخِه اینجا، یک گوشه از اون دنیای بزرگ است که هزینه‏های هنگفتی را باید صَرفِ دِفاع از خودش بَرعَلیهِ همان سیستم‏های اطّلاعاتی بیگانه‏بکنِه. اونوقت‏هست که ازدرون دُچار غفلت‏می‏شیم و همۀ منابعمون را به دِفاع با دشمن بیرونی تخصیص‏می‏دیم. حالا ازدَرون ویران‏می‏شیم.

جونِ‏من فقط به‏این موضوع فکرکن که همین موضوع «هدفمندکردن یارانه‏ها»، چندسال پیش باید مثل سایر کشورهای دنیا، به‏مرور و بدون‏اینکه به کسی آسیب جدّی واردبشِه، اَنجام‏می‏شد؟ امّا حالا، بعد از گذشتِ اینهمه‏سال، دیگر دولت مجبور به اِجرای سریع و البتّه پُراِلتهاب و تورّم‏زای آن است. هیچ گریزی هَم نداره. دیگِه کارد به استخوان‏رسیده!

به اوضاع مالیّاتی کشور نگاه‏کن. می‏بینی کلّی از اَصناف دارن بصورتِ «علی‏الرأس» مالیّات می‏دن. یعنی هنوز هیچکس نمی‏تونِه باقاطعیّت بگِه که یک واحد صنفی چقدر در یک‏سال سود خالص داشتِه. اینها بخاطر چی هست؟ آیا متخصّص کم داشتیم؟ آیا «کدِ اِقتصادی» تعریف‏نشد؟ آیا قانون اصناف نداشتیم؟ نه عزیزم، همه‏اش را داشتیم؛ خیلی بیشتر از اینها را هم داشتیم ولی متأسّفانه، مدیران دُزد هَم داشتیم. افرادی که بنابه «مَصلحت‏اندیشی» قوانین اقتصاد را رُعایَت‏نکردند و سال‏های سال قوانین و مُصوّباتِ قانونی را بی‏اثرکردند. اونها اینک در سلسله‏مراتب اداری رُشدکرده و ارتقاءیافته‏اند و بیش‏ازپیش تیشِه‏به مصوّبات قانونی می‏زنند. اینها همان دشمنان واقعی و داخلیند که بنظرمن، دشمنان خارجی با اتّکاء بر عملکرد ایشان، موفّق‏شده و می‏شوند.

این دولت که خوبه، ده‏تا دولتِ دیگه هَم که بَرروی‏کار بیاید و برَوَد، تازمانیکه این فاسِدان، در رَده‏های مدیریّت میانی و حتّی پائین هستند، نمی‏تواند کار بزرگی را باموفّقیّت انجام‏دهد. تا اونجائیکه می‏دانم، برخی دانِه‏دُرشت‏ها را به قوّۀ قضائیّه معرّفی‏کرده‏اند ولی مسئله بمراتب بَدتر از اینها است. آنچه که ما می‏بینیم، فسادی است که در دانه‏ریزها بصورت گسترده، در بُرهِه‏های زمانی پیشین گسترده‏شده و اینک نیز درهَرفرصتی، مقتدرتر و مُحکم‏ترمی‏شوند. تازمانیکه مردم نیاموزند که هرچیزی را باید به مراجع نظارتی اطّلاع‏دهند، و تازمانیکه مراجعِ قانونی و نظارتی نیاموزند که به‏هَر گزارشی باید به‏دیدۀ یک منبع‏اطّلاعاتی مهمّ و مؤثّر نگاه‏کنند، همین آش و همین کاسه خواهدبود.

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

يادگار 21/04/1389

- قدر «آب»

هنگامیکه در سختی‏ها قرارمی‏گیرم، هنگامیکه می‏بینم بین افراد جاهل محاصره‏شده‏ام، هنگامیکه شکنجۀ همنشینی با دورنگی‏ها و خرافه‏پرستان را ‏تحمّل‏می‏کنم، به‏ناگاه به‏یاد «آب» می‏اُفتم. درهر خلوتی یاد و خاطرۀ «آب» وجودم را مَملو از عِشق و تأثّرمی‏کند. اَشک درچشمانم حَلقِه‏می‏زند. بیادمی‏آورم که «آب»، آن موجود پاک و ذلال، آن عزیز لطیف، باوجودخودش نوشته‏است: «فقط خدا» آری او نه به اسلام، نه به مسیحیّت و نه به هیچ دین و آئین دیگری اِشاره‏نکرده‏است بلکه سَرمنشأ همۀ آنها را در یک عبارت کوتاه با چهره‏ای خندان حکّاکی‏کرده‏است.

در زیر آب، برروی آب، به‏یاد «آب» گریه‏می‏کنم ولی نمی‏گذارم کسی صدای هِق‏هِقم را بشنود. فقط «آب» و «خدای آب» می‏دانند که در سرزمین سَبز دِلم چه‏می‏گذرد؟ نمی‏دانم آیا اینک لیاقتِ وصال «آب» را کسب‏کرده‏ام یا نه. سختی‏ها و جدائی‏ها، ارزش او را صدچندان بیش‏از گذشته برایم نمایان‏کرده‏است. شاید این‏ها همان آموزش‏هائی است که در زمان‏های غیبتِ صُغری و کبری باید به‏نوعی انسان‏ها، تجربه‏می‏کردند تا شایستگی ظهور آخرین حجّت خدا را کسب‏نمایند. من نیز در غیبت صُغری و کبرای آن عزیز مانده‏ام که آیا قدر «آب» را دریافته‏ام و یا اینکه هنوز هم باید....

- حرکت در زمان

دستمایۀ بسیاری از فیلم‏های تخیّلی، زمان، ماشین زمان و حرکت در زمان است. ولی درپایان فیلم، هرچند ذهن بیننده تأثیراتی هرچند محدود پذیرفته‏است ولی تقریباً همه‏چیز را فراموش‏می‏کند و به نوعی حالت روزمَرگی بَرمی‏گردد.

باخودم اندیشیدم که سفرکردن در زمان آنگونه که در فیلم‏ها به‏تصویرکشیده‏می‏شود، نیست ولی نه‏تنها مقولۀ تکرار در آن وجوددارد بلکه به‏اِقتضای ویژگی تِکرار، به‏نوعی، «سفر» نیز درآن می‏توان پرداخت. دَرکش به‏کمی دقّت نیازداره. باید اساس خلقت و خدائی که من و تو را آفریده درذهن مجسّم‏کنی. خدائی که در هیچ قالبی محدودنمی‏شود. خدائی که حتّی زمان هم برایش یک محدودیّت نیست و اگر مفهوم جداگانه و متنزعی را بعنوان «زمان» قائل‏باشیم، بازهم آفریدۀ همان خدا است. خدائی‏که هیچ‏چیز را عَبَث و بیهوده انجام‏نمی‏دهد و انسان، بهشت و جهنّم را هم به بطالَت نساخته‏است. چگونه می‏توان درذهن، بهشتی را متصوّرشد که شایستگان در آن به خور و خواب و شهوَت، تااَبَد مشغول‏باشند و هیچ هَدَفی جز آن را دنبال‏نکنند؟! ازسوی دیگر چگونه می‏توان وعدۀ خداوند نسبت به وجود بهشت و جهنّم را اِنکارکرد؟ درواقع بهشت وجوددارد ولی بطالت و بیهودگیی درکار نیست بلکه این تفسیر ما از زمان است که ما را به این اشتباه‏انداخته‏است.

یک مثال ساده‏تر: هنگاميکه بَرسَر قبری حاضرمی‏شویم، می‏دانیم که دیگر او جسماً زنده‏‏نیست بلکه روحی است نامحدود که به زمان و مکان محدودنمی‏شود. او چندی پیش مثل من و تو در «زمان» محدود بود ولی حالا می‏دانیم که فارغ از این محدودیّت است. بااینحال با او از دل صحبت‏می‏کنیم و برایش دعامی‏کنیم. می‏دانیم که او ما را «در این زمان» می‏بیند امّا درعین‏حال او را فارغ از «محدودیّت زمان» می‏دانیم! به‏راستی که ما به‏چه‏راحتی از قلب خودمان دورافتاده‏ایم. حسّی را که قلب دارد، به ذهن واردنمی‏کنیم.

- زمان در بَرزخ

حالا فکرمی‏کنی توی عالمِ‏بَرزخ چه‏روی‏می‏دهد؟ تکرار. آره؛ تکرار. اونجا هرکار خوبی که انجام‏داده‏ایم، به‏شکل‏های متفاوت برایمان مجسّم‏می‏کنند. درواقع این خودمانیم که آن رویداد نیکو را مجدّداً و مجدّداً برای خود تکرارمی‏کنیم. البتّه نه درشکل اوّل آن، بلکه درقالب‏های دیگر، امّا با همان عُصاره. بَرعَکسَش هم درست و البتّه بسیار دردناک است. یعنی فرصت‏هائی را که ازدست‏داده‏ایم، و می‏توانستیم ازدست‏ندهیم، مکرّراً برایمان در شکل‏های مختلف امّا باهمان مضمون تکرارمی‏شوند. درست مثل یک خواب تکراری. بعضی‏ها این تجربه را داشته‏اند. مثل هنگامیکه باید کار مهمّی را با دقّت انجام‏دهیم که دشواری‏های اجتماعی خاصّی دارد و از نحوۀ انجام آن و مشکلات و تنش‏های اجتماعیی که درپیش است، هَراس داریم. شبِ‏قبل، اگر بتوانیم کمی بخوابیم، دائماً خواب‏های آشفته‏خواهیم‏دید. آن خواب‏های آشفته نیز نوعی تکرار بَرزخی هستند. پس می‏بینی که در این دنیا هم، بَرزخ را تجربه‏کرده‏ایم.

- تکرار تاریخ

امّا هیچ به‏این موضوع فکرکرده‏ای که تمام وقایع تکاندهندۀ تاریخ بشریّت، بارها تکرارشده‏است؟ همان واقعۀ کربلا یا آن جریان جانشینی سه‏خلیفۀ اوّل بعد از رسول‏اکرم(ص) و حتّی زمان به‏شهادت رسیدن امام‏علی(ع) که برخی، وقتی‏شنیدند که امیرمؤمنان در مِحرابِ نماز صبح ضربَت‏خوردند و با شمشیر فرقشان شکافت، باوقاحت پرسیدند: مگر علی نمازهم می‏خوانده؟!

خوب به آن زمان، به طلحِه و زبیر، به مردمی که هرلحظه به‏سوئی می‏رفتند، نگاه‏کن. خودت را درمیان آنها خواهی‏یافت. برو کوفه. می‏شنوی که امام‏حسین(ع) در دشت کربلا زمین‏گیرشده‏است و سپاه سیصدهزارنفری نیز در راه کوفه است. لشکری غیرواقعی که فقط با بزرگنمائی و شایعه‏سازی حاکم کوفه، که اینک ازطرف امیرمؤمنان یا همان خلیفۀ وقت منصوب‏شده، ساخته‏شده‏است. حکم خلیفه برای جنگ با یک گروه اندک در یک دشت! کسیکه دشمن حکومتِ وقت تلقّی‏شده‏است. درآن هیاهو کدام‏راه را برمی‏گزینی؟ علیه او و یا مثل حُرّ به‏او می‏پیوندی؟ آن‏زمان چه‏شد که آنهمه جمعیّتِ تا بُنِ‏دندان مُسلّح به‏جنگِ فقط هفتاد و دو نفر رفتند و بعد از آنهم بازمانده‏هایشان را با ذلالت به اسارت‏کشیدند و جشن‏گرفتند؟ چرا امروز که تقریباً همه‏چیز روشن‏شده‏است، خیلی حقّ‏به‏جانب قیافه‏می‏گیری و می‏گوئی: اگر آن‏زمان، در آن‏مکان بودی حتماً به امام می‏پیوستی! نه عزیزم؛ اگر خوب نگاه‏کنی، خودت را درمیان سپاهیان یزید می‏بینی. درست همانگونه که قدرتِ حاکم، آنها را اِغفال‏کرد، تو نیز همانگونه فریب‏می‏خوردی و اگر هم بعداً دچار ندامت می‏شدی، چیزی جز آن‏کاری که نادمان انجام‏دادند، انجام‏نمی‏دهی.

این موضوع بازهم تکرارشد. بارها و بارها. قیام جنگل با اون میرزاکوچکخان جنگلی. روس‏ها به سرزمین‏های شمالی تاخته‏بودند و فجایع وحشتناکی رُخ‏داده‏بود. دقیقاً تعویضِ‏نژاد درحال رُخ‏دادن بود! سپاهیان روس، به هرگونه تجاوزی دست‏زده‏بودند. مردم مظلومِ شمال نیز در گروه‏های کوچک روستائی و بصورت شکننده، ابداً یارای مقابله با آن شهوت‏پرستان کثیف را نداشتند باچشم‏های خودشان، شاهد نابودی هرآنچه‏داشتند بودند. آخر جریان چه‏شد؟ همه می‏گویند انگلیس و روسیّه تدبیرکردند و رضاخان قائِلِۀ جنگل را تمام‏کرد و میرزاکوچکخان را نیز شهیدکردند. ولی حقیقت این‏است که سپاه قزّاق ایران که عموماً ایرانی بودند، نهضتِ جنگل را پایان‏بخشیدند. حتّی سَر میرزا را یک ایرانی ازتن‏جداکرد!

همانموقع مردم تهران درچه‏حالی بودند؟ حتّی روحانیون در اقصی‏نقاط همین ایران و بلاد اسلامی چه حکم و فتوائی صادرکردند؟ مگر خود میرزاکوچکخان یک روحانی نبود؟ می‏بینی؟! بازهم همان واقعه رُخ‏داد و خود مردم کوفه درلباس قزّاق‏های ایران، ظاهرشدند.

جریان نهضت ملّی نیز همچنان است. دکترمصدّق و شیخ‏فضل‏الله‏نوری و سایر سَرداران همه یکسو، شعبان بی‏مُخ و کوفیان دیگر نیز ازسوی دیگر ولی نکتۀ مهمّ همان مردم است. آنها چه‏کردند؟

درجنگ‏های صلیبی و قبل از آن یعنی زمان سیترۀ کلیسای ظالم برکلّ امور مردم چه؟ آن‏زمان کلیسا باچه وسیله و توسّط چه‏کسانی حکمرانی می‏کرد؟ توسّط همان مردم. اصلاً همان مردم می‏خواستند که اینگونه ذلّت‏بار زندگی‏کنند و جنگ‏های صلیبی باعث‏شد بیدارشوند و کاری بکنند.

پس جریان کوفیان همیشه وجودداشته‏است. درهمین جنگ ایران و عراق، رزمنده‏هائی که در میادین جنگ به‏خاک و خون کشیده‏می‏شدند را به‏یادمی‏آوری؟ همان موقع نیز بخاطرداری که در آنسوی دنیا چه‏خبرها که نبود؟ درصِربستان چه‏می‏گذشت؟ آره، همون صِربستانی که بعدها آنگونه مورد تهاجم قرارگرفت و شاهد بدترین تجاوزات و نسل‏کشی‏ها بود.

اینها همه شواهدی بر تکرار تاریخ یا همان تکرار زمان هستند. اینها در عالم بَرزخ رُخ‏نداده‏اند. در همین دنیا واقع‏شده‏اند. ولی ما نمی‏فهمیم! نمی‏فهمیم! نمی‏فهمیم! آره عزیزم؛ این دنیا هم نوعی بَرزخ است. دنیایی که بعد از به‏دنیاآمدنِ ما شروع‏شده‏است.

- مفهوم عشق

به‏نظرِمن عشق بزرگترین کارزار زندگی‏است. انسانیکه عاشق‏باشد، اینچنین دُچار خطانمی‏شود. عشق واقعی، با عشق آتشین فرق‏می‏کند. عشق واقعی، چشم‏ها را نمی‏بندد بلکه آنها را می‏گشاید. واقعیّت‏ها را آنگونه که هستند درپیش‏رویمان نشان‏می‏دهد. عاشقِ واقعی دُچار لرزش نمی‏شود. خرافِه‏زده‏نمی‏شود. آنگونه که در صَدراسلام، واقعۀ کربلا، نهضتِ جنگل، نهضتِ ملّی و غیره رُخ‏داد، منحرف‏نمی‏شود. عشق واقعی مثل یک نور است که راه را همواره روشن‏نگاه‏می‏دارد. آخرچگونه‏می‏توان قبول‏کرد که یک انسان عاشق، سَرببُرَد، آنهم سَر یک روحانی همچون میرزاکوچکخان! آخر چگونه می‏توان باورکرد که یک انسان عاشق بتواند نوۀ پیامبر، یعنی حجّتِ خدا برروی زمین را در صحرای کربلا سَرببُرّد؟ آخر چگونه می‏توان باورکرد که یک انسان عاشق، یک مبارز و یک شیخ را بَرسَرِ دار بَرَد؟ چگونه می‏توان تصوّرکرد که یک عاشق مُخلص که اَشرفِ مخلوقات است و همه را نیز اَشرَفِ مخلوقات می‏داند، در گوشهایش پنبه‏کند تا سخن حقّ‏نشنود؟ همانگونه که در صدر اسلام اینچنین می‏کردند تا کلام خدا را نشنوند. یک عاشق هرگز اجازۀ پایمال‏شدن حقّ مردم را نمی‏دهد و همواره و درهمه‏حال دستگیر زمین‏خوردگان است. آنانکه دست‏به سازماندهی مافیاهای موادّ مخدّر می‏زنند، آنانکه تِراست‏های بزرگ اقتصادی اِنحِصارطلب درست‏می‏کنند، آنها که درپَس کازینوها و قاچاق انسان، پولشوئی و معاملات بزرگ اسلحه راه‏می‏اندازند، عاشق نیستند و این چندصَباح زندگی که درواقع فقط یک تکرار کوتاه است را به ضرری ابدی و تکراری جاودانه فروخته‏اند.

درشکل کوچکش هم، استفاده‏های غیرمجاز ازبیت‏المال، دستکاری‏کردن مناقصه‏ها و معاملات، ریاست‏طلبی‏ها و بسیاری از کارهای منافقانه و جانمازآب‏کشیدن‏ها نیز همینگونه‏است.

- تجارت موادّ مخدّر

درفیلم «تاراج» دیدیم که حکومتِ وقت چگونه بصورت ضربَتی «تریاک» را جمع‏آوری کرد ولی درپَس آن تجارت پُرسودتری یعنی «هروئین» را شروع‏کرد. امروز نیز باردیگر شاهد همانیم. اخبار تلویزیون می‏گوید: «تریاک» چندبرابر گران‏شده‏است ولی «شیشه» چندبرابر ارزان! آیا بازهم تکرار تاریخ نیست؟ اینبار چه‏می‏کنی؟

يادگار 20/04/1389

- تقدیم‏به «آب»

بحمدلله پایان‏نامۀ مفصّلی نوشتم. خیلی سنگین، کاربُردی و نسبتاً کامل هست. در بخش تقدیم‏نامه، اون را تقدیم‏کردم به «آب». آره، «آب»! همون عشق واقعی خودم؛ همونی که همواره و درخلوتم، باهاش حرف‏می‏زنم، براش گریه‏می‏کنم و در خاطره‏هاش.....

- گفته‏بودم یازده سپتامبر مجدّد!

یادِت‏می‏یاد کِی پیش‏بینی‏کردم که یک واقعۀ یازدهِ سپتامبر دیگه قرارهست رُخ‏بدِه؟ آره عزیزم؛ کاملاً مشخّص‏بود. جریان نشتِ گستردۀ نفت در خلیج مکزیک و آلودگی شدید در آب‏های آمریکا و کِش‏آمدنِ جریان، تا جائی‏که خسارت‏های شدید و وسیع مالی همه را تکان‏داده و کار را به اقتصاد انگلیس هَم کِشاند. بَه‏بَه، بِه این می‏گن یک تاکتیک فوق‏العادّه قوی، یک استراتژی هماهنگ. زیادی به خودِت فشارنیار؛ خودم جریانات وابسته را بِهِت می‏گم. ببین: ازیکطرف توازن بین اَرزهای بین‏المللی مثل دلار و پوند، ازسوی دیگِه رُشدِ سریع اقتصادی کشور خودفروشی مثل چین که یک خائن تمام‏عیار و بالقوّه هست و ازسوی دیگِه تحتِ‏فشارقرارگرفتن اسرائیل و ایران و بازیی که با اون‏ها در صحنه‏های بین‏المللی شروع‏کرده‏اند، همه و همه با هم مرتبط هستند. این‏ها معاملاتی خارج تصوّر هستند که از حساب‏های دودوتا-چهارتا شروع‏می‏شوند.

چین کشوری است مَملو از جمعیّت و با سیاست کمونیستی از نوع مائوئیسم. وقتی‏که تمام کشورهای بلوک شرق مثل شوروی ازهم پاشید، چین معامِلِه‏کرد. درواقع بااستفاده از مواردی همچون تحریم‏های ایران، کوبا، کرۀ‏شمالی و غیره، تمام محصولات درجه سه و چهارمش را به‏خورد این ملّت‏های بدبخت‏داد. محصولاتی که ابداً دارای کیفیّت یکسانی نبودند و در روستاها و کارگاه‏های کوچک درست‏می‏شدند. باقیماندۀ پول ملّت‏های تحتِ‏فشار، صرف جمعیّتِ میلیاردی این کشور شد. ازطرف دیگه، این خائن، حدّ و حدود خودش را نِگه‏نداشت و پاشو از گِلیم خودش بیرون‏گذاشت. باید تعادلات ارزی خاصّی را ایجادمی‏کردند. جریاناتی همچون یازده‏سپتامبر، نه‏تنها باعث جابجائی وسیع سرمایه‏ها شد، بلکه توازن ارزهای بین‏المللی را هم کاملاً براساس اصول جدیدی سازماندهی‏کرد. درست کاری شبیه‏به تغییر واحدپول کشورها. آره، حذف صفرها از واحد پول کشورها، یکی از راه‏های جهش سریع اقتصادی است که علی‏رغم ضربه‏های شدیدی که به افرادِ با دَرآمد متوسّط وارد می‏کنِه، فوائد زیادی هم داره. در عرصۀ بین‏المللی، دیگه تغییر واحد پول معنی نداره ولی عملیّاتی همچون یازدهِ سپتامبر یا نشتِ نفت در خلیج مکزیک می‏تونه همون نقش را بازی‏کنه. خیلی سریع ارزش سرمایه‏های انباشته را عوض‏می‏کنِه. امّا همیشه یک چیز را فراموش‏می‏کنند: نقش اون خائِن، یعنی چین؛ نقش پول‏شوهای روسیّه با اونهمه کازینو و قمارخانه! برای داشتن شرایط مناسب جهت انجام اینگونه عملیّات، باید ذخائری از موارد بالقوّه داشته‏باشند. جریان انرژی هسته‏ای ایران نیز بموقع خودش قابل کاربَری‏خواهدبود و فعلاً باید شرایطش را برای یک بازخورد بین‏المللی فراهم‏کنند.

دقّت‏کن: یک جریان یازده سپتامبر داشتیم. بعد یک اِعتِلافِ بین‏المللی برای حمله به عراق. حالا هم یک جریان خلیج مکزیک و بعد باید یک اعتلاف بین‏المللی برای یک کار گروهیِ دیگر! می‏تونه ایران باشه. دستمایه هم تا دِلت بخواهد، فراهم است. حزب‏الله لبنان از زاویّۀ دیگه بهترین موقعیّت را برای نکوهش ایران فراهم‏کرده. پیچیده نیست. خیلی ساده‏است. اوّلش برای حدود دوسال نوار غزّه در محاصرۀ کامل‏بود. جوریکه گزارشات رسیده ازداخل اون، حاکی از فاجعۀ انسانی بزرگی بود ولی اسرائیل دائم اعلام‏می‏کرد که حزب‏اللهِ لبنان و جمهوری اسلامی ایران درحال واردکردن مهمّات و موشک به نوار غزّه‏هستند. درواقع کاری‏کرد که مردم دنیا کمتر این موضوع را قبول‏کنند و بیشتر به فاجعۀ انسانی فکرکنند.

دستِ‏آخر هم یک حملۀ تمام‏عیار کرد و به دنیا ثابت‏کرد که نوار غزّه پُراز موشک هست و همه‏اش را انداخت گردن حزب‏الله لبنان و پشتیبانش، یعنی جمهوری اسلامی ایران. بازهم برنامه‏ریزی را ادامه‏داد. یعنی اجازه‏داد که بحث سِپَر انسانی و سوءاستفادۀ اسرائیلی‏ها از مردم، بچّه‏ها و مدارس بعنوان سِپَر انسانی مطرح‏شود، بعد، در یک زمان کاملاً محاسبه‏شده، تصاویر دقیق هوائی و ماهواره‏ای را منتشرکرد که نشان‏می‏داد حزب‏الله، انبارهای مهمّات خود را درنزدیکی منابع جمعیّتی و حتّی مدارس مخفی‏کرده‏است!

می‏بینی: اوّلش همه فکرکردند که کار اسرائیل تمام‏هست ولی بعدش ورق را برگرداند. اینکار کاملاً محاسبه‏شده‏بود و درنوع خودش یک تاکتیک فوق‏العادّه پیچیده محسوب‏می‏شود.

از حدود ده‏سال پیش نیز سمینارهای بین‏المللی و تخصّصی ویژه‏ای بعنوان اسلام‏شناسی، شیعه‏شناسی و حتّی ایران شناسی در آمریکا و غرب برگزارشد. شاید کمترکسی متوجّه‏شد که تناقضات و تضادّهای داخل مراکز مذهبی ایران زیر ذرّه‏بین قرارگرفته‏بود. درست درزمانیکه حضرات نتوانستند درخصوص زمان رؤیت ماهِ‏مبارک رمضان و غیره به‏توافق‏برسند، آنان تمام موارد تفرقه‏آمیز داخلی و عقیدتی را زیرنظرداشتند. بی‏شکّ هرگونه عملیّات نظامی و درگیری مستقیم عقیدتی، روانی و یا حتّی‏نظامی اثرمنفی‏داشت ولی درگیری‏هائی که ازدرون خود نظام شروع‏می‏شد، یک گام بسیار بلند و قطعی برای اهدافشان بود. همان تضادّهائی که کم‏اهمیّت بنظرمی‏رسیدند، پس از چندسال به معضلات بزرگی تبدیل‏شدند. انتخابات دورۀ دَهم ریاستِ‏جمهوری، بهترین موقعیّت را فراهم‏کرد. فقط درجریان یک انتخابات معمولی و موارد تخلّفی که مثل همۀ انتخابات دنیا رُخ‏داد، تمام اون اختلافات عقیدتی، باکمی چاشنی رسانه‏ای و کمک‏های داخلی تبدیل به یک آشوب تمام‏عیار و پیروزی قطعی برای آنها شد. پیروزئی که ابعاد آن هنوز برای خیلی‏ها آشکار نیست.

درواقع آنها نابودی جمهوری اسلامی را خواهان نیستند! ضمناً خواهان یک جمهوری اسلامی قوی هَم نیستند؛ بلکه نیازمند یک حکومت ملتهب و ضعیف هستند. سیستم افتصادی جدید، مبتنی بر مکانیزم‏های شوکّ و اِعتِلاف گروهی برای تنظیم و بازآرائی منابع اقتصادی است. بهترین گزینه برای اِعتِلاف بعدی درقالب یک برنامۀ درازمدّت، ایران به‏اضافۀ حزب‏اللهِ لبنان است. البتّه گزینۀ جانشین هم، کرۀ شمالی هست که براساس تحقیقات بین‏المللی، یک زیردریائی کرۀ جنوبی، یعنی یک قطب اقتصادی بزرگ دنیا را تعمّداً غرق‏کرده‏است. خودش که دائم اعلام‏می‏کند: من اینکار را نکرده‏ام ولی دنیا می‏گوید کرده‏ای!

اگر سَرانش درگذشته، لافِ قدرتِ نظامی نمی‏زدند، امروز به‏این‏شکل مورد اتّهام‏قرارنمی‏گرفت. یعنی عدم توانائی در داشتن یک سیاست خارجی مبتنی بر اصول دیپلماتیک، اینگونه آنها را در معرض اتّهامِ‏قطعی قرارداد.

- شیخ به‏دار آویختِه!!!

اونطور که در تاریخ می‏خوانیم، دوران عجیبی وجودداشته که افرادی همچون مرحوم دکتر مصدّق و شیخ‏فضل‏اللهِ‏نوری و غیره کارهای بزرگی را انجام‏داده‏اند. امّا رویدادهائی‏که درمدّت‏زمان نه‏چندان طولانی رُخ‏داد بسیار متناقض، باورنکردنی و البتّه پَندآموز است. یک روز صبح مردم به خیابان می‏ریزند و شعارهائی علیه شاه می‏دهند و طرفدار مصدّق هستند ولی در عصر همان روز علیه مصدّق شعارمی‏دهند. دَستِ هرکس دَرکارباشد، فرقی‏نمی‏کند، مشکل اینجاست که همون مردم اینکار را کردند.

درست همون مردمی که پشتیبان روحانیّت‏بودند، اجازه‏دادند تا شیخ‏فضل‏اللهِ‏نوری بَرسَرِدار برِه! وقتیکه میرزاکوچکخان شهیدشد..... چندصدسال قبلش هم همین اوضاع را داشتیم. هنوز جَسَدِ مطهّر پیامبراسلام، حضرت محمّدِمصطفی(ص) را بدرستی به‏خاک نسپرده‏بودند که خلیفه‏ای را بجای امام‏علی(ع) منصوب‏کردند. حتّی تا بیست‏وپنج‏سال یعنی مدّت خلافتِ سه‏خلیفۀ اوّل، ایشان توسّط همان مردم، به خلافت انتخاب‏نشدند.

چیه؟ گیج‏شدی؟ من دارم از مردم و انتخاب مردم حرف‏می‏زنم. از همون توده‏های مردمی! همون مردمی که تا نخواهند، کسی نمی‏تواند و نباید برسَرشان حکمرانی‏کند ولی همون‏ها اینکار را کردند. بازم می‏خواهی؟ برو اَندُلِس را نگاه‏کن. همون اَسپانیای فعلی. مگِه اونجا تحتِ تصرّف مسلمانان درنیامد و به یک کشور اسلامی تبدیل‏نشد؟ مگر هنوز معماری اسلامی در بَناها و مساجدَش مشاهده‏نمی‏شود؟ حالا برو نگاه‏کن. یک کشور مسیحی‏نشین کاملاً پیشرفته‏است که ابداً به یک کشور مسلمان شباهتی‏ندارد. مردمش چنین‏خواستند.

- ارکان شکست در داخل است، نظارت گُم‏شده‏است!

اختلافات درونی و مصلحت‏اندیشی‏های کاذب باعث‏شده‏است تا سال‏های سال، جیب‏های خاصّی پُرپول‏شود. یادت هست درمورد تقلّب‏های گسترده در خصوصی‏سازی‏های سال‏های پیش برات نوشتم؟ یادت هست که چگونه توانستند با بازی‏های عجیبی، بیت‏المال را بانام خصوص‏سازی، بالابکشند که البتّه سال‏ها بعد تنها بعضی مواردش کشف‏شد؟ چه فایده؟! دیگه کارازکار گذشته‏بود و فقط سعی‏شد تا رَوَندِ خصوصی‏سازی را تاحدودی اصلاح‏کنند. ولی مشکل همون شرکت‏های خصوصی‏سازی‏شدۀ قبلی است که حالا تبدیل به یک مافیای اقتصادی شده‏اند.

همین چندوقتِ پیش، باکلّی بدبختی سعی‏کردم مدارک مناقصه‏ای را دربخش فنّی بگونه‏ای طرّاحی‏کنم که جلو بسیاری از کثافتکاری‏ها و بالاکشیدن بیت‏المال گرفته‏شود. ولی درست سه‏روز قبل از فروش اسناد مناقصه، مدارک فنّیی که آماده‏شده‏بود، روی میز مدیرعامل یکی از همون شرکت‏های خصوصی‏سازی‏شدۀ کذائی، بصورت معجزه‏آسائی قرارگرفت. آره؛ قبل از فروش اسناد مناقصه، روی میز ایشان بود و حضرات و مدیران بسیار مؤمن اَمرفرمودند که درجلساتی باید خدمت همان مدیرعامل شرکت خصوصی‏سازی‏شده که قراراست تنها یکی از شرکت‏های داخل مناقصه‏باشد، شرفیاب‏شویم و شرایط انحصاری ایشان را در مدارک لحاظ نمائیم. داد و فریاد من بلندشد. حالم ازهمشون بهم‏خورد. اونوقت‏بود که با چشم خودم دیدم چه اَفرادی دارن به اقتصاد کشوری که همواره درجنگ است، ضربه‏می‏زنند. خودم با چشم‏های خودم دیدم که چگونه شرایط «ترکِ تشریفات» که در معاملات بزرگ ممنوع است را درقالب یک «مناقصۀ محدود» بافریبکاری و دورزدن قانون، قرارمی‏دهند. ظاهراً فقط یک‏نفر اَهل مبارزه‏بود؛ یعنی من! فساد تا کجا؟ به کی باید گفت؟ چیزی نزدیک به هفتصدمیلیون تومان در یک مناقصۀ سوری باید بادورزدن قانون، به‏قیمتِ زمین‏زدن اصل چهل و چهار و به‏گندکشیدن اقتصادِکشور باید به‏کام بعضی‏ها شیرین‏گردد.

این‏گذشت؛ ولی وقتیکه دو-سه روز بعد داشتم مدارک استعلامِ دیگری را جهت امتیازفنّی بررسی‏می‏کردم، دیدم که رضایت‏نامه‏هائی را همون مدیران فاسد، برای همین شرکتِ زد و بَندی، فراهم‏نموده‏بودند! مدارکِ قصور جدّی اون شرکت دردست من است ولی رضایت‏نامۀ مدیران، پیشِ رویَم‏بود!

می‏بینی؟ دولت علی‏رغم تلاش‏های شبانه‏روزی‏اش، باوجود چنین شرایطی، هرگز موفّق‏نخواهدشد. نیازی به دشمن خارجی وجودندارد. اساس تفرقه درداخل وجوددارد. ازیکسو داد و فریاد مردم بلند است و ازسوی دیگر دولتمردان خسته و داغون هستند. این وسط، همان افراد فاسد هستند که از کلّیّۀ فرصت‏ها استفاده‏می‏کنند. ایجاد انحصار در معاملات بزرگ، باعث عقیم‏شدن اقتصاد می‏شود. بیکاری می‏آفریند. هزینه‏ها را سَرسام‏آور بالامی‏بَرد و مردم را به‏خاک سیاه‏می‏نِشاند. آنگاه جامعه درست مثل یک بُشکِۀ باروت می‏شود. از مناظرات انتخاباتی گرفته تا تخلّفات معمولی در یک انتخابات کاملاً تکراری، همه‏وهمه باعث انفجار می‏شود. مردمی که سال‏ها زیر دَستِ این فاسدانِ سازمان‏یافته که بی‏شکّ باهماهنگی خاصّی اقدام‏می‏کنند، منتظر انتخاباتی همچون ریاست‏جمهوری و یا مجلس هستند، درجۀ تحریک‏پذیری آنها آنچنان بالارفته‏است که فقط بامشاهدۀ چندتا مشکل، انفجار رُخ‏می‏دهد. نهادهای نظارتی، درست کارنکرده‏اند. مگرنه، مردم فرق‏چندانی مثلاً بین کاندیداهای ریاست‏جمهوری نباید احساس‏می‏کردند. درواقع هرگروه از مردم، تمام امّید و آرزوهایش برای نجات‏یافتن از ظلم اینگونه خائنین و مافیاهای اقتصادی را در یکی از کاندیداها خلاصه‏کرده‏بودند و زمانیکه به نتیجۀ قلبی خود دست‏نیافتند، گوئی همۀ آمال و آرزوهای خود را بَربادرَفتِه‏پنداشتِه و بدنبال مُقصّرگشتند. هرگونه تخلّف کوچکی، پُررنگ‏شد و آشوب‏های اجتماعی دامَن‏زدِه‏شد. آشوب‏هائی که آتش‏های دامنه‏داری هستند و خاموش‏نخواهندشد مگرآنکه عوامل ایجاد آنها بَرچیده‏شوند. تنها راه، کارآمدکردن نهادهای نظارتی همچون بازرسی کلّ کشور و وزارت اطّلاعات است؛ مگرنه عوض‏شدن رئیس‏جمهور و نمایندۀ مجلس چه اثری خواهدگذاشت؟

هنوز اون مناقِصِۀ زشت و ساختگی برگذارنشده‏است ولی واقعاً می‏خواهم‏ببینم آیا نهاد نظارتیی وجوددارد که متوجّۀ این فساد سازمانیافته‏شود؟ آیا اگر معجزه‏ای رُخ‏دهد و متوجّه‏شود، با مدیرانی که ظاهراً بسیار مؤمن هستند و درواقع دَرپَس قسم‏های دروغینشان، زَدوبَندهای کثیف وجوددارد، هرگز به‏سِزای اعمالشان خواهندرسید ویا اینکه بازهم با استفاده از همان امکاناتِ دولتی و خودروهای مدیران، بَرسَرِ کلاس‏های درس حاضرشده، بجای مرخّصی شخصی، مأموریّتِ اداری گرفته و بعد از مدّتی، مدرکِ بالاتر دانشگاهی اَخذکرده و نیرومندتر، به همین فساد نهادینه و سازمانیافته ادامه‏خواهندداد؟ واقعاً اینبار می‏خواهم ببینم نهادهای نظارتی کاری‏می‏کنند؟

۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

يادگار 06/01/1389

- تولّد آب

لحظه‏به‏لحظه به روز تولّد آب، یعنی سیزدهمین روز سال، همان روز طبیعت، نزدیک می‏شیم. نمی‏تونم برای تبریک به عشقم «آب»، صبرکنم. پس بهش می‏گم: آبِ عزیزم، تولّدت مبارک.

- گذر زمان

فکرمی‏کنی سُرعتِ گُذرِ زمان تغییرنمی‏کنه؟! چندوقتی هست که یکی از اون ساعت‏های دیواری گران‏قیمت که سَرِ هرساعتی(بجُز موقع خواب)، بعد از یک ملودی آرام و کوتاه، باچندتا دینگ‏دینگ ساعت را اعلام‏می‏کنِه را توی سالن اصلی خانه نصب‏کردیم. باورکن اززمانیکه این ساعت شروع‏بکارکرده، زمان تندتر می‏گذرد. هنوز هیچّی‏نشده، ساعت بعدی را اعلام‏می‏کنِه. یعنی زمان خیلی زود گذشت. البتّه خانۀ ما پُر از انواع و اقسام ساعت‏ها است. ساعت دیجیتالیی دارم که پیشرفته‏است و برای بیدارباش نماز صبح و آماده‏شدن برای رفتن به محلّ کارم تنظیم‏شده. گوشی تلفنم هَم به‏وقت اذان، آهنگ اذان سَرمی‏دَهد. خلاصه دائم توی گوشم نوای گُذر سَریع زمان را می‏شنوم.

امّا زمان می‏تونه آرام هم بگذره؛ حتّی می‏تونه متوقّف‏بشِه! چیه؟ تعجّب‏کردی؟ برات توضیح‏می‏دَم. وقتی عجلِه‏داری و مجبوری خیلی زود نمازت را بجابیاری، اَرکان نماز که اِجباری هست را بجامی‏آوری و از اَجزاءِ مستحبّش چشم‏پوشی می‏کنی. مثلاً در رکعت‏های سوّم و چهارم، بجای سه‏تا ذکر تسبیحاتِ‏اَربَعِه، یکی را می‏گی. حقیقت اینجاست که با این‏کار فقط باعجلِه نمازت را بجاآوردی ولی صرفهِ‏جوئی در زمان نکرده‏ای. با معیارهای فیزیکِ زمان جوردَرنمیاد چون اساساً متافیزیکی هست. وقتی که هَرسِه ذِکر تسبیحاتِ‏اَربَعِه را بجامی‏آوری، به‏نوعی زمان کِش‏میاد. رازی در آن نهفته‏است و آن «آرام خیال» یا چیزی شبیه‏به‏آن است! آره عزیزم، اون چیزی که گذر زمان را آرام‏می‏کنِه، در درونِ خودمان هست و برای فهمیدنش باید به معرفت خاصّی برسیم که اولیاءالله و عُرفا به اون رسیده‏اند امّا برای ما هم نشانه‏هائی وجودداره؛ مثل همین موردی که بهت گفتم. اینها مُعجزاتی است که در نماز و برخی از مبانی تحریف‏نشده و اساسی اَدیان الهی وجودداره و ما مسلمانان بیش از سایر پیروان ادیان الهی دیگر از آنها بهره‏برده‏ایم ولی کمتر از بقیّه به آنها توجّه‏نموده‏ایم. آیا متوجّه‏شده‏ای که در ملاقات با بعضی افرادی که وجهِۀ عرفانی دارند، نوعی آرامش خاطر به تو دست‏می‏دهد؟ این همان مکانیزمی هست که در نماز بهش اشاره‏کردم.

یک پیامک برام ازطرف فرد ناشناسی آمده‏بود که خیلی پُرمغز است. برات می‏نویسم:

«زندگی حکایتِ مَردِ یخ‏فروشی است که به او گفتند: فروختی؟ پاسخ‏داد: نخریدند، تمام‏شد!»

حالا چه نتیجه‏ای بایدگرفت؟ آره؛ باید از اصل شروع‏کنیم. اصل، وجود مُکرّم انسان است که خداوند درهنگام خلقتش به خود، آفرین‏گفت. چرا تا این‏حدّ وجود والای خود را پَست و حقیرمی‏کنیم که در محدوده‏ای از زمان زندانی‏شده و دائم به دیواره‏های زبر و خشنِ آن برخوردمی‏کند؟ چرا آرامش را از درون خود گرفته و حتّی به دیگران هدیّه‏نمی‏کنیم؟

باید اشتباهِ خودمان را دریابیم و متناسب با شرایط و درک و فهم خودمان، مسئله را حلّ‏کنیم. من خیلی سعی‏کردم و بازهم سعی‏می‏کنم!

- برابَری

شکّ‏نکن که خداوند کوچکترین تبعیضی بر مردمان و خلق خویش رَوانداشته‏است. همه‏چیز را به‏مُساوات به همه داده‏است. اگر ویژگی خاصّی در مخلوقی وجوددارد، یقیناً ویژگی ‏دیگری را در دیگری تعبیّه‏نموده‏است.

اگِه توان خاصّ پیشگوئی براساس حسّ غریبی در تو است، اگِه رؤیاهای صادقِه می‏بینی، اگِه توانائی انکارناپذیر اِلقاءِ فکر به دیگران را داری، مطمئن‏باش که دیگران هم توانائی‏های شگفت‏آور دیگری دارند. مثلاً اون‏ها می‏توانند تینت و ذاتِ اِلقاءکنندۀ فکر را درک‏کنند. اون‏ها می‏توانند پیام دوستی را از توطئه تشخیص‏بدَن.

این درسی بود که درجلسۀ خواب مصنوعی، توسّط یکی از شاگردان «فِروید» که درحال هیپنوتیزم یک راهبۀ پاک‏بود، به‏همگان داده‏شد. آره عزیزم؛ حتّی درهنگام خواب مصنوعی هم، اون ویژگی خدادادی شگفت‏انگیز خودش را نشان‏می‏دهد.

حالا به من بگو چرا بعضی‏ها با مصرف مَشروبات الکلی و اِهتمام به سایر اَعمال نادرست و ناشایست، بادستِ خود سعی در نابودکردن این هدایا و عطیّه‏های الهی می‏کنند؟ اون‏ها حتّی چشم بَرزَخی خودشان را هم ازبین بُرده‏اند!!!

- خرافِه

همین چیزهای ساده‏ای که گفتم، می‏تونه درقالب خرافات و اَعمال شِبهه‏دینی نیز بیان بِشِه. متأسّفانه امروزه بیش از هَرزمان دیگری، کاسبان و دلّالان دین و مذهب با استفاده از این ویژگی‏های اصیل، سعی در شِکار مَردم ساده و ناآگاه می‏کنند. جامعۀ ما از ویژگی خاصّی رَنج‏می‏برد که باعث‏شده انبوه سالمندان کم‏سواد، ناآگاه ولی مُخلص گِرد روضِه‏خوان‏های قلّابی جَمع‏شوند. این موضوع در زنان بیش‏از مردان مشاهده‏می‏شود و متأسّفانه علی‏رَغم تلاش‏های گسترده‏ای که شده‏است، نه‏تنها این رویّۀ سنّتی متوقّف‏نشده بلکه بیش‏ازپیش نیز در اَشکال جدید بُروزکرده‏است. حقیقت دین بسیار ساده است و احکام آن ابداً دست و پاگیر نمی‏باشد ولی به‏لطف دین‏فروشان مُغرض و حِماقت عَوامّ، آنچه که اَمیال و اَهداف نامقدّس مُستکبران واقعی است، دَرپَس اَعمال و مُناسِبات ظاهراً دینی و دَرپوشِشی باوَرنکردنی از خُرافِه‏ها، جامِۀ عمل‏می‏پوشاند.

زجری بَدتر از آن نمی‏یابی هنگامیکه بجای میلِه‏های سَرد زندان، میان جاهِلان زندانی شوی! تحصیلات علوم و پیشرفت در علوم روز می‏تواند باعث دوری از این خرافِه‏ها شود ولی آنهم به‏نوبۀ خود می‏تواند به گودال دیگری هدایت‏گردد. آری؛ درتقابل صریح با خرافِه و انحرافات دینی، بجای اِصلاح رویّه و بازگشت به دین ناب و پاک، دَر دامن بی‏دینی، سِکولاریزم و لائیک می‏افتند. به‏راستی مقصّر کیست؟

عزیزم؛ همان کسی که خرافِه‏فروشی را پیشۀ خودکرده‏است، برای این آخری نیز برنامه‏ها ریخته‏است. او از همان اوّل برنامه‏داشت تا با یک تیر، هَردو نِشان را بزنِه! یعنی حِماقتِ بیشتر عَوامّ و بی‏دینی نسل سَرخوردۀ جدید. حتّی فکر برخوردهای آگاهانه و روشنگرانه را هم کرده‏است. توسّل مُبالغه‏آمیز و مُتعصّبانِه به مقدّساتی همچون تاسوعا و عاشورا نیز می‏تواند باعث‏شود تا همان نسل جدید و روشنگر، قبل از فکرکردن به‏جان یکدیگر بی‏افتند. حال شاهد آن خواهی بود که بجای «کُرسی‏های آزاداندیشی» در دانشگاه‏ها، درگیری‏های خیابانی بوجودآید و بجای مناظرۀ سازنده، تهمت و خودسانسوری پدیدآید. یعنی چیزهائی که ابداً درکنترل هیچ حکومتی نیست و برنامه‏ریزی آن دور از چشم‏های بازرسان و حاکمان و حتّی درپوشش ساختارهای اجتماعی اصیل موجود انجام‏شده‏است. درچنین شرایطی جامعه، دوقطبی مَحض می‏شود. قطبی، معتقد به دیکتاتوری حاکم می‏شود و قطبی معتقد به انحراف کامل، مُعاندت و مُحاربه می‏شود. درواقع هردو قطب قربانیانی بیش نیستند و هوشیاران باید کلیدهای پیشرفت‏های اجتماعی، اقتصادی و علمی و نیز با توسعۀ کُرسی‏های آزاداندیشی را زده آنهم به‏نحو صحیح، بازار آن فرصت‏طلبان و دلّالان دین، شرف و درنهایت اقتصاد مردم بدبخت را تختِه‏کنند. ولی این مهمّ فقط در یک سیستم روشن، جامع و شفّاف میسّر است و کسانی می‏توانند داعیّۀ شفّافیّت را داشته‏باشند که به یک صُلح جهانی و عِدالتِ فراگیر بی‏اندیشند و فکر خود را در مَرزهای سیاسی یکی چند کشور محدودنکنند. برای کارهای بزرگ، مردمان بزرگ لازم‏است. پس هِمّتی دیگر و کاری بیشتر در آزاداندیشی و پیشرفت، آرزو است.

- 11سپتامبر دیگر

اینطور که بنظرمیاد، دیر یا زود باید یک جریان دیگری مثل 11سپتامبر رُخ‏بدهد! می‏دونی چرا؟ یک‏کم به دور و بَرت نگاه‏کن. عجب وضعی شده! درست درهنگام نِجات‏پیداکردن از رکود اقتصاد جهانی، بازم شرکاءِ عزیز، به‏جان هَم افتاده‏اند. همۀ برنامه‏هایشان بهم ریخته. آخِه نمی‏تونن جلو همدیگر را بگیرن. هرکدومشون دارن ساز خودشون را می‏زنن. برو توی افغانستان، برگرد به عراق، یک سَری بزن به فرانسه و حالا هم کرۀ‏شمالی. عجب نظم نوین جهانیی! آمریکا بافروش هواپیمای جنگی به تایوان یا همون چین تایپه، رفیق نامردش یعنی چین دودَره باز را اَدَب‏می‏کنه؛ جیغ چین درمیاد ولی آمریکا هنوز معتقدهست که دنیا از سیاست دودَره‏بازی چین در سال‏های گذشته بدجوری آسیب‏دیده و این‏دفعه ازطریق شیرکردن شرکت گوگِل برای افزایش ناگهانی آگاهی مردم چین علیه حکومتشان اقدام‏می‏کنه. ای‏بابا، مگه فراموش‏کردی؟ همین چندوقتِ پیش بود که خانم کلینتون درخصوص لزوم آزادی دسترسی مردم دنیا به اینترنت و اطّلاعات سخنرانی کردند و پوشش خبری بسیاروسیعی داده‏شد. بازم چین سَر تسلیم پائین نیاورد.

این تنبیهات حتّی اگر تأثیرگذارهم باشِه، کافی نیست. باید جوابگوی مطالبات مردم بود. حالا دیگه با به‏روی کارآمدن آقای «اوباما»، آنهم با آن همه شکوه و رأی بالا، دیگر توقّعات مردم بالارفته. باید بگونه‏ای جوابگوی آنها بود. باید دگرگونی قابل‏توجّهی دردنیا رُخ‏می‏داد که نداد. پوشش تبلیغاتی نمی‏تواند برای درازمدّت جوابگوباشد. نارضایتی‏ها در فرانسه پس از انتخابات کم‏رنگ استانی کاملاً مشهود است. نظرسنجی‏های رسمی در تمام سرزمین غرب و خصوصاً آمریکا نیز حاکی از نارضایتی عمومی است. اگر این‏یکی که کاملاً مردمی بوده‏است هَم نتواند کاری‏بکند، قطعاً نظام‏هائی ازهَم می‏پاشند. پروژه‏های بزرگی مثل اسرائیل-فلسطین و ایران هم که به فرجام نرسیده‏است. مشکل هَم بطور قطع ایران است که ظاهراً تابع سود و زیان تجاری نیست و از نظامی ایدئولوژیک در برخوردهای بین‏المللی‏اش استفاده‏می‏کند. پَس ساز ناساز همین ایران است که روزبه‏روز قوی‏تر می‏شود. چکاربایدکرد؟

می‏دونی، آتش‏نشان‏ها می‏توانند برای خاموش‏کردن برخی آتش‏ها از انفجار استفاده‏کنند؟ آره؛ با یک انفجار باروت تمام اکسیژنی که برای ادامۀ آتش‏سوزی لازم‏است را درشرایط بسیار ویژه‏ای نابودمی‏کنند. آنوقت دیگر مهارکردن آتش، راحت‏می‏شود. برای مَهارکردن این بهم‏ریختگی جهانی و جلوگیری از فروپاشی بسیاری از نظام‏ها تنها راه باقیمانده همان انفجار است. چیزی شبیه به 11سپتامبر یا یک دشمن فرضی قوی. ببین کی بیش‏از همه رُشدِ تسلیحات و توانائی‏های نظامی داشته‏است؟ ببین کدام جریان بیش‏از همه مخالف زندگی غربی‏است. چیزی مثل ایران، گروهی مثل القاعده و یا ماجرائی مثل لیبی و ونزوئلّا.

اگر صُلحی بین اسرائیل و فلسطین رُخ‏می‏داد؛ اگر نظام حکومتی ایران یا کرۀ شمالی ازهَم می‏پاشید و یا اینکه دوستیِ پایداری بین این کشورها با غرب پدیدارمی‏شد؛ اگر حکایت بِن‏لادن تمام‏می‏شد و اگر چیزهائی شبیه به این رُخ‏می‏داد، حالا دیگر نیازی به انفجار باروت نبود. می‏گن: سیاست پدر ندارد. واقعاً راست‏گفته‏اند.

امّا من می‏گم: راه درست این است که بدنبال یک راهِ‏حلّ اصولی و پایدار باشند. باید اجازه‏بدهند ایران و سایر کشورهای غیر عضو، در یک نظام شفّاف مثل سازمان تجارت جهانی قراربگیرند. باید تمام تحریم‏ها که خود عامل بی‏نظمی اقتصادی جهانی است و سوءِاستفاده‏کننده‏هائی همچون چین و روسیه را پدیدمی‏آورد، ازبین بُرد. باید اجازه‏داد تا تمام مردم دنیا آزادانه باهم ارتباط داشته‏باشند.

اگِه اینکار را انجام‏دهند، هرکسی که درراه شفّاف‏سازی مانعی بتراشد، بلادرنگ درمقابل مردمش قرارمی‏گیرد و نابودمی‏شود. معادلات بین‏المللی شفّاف باعث‏می‏شود تا محاصرۀ فلسطین خاتمه‏یابد؛ نفوذ طالبان به‏پایان رسد و....

اون‏چیزی که دنیا را به مقابله با دشمنان احتمالی واداشت، ترس از اِشاعِۀ ایدئولوژی‏هائی نظیر صدور انقلاب اسلامی به دنیا ویا فراگیرشدن کمونیست بود. امّا ازهمان اوّل محاسباتشان نادرست بود. کسی نمی‏تواند برای مردم تصمیم‏بگیرد. این مردم هستند که باید خودشان حکومت حاکم بر جامعه‏شان را انتخاب‏کنند؛ حتّی اگر یک حکومت غیراخلاقی باشد. جلوگیری از اِشاعۀ ایدنولوژی‏هائی نظیر انقلاب اسلامی ایران و یا نظام کمونیستی شرق، به‏خودیِ‏خود نوعی حرکت غیردموکراتیک بود که اینک به این بی‏نظمی جهانی منتهی‏شده‏است.

موضوع خیلی خیلی ساده‏بود. مردم دنیا خود باید تصمیم‏می‏گرفتند که کدام فرهنگ و ایدئولوژی را می‏خواهند. ممکن بود همان اوّل از کمونیست خوششان نیاید و ممکن بود قسمت‏هائی از فرهنگ اسلامی و ایدئولوژی انقلاب‏اسلامی ایران را درنظام اجتماعی خودشان مطالبه‏کنند. این حقّشان بود و اگرهم ایدئولوژی حاکم بر انقلاب ایران یارای بحث و مقابله با ایدئولوژی‏های دیگر را نمی‏داشت، نه تنها در نقاط مختلف دنیا بلکه حتّی در خود ایران نیز بی‏ارزش‏می‏شد. ولی ترس از یک دشمن فرضی کار را به اینجاکشاند. خوب نگاه‏کن. ایران ارتباطاتش را با دنیای متمدّن غرب محدودنکرد بلکه غرب ازترس برخوردهای پیش‏بینی نشدۀ نسل انقلابی ایران و تأثیرات فراگیر احتمالی آن برمَردُمَش، ایران را تحریم کرد. صدور ویزا برای ایرانیان عازم غرب و خصوصاً آمریکا آنهم بعد از 11سپتامبر بمراتب مشکل‏ترشد. دسترسی به انبوه سایت‏ها نیز محدود و محدودتر شد.

ظاهراً فشار شدیدی به مردم ایران واردشد ولی حقیقت این است که نظامِ آزادیِ حاکمِ برکلّ دنیا دُچار اختلال جدّی شد. دو دهِه بعد هَم رکود اقتصادی جهانی بخاطر «مار پلّه‏بازی‏های سیاسی» بهم‏ریخت.

«هَرکِه بَد کرد، به‏خود کرد.»

۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

يادگار 29/12/1388


- تولّد آب


سال جدید در راه است و مثل همیشه، همه دارن سعی‏می‏کنن خودشون را برای عید آماده‏کنند. خوشحال هستند. امّا من به یک شکل دیکِه خوشحالم. من می‏دونم که سیزده‏بدَر جزء جدائی‏ناپذیر عید هست. سیزده‏بدَر، روز تولّد آبِ عزیز است. چیه؟ چرا توفکر فرورفتی؟ بابا، سیزده‏بدَر روزی هست که من بیش‏از همیشه به‏فکر آب هستم. آره، خودت می‏دونی؛ آب برای من مظهر عشق و پاکی است. یک عشق پاک و بی‏همتا. عشقی خدائی. عشق از خدائی که وعده‏داده.


بهرحال باید به «آب» بگویم، عشق من، دوست من، عزیز من، مونِس شب‏های تاریک من؛ ایّامَت مبارک. برای رسیدن به بهشتت، ثانیّه‏شماری می‏کنم.



- اطّلاعات و ضدّاطّلاعات


سیستم‏های امنیّتی و اطّلاعاتی در کشورهای مختلف در چارچوب وزارتخانه و یا سازمان به وظایف خاصّ خودشان مشغول‏هستند. مثلاً در آمریکا درقالب سازمان و بانام «سیا» و در ایران قبل از انقلاب، بانام «ساواک» و در ایران بعد از انقلاب درقالب وزارتخانه درحال انجام‏وظیفه است. این سیستم‏های اطّلاعاتی و امنیّتی به‏شکل فوق‏العادّه ظریفی اقدام به جمع‏آوری، کلاسِه‏کردن و پردازش اطّلاعات مختلف می‏کنند. مهم‏ترین بخش هنگامی‏است که ارتباط اطّلاعات مختلف، پیرامون موضوعات ظاهراً بی‏ارتباط، مشخّص‏می‏شود. همانطور که در سِریال جالب «شِرلوک هُلمز» دیده‏می‏شود، افرادی همچون برادرِ شِرلوک که از هوش و ذکاوت استثنائیی برخوردارند، با بررسی اطّلاعات رسمی و غیررسمی مختلف و ظاهراً بی‏ارتباط، به‏شکل شگفت‏آوری به جمع‏بندی‏های عجیبی دست‏می‏یابند.


حکومت هرکشوری برای اتّخاذ هرگونه تصمیمی، هرچقدر بیشتر، از این افراد بهره‏ببرد، موفّق‏تر و دورتر از خطا خواهدبود. این رویّه دَه‏ها سال است که در کشوری مثل انگلیس(بریتانیا) اجراء‏می‏شود.


نکتۀ مهمّ دیگر این است که این سیستم‏های اطّلاعاتی، بمراتب بیش از آنچه که عوامّ تصوّرمی‏کنند، دستیابی به اطّلاعات داشته و همواره حَجم بسیاربسیار سنگینی از اطّلاعات را بصورت تقریباً طبقه‏بندی‏شده حفظ می‏کنند. بعنوان مثال هنگامیکه در همین عملیّات اخیر که به دستگیری برادران ریگی در ایران منجرشد، براساس برنامه‏هائی که در همین تلویزیون ایران به‏نمایش گذاشته‏شد، مصاحبه‏های افراد مختلف که حتّی در سطوح چندان بالای امنیّتی نیز نبوده‏اند، آنهم در میزگردهای بسیار معمولی تلویزیونی شبکه‏هائی همچون سی.اِن.اِن، در سال‏های پیش نگهداری‏شده‏بود تا سَرنخ‏های مختلف اطّلاعاتی برای بدست‏آوردن ارتباطات برادران ریگی و بررسی احتمال حضورشان در نقاط خاصّی از دنیا همواره به‏روزنگهداشته‏شده و به‏موقع مورد بهره‏برداری قرارگیرد.


درحالت عادّی این‏قبیل اطّلاعات، محرمانه مانده و حتّی درصورتیکه در عملیّات خاصّی مورد استفاده‏قراربگیرند، بازهم از منابع اطّلاعاتی و نیز دست‏داشتن سیستم‏های اطّلاعاتی در کسب اَخبار و اطّلاعات، سخنی بمیان‏نمی‏آید. بعبارت دیگر، گاهاً سال‏های سال سپری‏شده و هرگز سخنی دراینخصوص گفته‏نمی‏شود.


این موضوع یک اصل است و حتّی هنگام فروپاشی اتّحادجماهیرشوروی سابق، اطّلاعات طبقه‏بندی‏شدۀ سازمان مخوف و گستردۀ اطّلاعاتی آن یعنی «کا.گِ.بِ.» حفظ شد و انبوه عملیّات آن سازمان هرگز فاش‏نشد.


فیلم‏هائی شبیه «جیمز باند» یا همان مأمور 007 نیز باتوجّه به پوشیده‏ماندن همیشگی عملیّات سازمان‏های اطّلاعاتی پیشرفته می‏تواند بصورت مبالغه‏آمیز، درقالب چند فیلم سینمائی مشتری‏پسند، علاوه برحفظ گیشه و درآمد فوق‏العادّه، توانائی سازمان‏های اطّلاعاتی را در اذهان عمومی بیش‏از حدّ واقعی جلوه‏دهد!


هرچند که جریان دستگیری «برادران ریگی» نیز می‏بایست همچون هزاران مورد دیگر تا اَبَد مخفی می‏ماند امّا بنابه شرایط روز و اِلزامات زمانی و بهره‏هائی که اِفشاءِ این عملیّات بدنبال‏داشت موجب‏شد که با لَغو آن قانون اساسیِ سیستم‏های اطّلاعات و امنیّتی و سنّت‏شکنی غیرمنتظره، نظام سازمان‏های اطّلاعاتی به‏هم‏بریزد. درواقع هنگامیکه به‏اصطلاح بَرگ‏ها رو شد و یکطرفِ جریان، یعنی ایران، با دست‏های باز به ادامۀ بازی پرداخت، باعث‏شد که کلّیّۀ حریفان دُچار سَردرگمی عمیقی شده و اقدامات عجولانه‏ای را انجام‏دهند.


درواقع آنها از ترس بیش‏از اندازه، مرتکب اشتباهات پیوسته و استراتژیک شدند. نیمه‏کاره رهاکردن یک عملیّات اطّلاعاتی می‏تواند خسارت جبران‏ناپذیری را به چنین سیستم‏های اطّلاعاتی و امنیّتی واردنماید و این درحالی‏بود که حریفان با دستپاچگی فراوان، در فاصلۀ زمانی بسیار بسیار کوتاهی مرتکب تعداد زیادی از این اشتباهات‏شدند. کافی‏است با دقّت بیشتری به جزئیّات اوّلین خبری که درمورد دستگیری «ریگی» اعلام‏شد توجّه‏کنی. در همان خبر اعلام‏شد که عکسی از حضور «ریگی» در پایگاه آمریکائیان در کشور افغانستان گرفته‏شده‏است. این یک خبر کاملاً رسمی بود و علی‏رغم اِنکار سازمان‏های اطّلاعاتی متّهم‏شده، دارای بار وحشتناک و ضربۀ کشنده‏ای بود که بصورت کاملاً عجولانه باعث‏شد همان سازمان‏های اطّلاعاتی، ازترس نادیده‏گرفته‏شدن مواردِ حفاظتی مشابه، به‏ناگهان تمام عملیّات خود را معلّق‏کنند. این یعنی یک عقب‏نشینی غیرقابل جبران. درواقع کارشناسان و افسران اطّلاعاتی آن سازمان و سازمان‏های مشابه همچون بازیکنان زمین فوتبال، با پای خودشان به خودشان گُل‏زدند.


آنچه که در ذهن من بعنوان یک سؤال مبهم نقش‏بسته این است که: برادر «شِرلوک هُلمز» کجاست؟ باید یکی از این دو حالت را قبول‏کنیم: 1-اطّلاعات به‏موقع و کامل به او نرسیده‏است. 2-دیگری کسی مثل او در سازمان‏های آنها وجودندارد.



- هر اطّلاعاتی خوب است.


یکی از مواردی که سازمان‏های اطّلاعاتی و امنیّتی سعی در جمع‏آوری آن دارند، نام و مشخّصات نیروهای رُقبا و دشمنان خود است. مثل نام افسران و رَدِه‏های مختلف تشکیلاتی سازمان‏های اطّلاعاتی و امنیّتی متقابل. در برخی از کشورها، مسلّماً علاوه‏بر نام پرسنل سازمان‏ اطّلاعات و امنیّت، افراد دیگری همچون نیروهای کلیدی نظامی و شبهِ‏نظامی و اعتقادی نیز مَدّنظرمی‏باشد. درواقع براساس همین اطّلاعات می‏توانند حدس‏بزنند که یک منبع اطّلاعاتی، فرد مطمئنّی است و یا اینکه باتوجّه به وابستگی‏هایش، احتمالاً فردی نفوذی محسوب‏می‏شود. امّا اِشکال‏کار هنگامی بُروزمی‏کند که باتوجّه به‏اینکه وابستگی یک منبع اطّلاعاتی به سیستم‏های امنیّتی و عقیدتی حریف/رقیب کشف‏می‏شود، از همۀ اطّلاعات او چشم‏پوشی کرده و سریعاً خود را از او دورمی‏کنند. اینجا نیز یک اشتباه سنّتی رُخ‏داده‏است زیرا عملاً جهت حفظ امنیّت خود و مخفی‏ماندن نیروهای رابط اصلیشان، قسمت مهمّی از اطّلاعات را ازدست‏داده‏اند. بنظرمن یک سازمان قوی و مقتدر که ریگی به‏کفشش نیست، از این موضوع و احتمال استفادۀ سیاسی از آن هراسی به‏دِل راه‏نمی‏دهد و چنانچه بجای حفظ ارتباطات اصلی، قطع ارتباط و یا تعویض ارتباط ‏کند، علاوه براینکه نشانۀ ضعف آن سیستم اطّلاعاتی است بلکه نشانۀ احتمالی اَغراض شیطانی و نقشه‏های پلید و ضدّ انسانی آن سازمان می‏تواندباشد. درواقع اصول اوّلیّه را رعایت‏نکرده‏است. به بخش‏های بعدی دقّت‏کن تا بهتر متوجّۀ منظورم بشی.



- سازمان دُوَل متّحد


چیه؟ تعجّب‏کردی؟ عمداً ننوشتم «سازمان مِلل متّحد». آخِه اونجا که جای اتّحاد مِلّت‏ها نیست. اصلاً نمایندۀ مِلّت‏ها، الزاماً دولت‏هاشون نیستند. اونجا تعداد زیادی از نمایندۀ دولت‏های مختلف مردمی و غیرمردمی دنیا دور هم جمع‏می‏شوند و به‏قول خودشون یک کاری می‏کنند.


بنظرمن اونها فقط دارن اَدا دَرمیارن. بزار برات توضیح‏بدم: تمام اون دولت‏هائی که اون حضرات نمایندِهِشان هستند، دارای سازمان‏های اطّلاعات و امنیّتی هستند. خداوکیلی آیا در اون «سازمان مِلل متّحد»، دستورالعملی برای یکسان‏کردن سازمان‏های اطّلاعاتی کشورها و ملل متّحد وجوددارد؟ آیا سعی در اجرای یک سیستم شفّاف بین‏المللی کرده‏اند؟ قوام شفّافیّتِ تصمیمات دولتی و بین‏المللی توسّط همین سازمان‏های اطّلاعاتی حفظ می‏شود ولی همین حضراتی که اِدّعای اتّحاد درقالب یک سازمان بین‏المللی متّحد ملّت‏ها را دارند، هرگز دراین راستا قدمی برنداشته‏اند. درواقع هرگز سعی‏نکرده‏اند جهت حفظ همان ملّت‏هائی که این سازمان داعیّۀ اتّحاد آنها را دارد، تمام تصمیمات دولت‏های حاکمه‏هِشان را شفّاف‏سازی نمایند و عملاً در آن سازمان، منافع دولت‏ها حفظ می‏شود و نه ملّت‏ها! یعنی سازمان‏های اطّلاعاتی درخدمت همان دولت‏های ظاهراً متّحد است و نه ملّت‏ها! برای اینکه موضوع کاملاً روشن شود به مُصوّبات زمین‏ماندۀ همین سازمان بین‏المللی درخصوص واگذاری بخش‏هائی از کشور هِند و نیز کشور چین به کشورهای دیگر و یا بصورت خودگردان اشاره‏می‏کنم که خواست مردم بومی آن مناطق می‏باشد ولی دولت‏های این دو کشور، نمایندگانی را به این سازمان بین‏المللی می‏فرستند که عملاً ازطریق یک سیستم اطّلاعاتی گسترده ‏پشتیبانی می‏شود. این موضوع درمورد شوروی سابق و کشورهای بلوک شرق کاملاً روشن بود و اینک نیز ادامه‏دارد.




- اتّحاد سالم اطّلاعاتی


اگر به‏راستی حکومت‏ها ادّعای مردمی‏بودن دارند، باید سازمان‏های اطّلاعاتی خود را بگونه‏ای سازماندهی‏کنند تا «نظام اطّلاع‏رسانی باز» تضمین‏شود. این نظام که اتّفاقاً در دستوری، چندماه پیش ازطریق رئیس‏جمهوری ایران نیز بصورتی خاصّ ابلاغ‏شد و در رسانه‏ها نیز اعلام‏شد، باعث بَرهَم‏خوردن رانت‏خواری‏ها و عدم‏ایجاد تِراست‏ها می‏شود. سازمان‏های اطّلاعاتی می‏توانند بهترین ضامنین چنین سیاست باز و مُدِرنی‏باشند. باتوجّه به‏اینکه همواره احتمال رفتار تحکّم‏آمیز و دیکتاتوری حکومتی که توسّط رانت‏خواران و مافیاهای سیاسی و اقتصادی تصرّف‏شده‏است، وجوددارد، بدون وابسته‏کردن سازمان‏های اطّلاعات و امنیّتی درچارچوب همان سازمان ملل متّحد، امکانپدیر نیست. ای‏کاش این سازمان‏ها و افسرانشان، اهمیّت نقش خودشان را زودتر می‏فهمیدند. روزی اینچنین خواهدشد ولی آن روز بسیار بسیار دور است؛ شاید بعد از جنگ جهانی سوّم!



- مُزدِ ازما بهتران


در انتهای هر ماه، نوار حقوقی(فیش حقوق) را به پرسنل می‏دهند تا بدانند عملکرد ماه پیششان چگونه بوده‏است و چقدر حقوق دریافت‏داشته‏اند. جالب اینجاست که غالباً یکنفر تمام نوارهای حقوقی را دردست دارد و یکی-یکی آنها را براساس نام به صاحبانشان می‏دهد. امّا نکتۀ جالب هنگامی‏است که نوار حقوقی مدیران جزء در یک پاکت جداگانه و سَربسته، بصورت کاملاً مُجزّا تقدیم حضورشان می‏شود. آره عزیزم، معمولاً همون مدیران با محبّتی که تمام کارهایشان را بردوش کارکنان بَدبخت گذاشته‏اند و به فعّالیّت‏های مهمّ شخصی خودشون پرداخته‏اند! بندگان خدا از صبح تا شب با خودرو و رانندۀ اداری به‏دنبال کارهای شخصی خودشان و فامیلشان هستند. درحالیکه کارکنان برای کارهای ضروریشان باید با بدبختی مرخّصی بگیرند، می‏بینی که برخی از این حضرات درپایان سال، کلّی مرخّصی طلبکارند و این نشان‏می‏دهد که مخلصانه و تمام‏وقت درخدمت مردم و میهنشان بوده‏اند، البتّه کلّی هم اضافه‏کاری داشته‏اند! اینجاست که جای همان سیستم‏های اطّلاعاتی و قوانین شفّاف‏سازی خالی‏است. مَگِه‏نه؟



- سازمان اطّلاعاتی غیر حکومتی


این‏که می‏گن سازمان اطّلاعاتی باید یک سیستم تشکّل‏یافتۀ حکومتی‏باشد، درست است ولی به‏این معنی نیست که همه، دستشان را روی دست بزارن و ببینند این سیستم معجزه‏می‏کند. درواقع تمام افراد یک جامعه موظّف‏هستند هرگونه اطّلاعاتی که منجر به اِحقاق حقّی می‏شود و یا اینکه باعث پیشرفت و آسایش دیگران می‏گردد را دراختیار همگان قراردهند. منظورم صرفاً گزارشات مردمی به نهادهای بازرسی و امنیّتی نیست بلکه رسانه‏ها و ارباب‏جَرائِد نیز به‏نوبۀ خود می‏توانند نقش مؤثّری دراین‏راستا داشته‏باشند. گزارشات مصوّر و مصاحبه‏های مستندِ این رسانه‏ها در سطوح پائین جامعه، می‏تواند بدور از ایجاد التهاب‏های سیاسی فراگیر اجتماعی که به درگیری‏های سنگین همچون وقایع بعد از انتخابات دَهُم ریاست‏جمهوری ایران انجامید، باعث کشف و رفع پیوستۀ ناهنجاری‏ها گردد. اینکار دیگر سیاه‏نمائی نیست بلکه نوعی رفتار عاقلانه، مدبّرانه و حق‏جویانه است که شایستۀ دریافت جایزه نیز می‏باشد. مسلّماً سازمان‏های اطّلاعاتی و امنیّتی نیز می‏توانند از چنین منابعی به‏خوبی بهره‏ببرند.



- بهائیّت


من توی بلاگ‏های قبلیم از بابیّت، بهائیّت، وهّابیّت و چند دین و فرقۀ دیگرنوشته‏بودم. درواقع براساس کتاب‏های تاریخ دبیرستانم فکرمی‏کردم بهائیّت همچون بابیّت یک فرقۀ جدید اسلامی‏است ولی درپاسخم نوشته‏اند که ابداً یک فرقه نیست، بلکه یک دین جدا است. دینی بعد از اسلام. حتّی نوشته‏اند که پیروان آن برای رسیدن به هدفشان فعّالند و برخلاف نظرمن که نوعی اِنفِعال و رُکود و به رَخوَت‏کشاندن در آنها وجوددارد، نوشته‏اند که بسیار فعّالند و ذکرکرده‏اند که از روش‏های مسالمت‏آمیز و غالباً سیاسی فعّالیّت‏می‏کنند.

این موضوع باعث شده‏که متوجّه‏بشوم باید بیشتر درخصوص اینگونه آئین‏ها دقّت‏کنم و اطّلاعات بیشتری جمع‏آوری‏کنم. مشکلی که ذهن مرا به خودش بدجوری مشغول‏کرده این‏است که: اگر براساس پاسخ یکی از آنها، دیانت بهائی معتقد به نوعی وحدت تمام ادیان است که البتّه در اسلام نیز به آن اشاره‏شده‏است، چگونه ممکن است بهائیّت را با اسلام متحّد و دور از تضادّ فرض‏کرد درحالیکه براساس قرآن، حضرت محمّد(ص)، آخرین پیغمبر ازطرف خداوند هستند؟ این موضوع یعنی خاتمیّت پیغمبران درهیچ کتاب الهی دیگری ذکرنشده‏است و فقط در قرآن ذکرشده‏است. اگر بهائیّت را بپذیریم، باید این اعلامیّۀ قرآن را انکارکنیم که درواقع انکار و مبارزه با اسلام است؛ و اگر خاتمیّت پیامبر اسلام را براساس قرآن بپذیریم، درواقع بهائیّت را بعنوان یک دین بعد از اسلام، ردّکرده‏ایم. امّا اگر بهائیّت را بعنوان یک فرقۀ اسلامی فرض‏کنیم آنگاه بحث بگونۀ دیگری می‏شود. حال‏آنکه براساس جوابیّۀ دوتن از ایشان، بهائیّت یک دین جدا است و نه فرقه‏ای از فِرَقِ اسلامی. من‏که کاملاً گیج‏شده‏ام. یادم است که چندماه پیش بعد از نماز جماعتی که در یکی از مساجد مرکز شهر شرکت بود، از عالم پیش‏نماز سؤالی درخصوص بهائیّت پرسیدم؛ ایشان خیلی سریع فرمودند که باید از علماء دیگر بپرسم که مشخّصاً منظورشان دفاتر مراجع بود. شاید علّت چنین پاسخی، همین تضادّی است که اینک درذهن من شکل‏گرفته و او ازهمان اوّل می‏دانست که به این نتیجۀ مبهم خواهم‏رسید.