۱۳۸۵ اسفند ۷, دوشنبه

يادگار 26/02/1384

- بازم آب

آب بايد موجب زندگي و شادابي بشه. حالا چطوره كه هميشه بسوي مناطق سطح پايين تر ميره جاي بحث داره. او براي افرادي از بلنداي غرور و تكبّر دوري گزيده اند، معني داره. من كه خيلي سعي كردم تا يك هيچكس باشم و آب منو فراموش نكنه.

- چطور ممكنه؟

ببين چجوري بعضي از همين آدمها يا همونهايي كه مي تونند اشرف مخلوقات باشند، تا وقتي به كسي نياز داشته باشند، هركاري براش مي كنند و همين كه يقين حاصل مي كنند كه ديگه اون فرد بيش از اين چيزي نداره كه در طبق اخلاص بگذاره، درست مثل يك دستمال كاغذي يكبارمصرف دورش مي اندازند و روانه تهِ سطل آشغال سوراخِ زندگيشون مي كنند. عجيب است كه تا آن زمانيكه كه احتمال مي دن شايد بازم به اين ساده لوح نيازداشته باشند، هر بهايي را متقبّل مي شن و همينكه مي فهمند ديگه ارزشِ مادّيي نداره، حتّي پَشيزي براش ارزش قائل نخواهندبود و هر چيزي را بهش نسبت مي دن تا يكجورايي از شرّش راحت بشن!

ما معتقد به عدلِ خدا هستيم. حالا دلم مي خواد بدونم كه اين خداي عادل، چجوري مزدِ اينجور آدمها را كفِ دستشون مي گذاره؟ چجوري حقّ اين بدبختهاي مال و زندگي باخته را اِحياء مي كنه؟ عدل خدا را دلم مي خواد دوباره ببينم. يا خدا.

- فصلِ آب

دلم مي خواد يك سايت كاملاً محرمانه درمورد آب درست كنم. نامه هايي بهش بنويسم و از سرآبها هم بهش بگم امّا بيشتر در مورد خودش يعني آب هرچه مي خواهد دلِ تنگم بگويم. همه چي؛ حتّي اون چيزهايي كه مدّتها است دنياي غصّه را برام عالم رايج كرده! شايد بعد از من يكي دستش به اون سايت برسه. شايدم بشه اينجوري براي امام زمانمون(عج) نامه نوشت. مگه نه؟

- باغبون

دلم مي خواد باغبونِ قصّه ام را برگردونم. حتّي مي دونم چجوري. ولي به تنهايي برام خيلي دشواره. سعيم را مي كنم امّا براي نوشتن فقط قلم كافي نيست. كاغذم لازم است. من قلم دارم ولي كاغذ... .

هیچ نظری موجود نیست: