۱۳۸۵ اسفند ۷, دوشنبه

بخش دوّم يادگار 3/3/1384

- هزار راهِ نرفته

ديشب قسمتِ تكان دهنده اي از اين برنامه اجتماعي تلويزيون را ديدم. هرچند خانواده مايل به ديدن سريالي كه در شبكه ديگر به نمايش گذاشته مي شد، بودند امّا به اِصرارِ من همين برنامه را همگي با هم نگاه كرديم.

مردي كه بازيچه زني قرارگرفته بود و آن زن را بعنوانِ همسرِ دوّمش پذيرفته بود، داوطلبانه از داستانِ آن كلاهبرداري و فروپاشي زندگيش سخن مي گفت. او مردي موفّق بود كه كارمندي را بخدمت گرفته بود و آن زن توانسته بود بسرعت جاي خودش را باز كند. او را با داشتن 25 سابقه زندگي ظاهراً موفّق زناشويي به ازدواج دوّم كشانده بود. آن زن پس از دوشيدن ميلياردي مرد، از او جدا شده بود.

اگر خوب دقّت كني متوجّه مي شي كه بسياري از مردهاي موفّق در شرايطِ تجاوز قرارگرفته اند و مزّه چنين شرايطي را هرچند كم، چشيده اند. برخي از اينچنين زنان و دخترانِ بي تعهد، آنچنان به آنها نزديك مي شوند كه مردانِ بيچاره قبل از آنكه به هدفِ نامشروع و مزوّرانه آنان پي ببرند، شيفته رفتار ظاهراً متناسب و فوق العادّه ايشان مي شوند. اين روباه صفتان آنچنان نقش پليد خود را بازي مي كنند كه مردِ بدبخت هرچه آرزو كند و يا ايده آل شمارد را در آنها خواهدديد؛ از نماز و عبادات گرفته تا هر چه در تصوّر نگنجد.

نكات مهمّي در اين بين وجوددارد: يكي اينكه اصلاً بحثِ هوي و هوس نيست چرا كه برهمه آشكار است كه يك مرد مي تواند در صورتِ تمايل به چنين چيزهايي، به طرق مختلف حتّي شيوه هايي كاملاً مشروع دست يابد و ازدواج يك راهِ مشخّص و ايجاد تعهّد است كه آن بدبخت برمي گزيند. ازطرف ديگر نيّت آن خانمهاي مكاّره نيز منافع مادّي است. اين مردهاي بيچاره مي توانستند دست به آزمون بزنند. چنانچه واقعاً عشقي دركار بود، با سخت گيري و طي مراحلِِ زماني مختلف، آنان پايدار مي ماندند و در غير اينصورت و زمانيكه از منافع مادّي آنچناني، مأيوس مي گشتند، با رفتنشان مشخّص مي شد كه ناراستيهايي در ذهنشان موجب چنين دلرباييها شده است چرا كه اين قبيل افرادِ نادرست در دوحالت دست از سرِ قرباني برمي دارند: اوّل زماني كه قرباني كاملاً دوشيده شد؛ همچون همين موردِ اخير و دوّم زماني كه در حصول منافع بيشتر، ترديدكنند.

البتّه كارشناس مربوطه به تحقيقاتش اشاره كرده كه حدود 90 درصدِ موارد مشابه، نوعي تجاوز به حقوق مرد و خانواده او محسوب مي شود و نيتِ شومي در پسِ آن است ليكن چيزي كه بعنوان دوّمين نكته مهم ذهنم را درگير كرده است اين است كه: آيا اگر آن مرد مجرّد بود نمي بايست بازهم رفتار رذيلانه آن خانم را تجاوز بحساب بياوريم؟ چرا از اين نكته غفلت مي شود؟

اقدام جسورانه آن مرد را مي ستايم چرا كه باعث آشكار شدن پستي آن زن شد. او باعث شد كه ديگران نيز اينگونه افرادِ مزوّر را بهتر بشناسند و حتّي جامعه زنان نيز آنان را بيش از پيش تردكند.

هرگز منكر عشق نمي شوم و سنّت رسول گرامي اسلام(ص) و ائمّه اطهار(ع) و همسران مكرّمشان را اَرج مي نهم و باور دارم كه ممكن است دونفر بدون درنظرگرفتن شرايطِ اجتماعي ازجمله ازدواجهاي پيشين، به هم عشقي خدايي داشته باشند ليكن آنچه كه اين مرد بيچاره را ازپاي درآورده همانا مكر و حيله دختري بوده است كه به طمع كسب منافع مادّي، مدّتها با او كاركرده است و فريبش داده است. حتّي در سفر كاري فرانسه در سال 1998 بهمراه او و دخترانش بوده است و همان موقع نيز از نيّتش آشكارا سخن گفته است تا صداقتش انكارناپذيرجلوه كند. همينكه اَملاك و خانه ها و ديگر منابع را از ايشان كنده، سازِ جدايي زده است!

اين مرد هرچه باشد و مورد هرنوع تحقيري كه قرارگرفته باشد نهايتاً به او برچسب هوي و هوس مي زنند كه خود نيز قبول داشت امّا اين اجتماع است كه در قضاوت همواره نقش فريبكاري آن زن را اعلام مي دارد. مطمئنّاً اگر آن خانم، مصاحبه قرباني خودش را مي ديد، به همانهايي كه معمولاً دور و برِ خودش نگاه مي دارد مي گفت: اين مرد فلان هدف را داشت و بَهمان كار را مي خواست بكند و من اَدبش كردم!

او نمي داند كه وجدانِ اجتماع چنين قضاوتي را هرگز به تمامي از او نخواهدپذيرفت و اينگونه قضاوت خواهدكرد كه: چنانچه فقط هدف، هوسراني بود، ديگر نيازي به اسارت در دام ازدواج با چون تويي نبود و بي ترديد اين تويي كه فريبكارانه اهداف مكاّرانه ات را به صورت يك بازيگر ماهر به اجرا گذاشتي.

شكّ ندارم كه اين مال و منال برايش بود نخواهدكرد و عاقبت به دست بدتر از خودش شكارخواهدشد. فيلمها و داستانهاي زيادي دراين خصوص وجوددارد.

- وارون

برعكسشم هست. يعني آقاياني كه به طمع مال و منال دختري و يا خانواده اش دست به چنين بازيهايي مي زنند امّا تعدادشان بمراتب كمتر از آن خانمهاي حيله گر است چون غالباً آقايان در فعّاليتهاي اجتماعي بيشتر به چنان موفّقيتهاي تجاري دست ميابند و اگر هم دختري فرزند يك فردِ پولدار باشد، احتمالِ اينكه او تك فرزند باشد و جاي ميراث خورانِ گردن كلفتِ ديگري خالي باشد، بسيار كم است. بهرحال حالاتِ برعكسِ آن يعني آقايونِ مكّار نيز وجوددارد.

- نمونه

من خودم دستِ كم دو نمونه اش را به چشم ديده ام. يكيشون كه از انواعِ ترفندهاي دلبرانه و دلفريبانه همواره استفاده مي كرد و براي تثبيتِ شرايط شغلي و گاهاً براي كسبِ درآمدِ بيشتر، روي مديرانِ مؤسّسه اي اثرها گذاشت؛ امّا هرچند توانست ظاهراً خودش را در شغلش اِبقاء نمايد ليكن زبانزدِ خاصّ و عام شد و بنوعي مترود گشت. اَسفبارتر آنكه چندتا بدبخت را هم بدجوري به دام انداخت امّا آخرالامر خودش نيز در دام كثيفترينشان تا به همين امروز (پس از اينهمه سال) اسير مانده و مي پندارد كسي خبرندارد! مثل كبك كه سر در برف مي كند. او از بسياري از امكاناتِ اجتماعيش محروم است ولي خود نمي داند!

مورد ديگري نيز سراغ دارم كه توسّط پدر و مادر مديرعامل شركتي آنهم در خارج از كشور كشف و تا حدودي خنثي شد امّا همچنان آن موجودِ پست درحال نابودكردن خانواده اي است. عجيبتر اينكه اينبار طعمه يك پسرِ مجرّد است و نه يك مرد متأهل!

وقتي مي انديشم، مي بينم كه موارد مشابه بسيارند. آيا واقعاً اين افرادِ موفّق، مجبورند تا پيروزيهايشان را آنچنان بلند فريادبزنند كه اينچنين دريوزگاني را به هواي تصرّفِ نامشروع، به هوس بي اندازند؟

- خورشيد

خورشيد پشت ابر نمي مونه. حال كه آن مرد بدبخت به لطف و عنايت خدا و با هر ضرر و خسراني كه شده از دست آن نامرد رهاگشته است، همه جامعه بصورتِ خودكار اقدامات حفاظتيي را پيرامون آن خانم انجام خواهندداد. مسلّماً او زندگي خوشي نخواهدداشت ولي آيا نمي شد كه كمي زودتر موجباتِ آن جدايي را فراهم مي كرد؟ آيا نمي شد مراحل آزمونِ عشق را به اجرا بگذارد تا از هدفّ راستينِ او آگاه شود؟

- خيرات

خيرات و صدقات نقش مؤثّري در اينگونه موارد دارند. بي ترديد انسان جايز الخطا است و ممكن است اشتباه كند و نسبت به حقايقي كورشود. اين خداوندِ مهربان است كه در چنين شرايطي به كمك بنده خَيرِ خودش مي آيد و موجباتِ دوري او از اين شيطانهاي انسان نما را فراهم مي نمايد. آنچنان جدايي رسواكننده اي شبيه همان موردِ بالا براي آن مكّاره ها بدنبال خواهدداشت. كافي است همواره به خدا، قرآن و ائمّه اطهار متوسّل باشي تا امدادهاي غيبيش بازهم شامل حالت شود.

اين طبيعي است كه آب و سرآب را اشتباه بگيري و بدام بي افتي چرا كه: نه عقلِ كلّ هستي و نه مَصون از خطا و گناه امّا آنچه كه در راهِ خدا صدقه مي دهي و خيرات مي كني، به كمكت خواهندآمد و حتّي اگر بيهوشِ مكّاره اي شده باشي، موجباتِ ناامّيدي او و فرارش مهيّا مي شود. پس بخدا توكّل كن و به فعّاليتهاي اجتماعيت بدون ترس و هراس ادامه بده. اين معني حفاظتِ متافيزيكي است. يقين داشته باش كه كسي به تو نزديك نخواهد شد مگر فرشته اي كه دست از پا خطانخواهدكرد؛ و بدان اگر در دام مكاره اي افتادي، همان عباداتت و نيكوكاريهاي مخفي ات مي تواند تو را از دامِ حيله اش نجات دهد و او را رسواسازد. اِيّاكَ نَعبد وَ اِيّاكَ نَستَعين.

- طلاق

خيليها فكرمي كنند طلاق با خواندنِ صيغه اي خاصّ رخ مي دهد ولي بنظرِ من قبل از آن حتّي قبل از آنكه هردو طرف اعلامِ جدايي كنند رخ داده است. زمانيكه در عشق سست شده باشند و يا اينكه به عهدِ خود وفادار نمانده باشند، همانزمان طلاق رخ داده است. چه بسيارند زوجهايي كه زيرِ يك سقف زندگي مي كنند امّا بنظرِ من، زن و شوهر نيستند. من كه خيليهاشون را مي شناسم.

يادت باشه كه برعكسشم درسته بلكه درست تر! يعني عشق همان محرميّت است.

- يكي بهش بگه

بنظرِ من همسرِ اوّلِ اون مرد هم چندان كاردرست نبوده است. اين مرد دوبار مورد تجاوز قرارگرفته است. فرقش اين است كه بار اوّل مجرّد بوده و بارِ دوّم متأهل! كَلاّشِ اوّلي داشته سلطنت مي كرده و اون غافل بوده. اينكه ازكجا فهميدم را ممكنه يكروزي بهت بگم ولي حالا نميشه. انشاءَ الله بزودي. ياخدا.

- صادراتِ نرم افزار

اي كاش اين ايرونيها اينجور مفتي مفتي بازار خارج از كشور را ازدست نمي دادند. بابا بخدا راهكارش جلوتون هست. كافيه يك كمي ابتكار بخرج بدين. اِنجينِ ديتابيسِ مستقل روي اينترنت، قابليت عرضه پكيجهاي خودگستر برروي شبكه هاي مختلف و ... . بخدا سخت نيست يك كمي مسخره بازيهاتون را كناربگذاريد و دل به كار بدين. وقتتون را صرف ايرادگيري و تقلّب و بهانه گيري نكنيد. زيرآبِ همو نزنيد. دوست باشيد و عاشقانه كاركنيد. اينقدرم با اينترنت چت بازي نكنيد حالا كه ديگه شده كلّي تفريح و مشغوليتِ ديگه و چت قديمي شده. حيف نيست كه بازارهاي افغانستان، عراق، اِمارات متّحده عربي و هزار جاي ديگه را به ديگران واگذاركنيد؟ آخ كه دلم براتون بدجوري مي سوزه چون همش دنبال دمِ خودتون مي گرديد! يك كمي غيرت بخرج بدين. موقعي كه من بتونم، حتماً شماها بهتر از من مي تونيد. اوّلش سخته و وقتي واردش شديد، ديگه همه چيز راحت ميشه.

- عشق

مي دونم كه عشق وجودداره و بهش ايمان دارم. من آبِ زلالش را حسّ مي كنم. مي دونم توشم ولي قدرشو نمي دونم. همه چيز حتّي مسائل سخت و دشوارِ كاري، عصبي و خصوصاً عاطفي كه برام پيش مياد همه نشانه هايي از همون عشق مقدّس است. عشقِ خدايي مي تونه بين آدمها هم باشه. نه صرفاً آدمهايي با جنسيّت مخالف بلكه بين همه آحادِ بشر ولي:

در زير سايه آفتابِ غروب خورشيدِ زيبا كه داره رفته رفته توي اقيانوس غرق مي شه، بين زن و مردي كه فرزندانِ آبِ زلالِ عشق هستند، آتشِ عشق، نورافشاني مي كنه. اونوقت بايد گفت كه زيبايي خورشيد و رنگِ قشنگش مديون اين دو نفرِ عاشق است.

- ماه

ماه همواره براي من نشانه عشق بوده و هست. من توي ماه مي تونم عشق و آبِ زلال را ببينم. چه هلال باشه و چه قرصِ كامل. ولي توي قرصِ كاملش، تصويرِ معصوميتِ آب نقش مي بنده. دوستت دارم آب. يكروزي باهم ميريم كنار اقيانوس و خاطره اي ديگر خواهيم ساخت. خاطره اي جاودانه و ماندگار.

هیچ نظری موجود نیست: