۱۳۸۵ اسفند ۸, سه‌شنبه

يادگار 9/8/1384

- وداع

اين ميهماني شكوهمند هم داره تموم ميشه. ماه رمضان، اين آسايش و همدمم داره ميره. اي كاش منم همراهش مي رفتم. نمي دونم چكاركنم. اين ايام، خصوصاً شبهاي قدرش كه از بيماري به خودم مي پيچيدم و معجزه شبِ قدر بطورِ ناگهاني، بيماري ام را در يك شب، آنهم در سرما، به حدّاقل رساند. من توي اين ماه، هرشب و هرشب از آب با خداي خودم گفتم. از همه چيز گفتم. براي همه دعا كردم. از گذشته و دردهايي كه در درونم دارند نابودم مي كنند گفتم. از خيلي چيزهاي ديگه. گريه كردم و رداي بلندش را گرفتم و رها نكردم. اشك مي ريختم و دركنارش بودم. دردهامو بهش مي گفتم و زخمهاي دلم را در جوارش خنك مي كردم. اي كاش ميشد منهم همراهش برم چون نمي دونم چكاركنم. دارم داغون ميشم. حتّي توي فراگيريم هم داره تأثيرمي گذاره. آخه ديگه به كجا پناه ببرم؟ به كي بگم چِمه؟ فقط او محرمِ اسرارم هست و حالا داره اين حلقه ارتباطِ استثنائي ازبين ميره. ميشه مثل هميشه. نه، خدايا، منو اينجا، توي اين صحراي زمان رها نكن. بگذار آخرين روز اين ماهِ مبارك، اوّلين روزِ لقاءِ يار باشه. منم بپذير. خودت مي دوني كه توي كوچه پس كوچه هاي شهرِ رمضان، از دست وسوسه هاي مأيوس كننده شيطان مخفي شده بودم. با نور مهتابي آسمونِ اين شهر، داشتم دنبالِ بارقه هاي امّيد مي رفتم. حالا بدونِ اون، ديگه طاقت ندارم. اين ابليس مي خواد منو با خودش ببره. نگذار. مهيمانت را همراهِ خودت ببر. دركنارِ خودت حفظم كن. من آب را مي خوام. خواهش مي كنم منو... .

- كتاب

نمي دونم براي ويراستاري و نشر كتاب چه مراحلي را بايد طي كنم. يكي از عزيزانم كاملاً به اين موضوع تسلّط داشت ولي اينك دسترسي به او ندارم. مي تونم تمام كارهاي كتاب را خودم انجام بدم. از طرحِ روي جلد تا صفحه بندي و تصويرهاي داخل آن ولي فكرمي كنم اگر اينكارها توسّط فرد ديگري انجام شود، اين اثر از اشكالاتي كه از آنها غافلم، دورخواهدشد. بهرحال هركسي روي آنچه ارائه كرده ممكن است نوعي تعصّب داشته باشه و من نمي خوام دچار اين اشتباه بشم. نمي دونم؛ شايد هم اصلاً اين كار را به وقتِ ديگه اي موكول كردم!

- خواب

نمي دونم چجوري بگم. باورنكردني هست. گاهاً خوابهايي مي بينم كه درست مثل يك فيلم سينمايي با يك فيلمنامه كه با دقّت تنظيم شده، هستند. از ابتدا تا انتها بجز تيتراژهاي اوّل و آخر فيلم! از مقوله هاي متفاوت. از اجتماعي گرفته تا علمي-تخيلي. آخه چجوري ممكنه كه تا اينحدّ دقيق و كامل باشه؟ حتّي ممكنه بتونم بعد از بيداري، فيلم نامه اي هم بنويسم! چرا اينجوري ميشه؟ البتّه ازقديم مشكلات برنامه هاي كامپيوتري كه دردست تهيه داشتم را در عالم خواب و رؤيا حلّ مي كردم ولي اينجوريش خيلي عجيبه!!!

هیچ نظری موجود نیست: