۱۳۸۵ اسفند ۷, دوشنبه

يادگار 29/3/1384

- دنياها

ببين: هر آدمي دنيايي داره و با دنياي خودش زندگي مي كنه. همه چيز و همه كسِ اطرافش، همونهايي هستند كه خودش ساخته و در درونِ خودش يا به اصطلاح در ذهنش پرورانده و يا روزي پرورانده است. مثلاً اگه روزي به آدم بد و نامردي برخوردم، بايد بدونم كه خودم اونو ساخته ام و اگه به يك فردِ زاهدِ وارسته رسيدم، بايد بيادداشته باشم كه او هم قسمتي از درونِ خودم هست.

چون هر انساني چنين است، پس انسانها در دنياي يكديگر زندگي مي كنند. يعني دنياهاشون وارد هم ميشه. ممكنه يك فرد براي فردِ ديگري بسيار دوست داشتني بنظربرسه ولي براي يكي ديگه، رذلترين آدمي باشه كه تاحالا ديده. اين نتيجه درون خودِ افراد است. من با اين بينش نمي خواهم منكرِ گناه و نادرستي افرادِ ديگه بشم چرا كه همونطور كه عرض كردم، هر انساني دنيايي داره و خودش اونو مي سازه. پس اگه آدمِ بدي باشه، خب، دنيا و آدمهاي بدي مي سازه. پس آدمهاي نادرست وجوددارند امّا نمي خوام اينو از يادنبرم كه خودم هم در درونِ خودم اونها را ساخته ام و براي تجسّم خارجي و عينيت بخشيده شدن به آنچه كه در ذهن پرورانده ام، كائنات از وجودِ آنها بهره مي برد.

- مراقبه

اينجا هست كه اهميت مراقبه و تذكيه نفس مشخّص ميشه. مگه نه؟

- عواقبِ يك داستان

در يادگارِ 26/3/1384 داستانِ كوتاهي از معجزه عشق نوشتم. از يكسو روي ديگران اثراتي گذاشت و به نوبهِ خودش تحليلهايي را بدنبال داشت ولي از سوي ديگه روي برخي اثرِ مستقيم گذاشت بگونه اي كه خودشون را جاي عواملِ داستان قرارداده بودند! من هدفم اين نبود و نمي خواستم چنين خسارتي بباربيارم. من فقط حرفِ دلم را نوشتم و آنچه كه در دنياي درونم بود را به رشته تحرير درآوردم. من براي آب نوشتم و تصوّر چنين حالتي را اصلاً نداشتم. امّا يك چيزي را فهميدم: اينكه آدمهاي پاك كه سِرشتِ پاكشون را همچنان از آلودگيها دورنگاهداشته اند، وجوددارند. من خودم را لايقِ آنها نمي دانم امّا به وجودشون افتخارمي كنم.

- تحليلها

ابتدا فكركردم كه افرادي هم وجوددارند كه وبلاگها را عمقي مطالعه كنند امّا خيلي زود متوجّه شدم كه علّت مطالعه اكثرِ مطالب مندرج در وبلاگها اين است كه سرويس دهنده وبلاگ، مطالب تازه رسيده را به ديگران خبرمي دهد و اكثرِ غريب به اتّفاق خوانندگان نيز از همين طريق صرفاً به مطالعه آخرين مطالب رسيده از يك نويسنده مي پردازند آنهم براساس يك عادت! درواقع قضاوتهاشون هم بهمين شكل مقطعي است و بندرت افرادي پيدامي شن كه به سررشته كلام كه در نوشته هاي پيشين نويسنده است سربزنند. چه فرهنگِ ناقصي!

هیچ نظری موجود نیست: