۱۳۸۵ اسفند ۶, یکشنبه

يادگار 15/02/1384

- اينم كافي نيست

نمي دونم چرا فكرمي كنم ديگه نيازي به ادامه تحصيل كلاسيك نيست. يكجورايي مي خوام كارهاي سال 1368 كه اعلام انصراف قطعي از دانشگاه بود را تكراركنم. توي دلم يكجورايي شده. نمي دونم چرا ولي بااينكه خيلي خوب تونستم درعين داشتن كار و مشغله فراوان از عهده درسها بربيام و مشكلي نداشته باشم امّا دلم مي خواد انصراف بدم!

- قرار

يكي از مديرعامل هاي يكي از شركتهاي خصوصيي كه باهاشون كار مي كردم، پس از يك وقفه طولاني ارتباط كاري، دو شبِ پيش البتّه پس از چندتماس ديگه، سعي كرد تا من را به يك ملاقات با شريكش راضي كنه. اِصرارش خيلي زياد بود بطوريكه اصلاً نمي تونستم ازش فراركنم. اون ديگه فهميده كه مايل نيستم به محلّ شركتش بيام و ملاقاتها را بيرون از ساختمان برنامه ريزي مي كنه و چيزي نمي گه كه من تمايل به صحبت كردن پيرامونش نباشم. امّا نمي تونم سرِ قرار حاضربشم. من نمي خوام ولي نمي دونم چجوري بگم كه من ديگه نمي خوام به دنيايي كه نمي شناسمش و اينجور ناگهاني بر عهد و پيمانهاش باقي نمي مونه برگردم. من مي خوام براي خودم زندگي كنم. تحقيق كنم. مي خوام ميان جمع تنها باشم و تا كسي كه مثل خودم است را نيابم، نمي خوام ارتباط تنگاتنگي باكسي داشته باشم.

حقيقتش اينه كه بعد از رهاكردن آخرين بازاركاري آزادِ نرم افزار (حالا به هر دليلي) ميليونها تومان سودِ خالص را ازدست داديم. براي من اون پولها به تنهايي ارزش نداشت بلكه وقتي مي تونستم براشون ارزش قائل بشم كه چيزي جز عشق نبينم. الآنم همينطورم بلكه بيشتر. همين الآن دارم هرازگاهي روي پروژه مادري كارمي كنم كه احتمالاً در پي آن ميلياردها تومان پول پنهان شده است. حتّي با بعضي مراجع هم چك كرده ام. اوّلش مي خواستم به جشنواره خوارزمي برسونمش امّا متوجّه شدم ورود به جشنواره همانا و لو رفتن تمام تكنيكهايي كه براي بدست آوردنشون تلاش كرده بودم همان. بعضي وقتها مثل ديشب توي دلم غوغايي به پا ميشه و مي خوام زمين و زمان را ازجا بكنم و به كارها و تحقيقاتم ادامه بدم و بهشون سرعت ببخشم امّا سعي مي كنم خودم را مهاركنم چون بين انسانهايي هستم كه عشق را نمي فهمند و كسب اونهمه امكانات جز تباهي و فساد چيزي را بدنبال نخواهدداشت. ديشب سه تا قرص قوي اعصاب خوردم تا ازپا درآمدم و از فكر اونهمه كار و پيشرفت تا حدودي بيرون اومدم.

نمي خوام ملاقاتي داشته باشم چون اون شريكش كسي است كه من را با چشمان آبيم بيادداره! چشم من خصوصيت ويژه اي داره و در اندازه هاي مختلف نوري، رنگهاي متفاوتي را ازخودش بروز ميده علّتش هم عنبيه چندرنگي است كه از دو نژاد متفاوت به ارث برده ام. امّا اين تنها نور محيطي نيست كه چنين اثري را روي آن مي گذارد بلكه حالات مختلف روحي ام نيز باعث نمايش رنگهاي مختلف ميشه هرچند كم امّا اون فرد تيزبين متوجّه شده بوده است پس ممكنه اوّلاً من را راضي كنه و ثانياً به اطّلاعاتي دست پيداكنه كه من متعهّد شده ام تا آنها را همواره محرمانه نگاه دارم. هرچند از امتناعِ حضور منهم چيزهايي دستگيرشون خواهدشد.

هیچ نظری موجود نیست: