۱۳۸۵ اسفند ۷, دوشنبه

يادگار 5/3/1384

- بچّگي

دلم نمي خواد كه بچّگيمو ازدست بدم. اون روحِ پاك بچّگيمو مي خوام هميشه همراهم نگه دارم.

- راهِ حلّ

همون جريانِ مفتضحي كه دو روزِ پيش نوشتم. راهِ حلّش ساده است و خوب. ببين؛ حسابِ دو دوتا چهارتا است و خيلي ساده. خب تقريباً همه اشتباهاتشون را فهميده اند و همه تا اينجا ضررهايي داشته اند امّا تنها يكنفر تازه دردسرهاش شروع ميشه و مايه خفّتِ آينده خودش ميشه. اونم همون خانم است كه اونجوري برنامه ريزي كرده بود. اون طبقِ يك روالِ عادّي و رايج چنين كارهاي نادرستي، مجبور به ادامه همون كار زشت امّا در قالبهاي ديگري است. ميشه با نگاه كردن به افرادي كه باهاشون ارتباط برقرارمي كنه و به اصطلاح جزءِ ليستِ دوستاش هستند، فهميد. افرادي كه شايد بينشون جِنتِل مَنهاي ظاهري هم وجودداشته باشند امّا آخرعاقبتي نداره كه البتّه دستِ تقدير، انتقامِ سختي ازش خواهدكشيد و اينگونه راههاي گريز، موقّتي است. اگر يكخورده فكركنه متوجّه ميشه: اون آقايي كه اونجوري مورد ظلمِ همين خانم قرارگرفته، درواقع خودش و زندگيشو صادقانه وقفش كرده بوده است. مهريّه آنچناني و خانه هايي كه بنامش كرده بود و بقيّه چيزها، همه و همه دلايلي براي همين اِدّعا است. اگه مال و منال مي خواسته كه بهش رسيده و اگه بيشتر بخواد، حتماً مي تونه دركنارِ ايشان بهتر از گذشته فعّاليّت كنه و اِلاّ ديگه همه شناختنش و دستش براي همه رو شده و بزودي بازيها خواهدخورد. اين اَظهَرِ مِنَ الشّمس است كه دركنارِ همين عاشقِ مظلوم نه تنها مي تونه خوشبختي را براي هميشه بدست بياره بلكه هرچه هيزمهايي را كه براي سوزاندنِ وجودِ خودش به جهنّم فرستاده بود، به انبوهي از درختانِ زيبا و رياحينِ بهشتي تبديل كنه. تازه مي تونه با سربلندي به همه دنيا ثابت كنه كه يك مكار دغلباز نيست و صادقانه در راهِ عشق قدم برداشته.

آيا اين تبديلِ خفّت و زاري به عزّت و احترام، باشكوه نيست؟ جاي سرمايه گذاري نداره؟ بايد بجنبه. خيلي زود چون با شهامتي كه اون آقا جلوِ اَنظارِ عمومي نشون داد، وقتِ زيادي براي جبران و حفظِ آنچه كه بدست آورده نداره و ديگران، حتّي افرادي كه او در مخيّله اش نمي تواند تصوّركند، گوي سبقت را از او خواهندربود.

خدا توبه كننده گان را خيلي دوست داره پس ما هم بايد اينچنين باشيم. بنظر من كسي كه بازگشتي به اصل داره خيلي عزيزتر از كسي است كه اصلاً به خلاف نرفته چون اين يكي با منيتِ خودش مبارزه كرده و روحشو خودش صيقل داده و به شفّافيت رسيده. من اگه جاي اون آقا بودم و اين خانم را در حالتِ بازگشت مي ديدم، بيش از گذشته و صدچندان عزّتش ميگذاشتم و قدر مي دانستم. درغيرِ اينصورت، متأسّفانه اون خانم بنا به سنّتِ الهي اِملاء و اِستدراج، در آنچه كه برگزيده غرق ميشه و روز به روز نابودتر ميشه و فقط هنگامي متوجّه اشتباهاتش خواهدشد كه ديگه خيلي خيلي ديرشده و بايد تا دنيا دنيا است، بارِ شرمندگي خودش را بدوش بكشه و هم در اين دنيا و هم در آخرت بسوزه.

انشاءَالله اشتباهش را جبران مي كنه و عزّت و افتخاري جاوداني را نصيبِ خودش و نسلِ آينده اش خواهدكرد. نبايد نگرانِ خانمِ اوّل اون آقا بود چون بنظرِ من اون بي تقصير نيست. مي توان اين نكته مخفي را هنگاميكه اون آقا پيرامونِ علاقه اش به فرزندانش و نكاتي كه براي حفظِ آنان بعنوان اَندرز به همه مخاطبين مي فرمود، دريافت. اين نكته بسيار ظريف را تنها افرادِ تيزهوشي كه از تجربيّاتِ خاصّي در زندگيشان برخوردارشده اند مي توانند درك كنند كه اينجا جاي سخن ندارد امّا امّيدوارم روزي همينجا بتونم بگم.

خدايا به دوتاشون كمك كن. به همشون كمك كن و موفّقشون بدار. اي كاش مي تونستم بهشون بگم. اي كاش مي تونستن خودشون و كمتر دستِ اين كارشناسا بدن چون اونها مي خواستند براي آموزشِ همگانيي كه مدِّ نظرداشتند، نمونه اي را ارائه بدن درحاليكه نبايد بعضي از اينگونه نيازهاي واقعي و نهفته اجتماعي را براي حتّي ساير اهداف مقدّس و آموزشهاي لازمه، كتمان كرد و كوبيد. راهِ حلّ اينجوري نيست. اونوقت برنامه تلويزيوني هزار راهِ نرفته تبديل ميشه به برنامه اي با اهدافِ شعاري ولي با بياني متفاوت كه جايگاهِ پايدارش را در اَذهانِ عمومي ازدست خواهدداد!

- خب مي بينم كه .... .

هیچ نظری موجود نیست: