- مسابقه رالي
از بچّگي عاشق مسابقات طولاني رالي ماشين سواري بودم تا اينكه يكروزي، عزيزي را يافتم كه اونم رالي را دوست داشت. مطمئن بودم كه يك روزي باهم توي كلّي از اين راليها شركت خواهيم كرد ولي .....
بهرحال سعي كردم تا اون مسابقه راليي كه توي ذهنم بود را توي جادّه براي خودم به نمايش بگذارم. درحالت عادّي و قانوني، قاعدتاً نبايد دورِ موتور از
البتّه توي خيابانهاي شهر به ندرت اينجور دست گلهايي به آب مي دم ولي توي جادّه اونم دور از چشم پليس راه، تنها جايي هست كه مي تونم خشم خودم را خالي كنم. يه جور تخليه انرژي هست كه توي وجود من كم نيست. ولي خودمونيمها، توي مسابقه رالي خيلي بيشتر حال ميده چون اونجا خبري از اينجور رفتار جنون آميز نيست و كارِ گروهي است كه موفّقيت را به ارمغان مياره. يكي نقشه مي خونه و اون يكي رانندگي و بعد با هم عوض مي كنند. دورِ دنيا هم كه مي چرخند. عجب كيفي داره حتّي اگه برنده نشيم. اي كاش اون ...
- مي تونم
برام مهم بود كه وقتي مي خوام از اون واحد دانشگاهي بزرگ بيام بيرون، بالاترين معدّل را كسب كرده باشم. آره، من بازم به خودم ثابت كردم كه انسان به هركاري قادر است. اراده انسان همه چيز را شامل ميشه. درسته كه در و ديوار دانشگاه داشت باهام حرف مي زد و داغونم مي كرد ولي رفتنِ من درست زماني بود كه جايگاهِ بي عيب و نقصي داشتم و نه از سرِ ضعف. معدّل
آره درسته، من اونجا را ترك كردم و فقط تسويه حساب ماليم مونده كه يه روزي انجامش مي دم.
جايي كه آب نباشه، زمين سرسبزيشو ازدست ميده.
فقط آب؛ فقط آب.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر