۱۳۸۵ اسفند ۹, چهارشنبه

يادگار 31/01/1385

- تكامل!

خيلي برام عجيب بود. بارها و بارها ديده بودم كه بدنم نسبت به برخي آسيبها، بگونه اي خاصّ ترميم ميشه. چيزهاي متفاوتي نسبت به ديگران هم ديده بودم. پَريشب و ديروز صبح به اين موضوع انديشيدم كه من از گروهِ خوني خاصّي هستم. يعني آ.ب.مثبت! معنيش اينه كه در خونِ من پروتئينهايي با نام آ، ب و اِرهاش وجوددارند درحاليكه در بدن بسياري از افراد يعني 97 درصدِ مردم، هر سه پروتئين همزمان در خونشان يافت نمي شود. بعد به اين موضوع فكر كردم كه براي توليد مولكول پيچيدۀ پروتين بايستي ساز و كار گسترده اي در بدنم نسبت به بقيه وجودداشته باشه و همين موضوع باعث شده كه خصوصيتهاي متفاوتِ جزئيي داشته باشم. بنابراين رفتم سراغ اينترنت و اوّلين جستجو را انجام دادم. مي خواستم آماري درمورد تعداد افرادي كه مثلِ من هستند بدست بيارم و يك جستجوي فارسي راه انداختم. هرچند در مراحل اوّل به آمار نرسيدم امّا اطّلاعاتِ عجيبي دريافت كردم. خصوصياتِ رفتاري و مقاومت بدنِ ما نسبت به بيماريها توسّط گروههاي زيادي بررسي شده بود و هرچند همگي به مقاومت بدنمون نسبت به بيماريها و بويژه وَبا پي برده بودند امّا نكاتي درخصوصِ بهرۀ هوشي برتر نسبت به ساير گروههاي خوني اونهم براساسِ نمودارهاي آماري پيدا كردم كه حسابي شگفت زده شدم. مثلِ اين لينك:

http://www.schoolnet.ir/~farzgu/new_page_231.htm در بخشِ «رابطه هوش با گروه خوني AB»

البتّه كلّي بحثهاي ديگه هم بود كه همش مطابق با شرايطم بودند ولي من تا اون روز فكرمي كردم كه گروهِ خوني آ بايد ازنظرِ آماري بالاترين بهره هوشي را نشان بده و چون مايل بودم كه درصدِ فراواني گروهاي خوني را بدست بيارم، رفتم سراغِ كارشناسِ آمار ادارمون. خيلي جالب بود چون ايشون روي همين موضوع كاركرده بودند. وقتي ازشون راهنمايي خواستم بهم گفتند كه گروه خوني آ بخاطر پشتكارِ فراوانشون معروفند و مديرانِ ژاپني در برهۀ خاصّي، سعي در استخدامِ افرادي با اين گروهِ خوني كرده اند و گروه خوني آ.ب. بالاترين ضريب هوشي را داشته است. به من گفتند كه چگونه آمارِ موردِ نظرم را در سايتهاي انگليسي پيدا كنم و من هم خيلي زود موفّق شدم. خداي من، آمار از اون چيزي كه فكرمي كردم حسّاستر شده بود چون در دورۀ دبيرستانم آموخته بودم كه 4 درصدِ مردمِ دنيا گروهِ خوني آ.ب. دارند امّا حالا مي ديدم كه از نوعِ اِرهاش مثبتش، فقط 3 درصد هستند! يعني از هر 100 نفر فقط 3 نفر مثلِ من هستند. نكتۀ ديگه را كه به راحتي نتونستم هزم كنم اين بود كه: اگه واقعاً موردِ ضريب هوشي درست بود پس چرا من بعد از 37 سال تازه به اين موضوع پي بردم؟ عجب روندِ هوشيي! بهرحال همونطور كه خانم كارشناسِ آمارمون گفتند، انسانهاي اوّليه غالباً ازنوع گروهِ خوني اُ بوده اند و طي ميليونها سال بتدريج و طي روندِ تكاملي، گروه هاي خوني ديگر نيز پديد آمده است يعني پروتئينهاي جديد در خونشون ايجادشده.

- قدرِ نعمت

بهرحال باشنيدنِ اين موضوع، باخودم انديشيدم كه درمقابلِ چنين لطفِ پروردگار بايد سپاسگذارباشم. من داراي چنين ويژگي عجيبي در بدنم بودم و غافل مونده بودم. خدا چنين نعمتِ بزرگي به من اِعطاء كرده است و من شكرش را بجا نياوردم. آخه مرحوم پدرم هم همين گروهِ خوني را داشتند و دخترم هم همينطور! يعني من اون سه نفر از 100 نفرِ اوّلي را زيارت كرده ام! هرچند توي اين مدّت گروه خوني آ.ب. را بازهم ديده ام امّا ازنوعِ اِرهاش مثبت نبودند!

- آنم آرزوست

به چيزهاي ديگه هم انديشيدم. مثلاً اينكه: همّۀ گروههاي خوني مي تونند به ما خون بدن امّا هيچكس جز خودمون نمي تونند ازمون خون بگيرند. يعني اگر بهشون خون بديم، مي ميرند. اگه بخوام بهش يه مفهومِ جديد بدم اينجوري ميشه: مي تونيم همه را درك كنيم امّا كسي نمي تونه ما را درك كنه!! يعني آن يافت مي نشودَم، آرزوست.

- بازم آب

خب گروهِ خونيم آ.ب. هست. درسته، همون آب. من در چند روز گذشته فكرنمي كردم كه بتونم دوباره آب را... امّا رويدادهاي پياپي به شكلهاي مختلف حاليم كرد كه سخت در اشتباهم. خداي من؛ ديروز و ديشب ديگه حجّتها محكمتر برسرم فرود آمدند. آنچنانكه اصلاً نتونم ادّعاي ديگه اي را مطرح كنم. اين درسته كه من به زلالي آب ايمان دارم و بهش عشقي پاك مي ورزم امّا نمي تونم اين مطلب را مخفي كنم كه خسته ام و زمان را... امّا وقايعِ اين دو روز سعي در اين داشت كه يه چيزهايي حاليم كنه. ما كه قابلش نيستيم، تا خداي مهربونِ حكيمِ دانا چه بخواد.

- حِلّيت

يك نفر كه در زمانِ حياتش به ديگري، اونهم در سالهاي سالِ پيش يعني نزديك به 40 سال اونطرفتر، ظلم كرده بود، چندوقتِ پيش به رحمتِ خدا رفت. اون فرد مشهور به ايمان و نيكوكاري بود امّا هيچوقت ازطرفِ اون يكي ديگه كه مظلوم واقع شده بود، حلاليت نگرفت. اتّفاق عجيب اينكه اين پيرزنِ مسن، توي دو شبِ گذشته بارها و بارها خوابِ اَمواتِ ديگه را ديده كه ازش تقاضا مي كنند تا اين مِيتِ جديد را حلال كنه. اون نمي تونه اينكار را انجام بده. عجيبتر اينكه خودِ اون مِيت تا حالا به خوابش نيامده است. خداي من؛ چجوري حقّ بنده هات را مي گيري؟ اينهمه سال تحمّل در دنيا، حالا اينجوري در آخرت! وقتي اون خانم داشتند برام صحبت مي كردند، خيلي محكم گفتند كه بي صبرانه منتظرند تا به اون دنيا برن و حقّشون را بگيرن. چه آتشِ جهنّمي اونجا هست؟! چون من ساليانِ طولاني زَجر اين خانم مسن را ديده ام. من كاري به ديگران ندارم؛ شايد خيليها ظلمهايي كرده باشند و بايد مجازات بشن امّا خودم چي؟ منهم درست مثلِ بقيه هستم. اگه ظلمي كرده ام، بايد مجازات بشم. واي خداي من؛ چه عقوبتِ وحشتناكي. من نمي تونم خيليها را ببخشم و بي صبرانه منتظرِ اون دنيا هستم امّا اين حالت مي تونه براي ديگران هم وجودداشته باشه يعني اينكه ممكنه من به كسي ظلمي كرده باشم و اونهم نتونه من را ببخشه. بهترين قاضي خداست. مگه نه؟

- كشفِ رمز

آره، آب هم داره كشفِ رمز ميشه اونهم توسّطِ يك غريبه! شايدم دوتا غريبه. يكيشون جزءِ همون آدمهايي است كه با زندگي افراد ديگه بازي مي كنند. تا اونجايي كه شنيده ام، اون به آدمهاي لطيفي كه بوي زلالي آب را هم داشته اند، رحم نكرده است. شايد خودِ آب ابداً از اين خسم بي خبرباشه چون اون توي جويبارهاي پاك جاري هست امّا خسمِ پليد هميشه دركمين پاكيهاست. حالا با يه بازي داره آبِ عزيز براي يه شبهِه آب رمزگشايي ميشه. اين خودِ آب هست كه مي تونه با حضورِ خروشان و محكمش، پاكيشو به همه ثابت كنه. من چه كاري ازدستم برمي آيد؟ بدونِ آب نمي تونم كاري بكنم ولي با آب هركاري مي تونم بكنم.

بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو دراندازيم

اگر غم لشكرانگيزد كه خون عاشقان ريزد من و ساقي به‌هم سازيم و بنيادش براندازيم

هیچ نظری موجود نیست: