۱۳۸۵ اسفند ۷, دوشنبه

يادگار 14/4/1384

- عشق

اگه از يك ديدگاهِ ويژه اي به فيلم زيباي «چه رؤيايي مي آيد» نگاه كنيم، مي بينيم كه شوهر، براي آسايش همسرش (همون معشوقش) همواره تلاش كرده بود و به شعارهاي معمول هرگز متوسّل نشده بود. مي خوام بگم: اون چيزي كه باعث شد در بهشتِ بريني كه همه اش از آرزوهاي خود او و دنياي درونش ساخته شده بود، نَمونه و براي يافتنِ همسري كه بخاطرِ دنياي توهّماتِ خودش، دست به خودكشي زده بود، به جهنّم بره و حتّي حاضربشه كه در همونجا بمونه، تلاشي بود كه براي حفظ و حراست و وفاداري به معشوقش كرده بود. اون تلاش قِداست داشت و در اون دنيا خودش را نشون داد تا جايي كه خداوندِ عالم، شوهر را شفيع زن قرارداد و رحمتِ گسترده خودش را نيز در همون عالم آخرت بارِ ديگر به نمايش گذاشت. آره عزيزم؛ عشق يعني اين. عاشقِ واقعي يعني كسي كه ازيادِ معشوقش غافل نميشه و هرچقدرهم دست نايافتني باشه، بازهم با امّيدِ او زنده مي مونه. گويي معشوقش در خونه اي كه در شهرِ وجودش هست، زندگي مي كنه و هميشه باهاش هست. اگه اينجوري باشه، و فقط اگه اينجوري باشه، معجزه عشق بوقوع مي پيونده.

براي كسي بمير كه برات بميره (ونه تب كنه).

هیچ نظری موجود نیست: