۱۳۸۵ اسفند ۶, یکشنبه

يادگار 13/02/1384

- بازگشت

قبلاً هم نوشته بودم. مي دونم يك چيزي را در گذشته جاگذاشته ام. فكركنم سال 1368 بوده باشه. اون سال من كلاً رشته پزشكي و پيراپزشكي را كنارگذاشتم. هرچند در كارشناسي پرستاري دانشگاه علوم پزشكي ايران (شمال تهران) مشغول به تحصيل بودم امّا در رشته پزشكي دانشگاه جهرم نيز قبول شده بودم. اون سال من براي هميشه از اين رشته خارج شدم و از دانشگاه انصراف دادم. به بخشهاي اداري و بسرعت فنّي رفتم و تا به امروز همين منوال وجودداشته است.

يادمه كه اون روزها خيلي براي اون رشته ارزش قائل بودم و كتابهاشو بادِل و جان تهيه مي كردم. دبيرهاي زيست شناسي را فوق العادّه ارج مي نهادم. شايد اون روزها كه زندگي در تهران را براي هميشه كنارگذاشتم، چيزي را هم جاگذاشته باشم.

- تداعي

بعضي وقتها مي بينيم كه به افرادي علاقه مند ميشيم. علاقه تا حدّ ازدواج! و يا به شكلهاي ديگر. من يك چيزي را فهميده ام. بعضي از اين علاقه منديها ناشي از خاطرات زمان خردسالي و كودكيمان است. شايد در اون دوران از فردي خيلي خوشمان مي آمده است كه الزاماً هم سنّ و سالمون نبوده و مي تونسه از دوستان خانوادگي و يا حتّي مربّيان يا معلّمانمان بوده باشه. اين موضوع در ضمير ناخودآگاهمون نقش بسته است و در بزرگسالي، شبيه ترين انسان به او را مورد توجّه قرارمي ديم. درواقع اين همون اثر موردي است كه در ضمير ناخودآگاهمون نيز وجوددارد.

البته اين موضوع فقط به زمان كودكيمان منحصر نمي شود و در سنين بالاتر خصوصاً در دختران نيز مشاهده مي شود. ممكن است فردي به كسي براساس پندارهاي درست يا نادرستش علاقه مند بشود و چون او دردسترس قرارندارد و خاطراتي پايدار در ذهن عاشق بجاي گذاشته باشد، بصورت ناخودآگاه به سمت فردي كه تجسّمي از معشوق رفته را مي دهد گرايش پيدا مي كند. درچنين مواردي نه تنها هيچ چيزي سرِ جاي خودش قرارنمي گيره و دائماً حدود انتظارات اشتباه باعث دلخوريها و سرخوردگيها مي شود بلكه حتّي اگر معشوق اصلي ظاهر گردد نيز بازهم مسئله حلّ نخواهدشد چرا كه مراحل تطبيق نه تنها طي نشده است بلكه به بيراهه رفته و مدّتي پس ازوصال مشكلات رخ خواهدنمود. يعني فاجعه. فاجعه اي كه دائماً در صحنه هاي اجتماعي مي بينيم ولي متوجّه اش نمي شويم.

- وبلاگ

خيليها به اين پديده تكنولوژي پناه آوردند. من مدّتي را صرف برّرسي حال آنان نمودم. حتّي يك مورد را كه كاملاً از حال و روزش آگاه بودم را دقيقاً زيرنظرگرفتم. هرچند معتقدم كه ميشه از اين پديده نوين استفاده خوبي كرد ولي به چشم ديدم كه چقدر از آن براي رفتن به بيراهه ها استفاده شده است. آدمهايي كه خودباخته شده اند. مخاطبيني كه ازدست رفته اند و برروي صاحب سخنان آماتور تأثير مأيوس كننده گذاشته اند. وبلاگهايي كه ترك شده اند و وبلاگهايي كه همراه با تجديد قواي صاحبانشان، دوباره جان گرفته اند و همان دور باطل را طي كرده اند.

چندي پيش (روزهاي گذشته) دريافتم كه دنبال كردن خطّ سيرِ بعضي از اين وبلاگهاي همه منظوره مي تونه همون آسيبي را كه ندانمكاريهاي صاحبانشان به خودشان در زندگي شخصيشان رسانده اند را به من نيز وارد سازد. پس به كنارگذاشتمشان و خودم را رهاتر يافتم.

- نماز

انَّ الصلاۀِ تنها عن الفحشاءِ و المنكر

يك پناهگاه خوب همون نماز است كه انسان را از فكرهاي آشفته، دورمي دارد. از علاقه منديهاي پوشالي و سرآبهاي غيرواقعي. خدا يك راههايي براي رهايي گذاشته و من قدرشون را نمي دونم.

- رهايي

ازوقتيكه ديگه كاربكار كسي ندارم و خودم را به دستِ اين و آن نمي دم خيلي راحت تر شده ام. مي دونم كه بعضيها خوب تونستند كه ازم يك چيزايي بكنند و فراركنند ولي ازوقتيكه تونستم به خداي خودم نزديكتربشم، ديگه كمتر مورد چپاول اون نامردها قرارگرفته ام. مهمتر اينجاست كه بهتر مي تونم با سوءِ استفاده چيها مقابله نمايم. برخوردهايي سريع و مؤثّر و بدون فريب ظاهرهاي معصوم نمايانهشان!

هیچ نظری موجود نیست: